پست موقت یکم درد و دل
من ۴تابچه رو بزرگ کردم و براهرکدوم تجربه بیشتری بدست اوردم ولی طفلی دخترم ک بچه اولم بود ی مامان ۱۸ساله کم تجربه ک هیچ تجربه ی تو بچه داری نداشت و بدتر حرفای دور اطرافم ک میگفتن بچه داری بلدنیستی فقط حرص و جوش میخوردم دخترم از ی ماهگیش ک گریه هاش شروع شد بالا اوردناشم شروع شد هرچی شیرمیخورد همون لحظه بالامیاورد مدام گریه های شدید مادرشوهرم همش میگفت این سردشه تو لباس گرم تنش نمیکنی بلد نیستی بچه داری کنی تو مرداد ک فصل گرما بود چندتا چندتا لباس تنش میکرد مقنداقم میکرد میزاشت تو گهواره ی پتوئم مینداخت تا توسرش ک این سردشه دخترمم گریه میکرد میگفتم ببریمش دکتر میگفتن ما بچه هامونو بزرگ کردیم کجا دکتر بردیم بلدنیستی زرت زرت دکتر اگه میبردم دکتر بهم دکتر میگفت کولیک و رفلاکس داره دارو میداد خوب میشد دخترم خودم شیرم کم بود سینه هامم زخم بود تاچندماه زخم بود خوب نمیشدن دخترم باشیرم سیرنمیشد اون یکمی هم ک میخورد بالامیاورد عقلم نمیکشید بچه رو شیرخشکی کنم وقتی شیرم هم کم بود و هم سرسینم زخم بود تاچندماه همیشه خون میومد ازش هروقت شیرشو بالامیاورد خونی بود شیری ک خورده بود مادرشوهرم میدید اینارو ولی میترسید بگه شیرخشک بده بس خسیس بود دخترم تا ی ویروس میومد اولین نفر دخترمن مریض بود اول هفته مریص میشد میبردم دکتر خوب میشد دو روز خوب بود باز اخر هفته مریض بود میبردمش دکتر حتی دیگه منشی دکتر رمز کارتمو حفظ کرده بود😂😂منو شناخته بود مامانمم با ابجی هام میگفتن بچه داری بلد نیستی بچه لاغر مونده تپل نشده مامانم همش میگفت خواهرت بچه ش تپله خیلی خوب بلده ازبچه ش مراقبت کنه ولی بچه تو لاغره بلد نیستی همیشه ازاین حرفاشون حرصم میگرفت

تصویر
۹ پاسخ

چقدر درکت میکنم

چندطالشه الان بچه اولت

گلم شما کم تجربه بودی مقصر نیستی انشالله عاقبت به خیر بشن تنها نیستی همین حرفها دیروز مامانم در مورد من برام تعریف میکرد که بلد نبودم و بابات نبوده و چقد سختی کشیده

الهی بگردم چقد سختت بوده
عزیزم اون روزها گذشت دیگه خداروشکر دخترت بزرگ شده یادآوری اون لحظه ها فقط اعصابتو بهم میریزه به جاش دیگه نزار کسی تو تربیت بچه هات دخالت کنه واسشون بهترین مادر و پشت و پناهشون باش 🩷

وقتی برمیگردم عقب دلم برا دخترم میسوزه ۲تای دیگه هم تجربه هام بیشتر بود هم کسی نبود دخالت کنه تو بچه داریم هم تا چیزی میشد دکترمیبردم بچه های تپل آرومی بودن
عکس دخترم ۶ماهش بود۱

خدا کنه الان ک با مادرشوهرت زندگی می‌کنه سرعقل اومده باشه بدونه چجوری با بچه رفتار کنه

🥲🥲🥲🥲🥲🥲

وااایییی مادرشوهرمنم هرررررچی باشه فقط بلده بگه سردش شده یا سرما زده یعنی اگ مردادم باشه پای کولرو میکشن وسط اخه خودشان انننننقد ترسون همش پتو دولا میندازن روشان حتی تو خرما پزان کولر روشن نمکنن مگ ماها بریم
هرچ دلیل بیارم فایده نداره ک
میگفتی تو بلدی بابا ای طفای از گرمای زیادی گریه میکرده خفه کرده بچه رو یعنی شوهرت هیچ نمیگفت؟ ینفر نبود بگه بچه نفسش میگیره از گرما
گرما زده میشه ؟ چراانقد بی ع ق ل اخه

امان از دخالت ها
خیلی بده نمیدونم کی قرار یاد بگیریم تو کار کسی دخالت نکنیم

ای جانم چه نازه دخترت🥰🤗 منم سر دخترم حاملگیم نوزادیاش حسرت خیلی چیزا به دلم موند
انشالله همه بچه ها عاقبت بخیر بشن❤️

سوال های مرتبط

مامان کایان مامان کایان ۸ ماهگی
ولی این تمام ماجرا نبود
بعد زایمان پروسه ی بچه داری و سریع سرپا شدن و رسیدگی به بچت
روزای اول بچه داری خیلی سخته
درد زایمانت و تویی که دیگه برای خودت نیستی و پرستار ۲۴ساعته برای جیگر گوشتی
وقتی شیر نداری و بچت سینه تو نمیگیره سینت زخم و درد داری بچت کوچولوعه و تو هیچ تجربه ای نداری چطوری بغلش کنی چطوری بهش شیر بدی هیچی بلد نبودم
خلاصه ک بعد ۳روز بزورسینمه و دادم و خیلی سخت پسرم گرفت و فهمیدم اصلا سیر نمیشه چون همش بیقرار بود و نمیخابید و گریه میکرد
منک افسردگی و عذاب وجدان گرفته بودم که من مامان بودن بلد نیستم و من مامان خوبی نیستم که پسرم گریه میکنه
تازه همه ی اینا بکنار زردی شروع شد
توی ۴روزگی گذاشتیمش دستگاه به مدت ۲روز انگار که غم دنیا مال من بود درجه زردیش۱۲بود بعدش اومد پایین شد۸ و دیگه دکترش گفت تقریبا خوب شده و منی که مادر بودم شب تا صب گریه میکردم هیچی نمیخوردم شیرم نمیومد و مامانم به زور بهم غذا میداد تا بتونم شیر بدم نگران بودم پسرم گشنه میموند و من همش گریه میکردم شبا تا صبح کایان بیقرار بود و گریه میکرد تا ک کمکی بهش دادم و یکم خابش بهترشد و وقتی ۲۳روزش بود بردیمش دوبارع برای تست زردی که باز رفته بود بالا و شده بود ۱۵دکترش براش قرص نوشت که هر ۱۲ساعت یه قطره بدیم بخوره بعذش ۵.۶روز دیدم خوب شد و توی ۱۰روز کامل خوب شد و یکمم از نگرانیم کم شد