۵ پاسخ

ترک شیر خیلی راحت تر از این بود

دیگه بهش نده هرچقد بزرگ شه گرفتنش سخت تر میشه
من ۱۶ ماهگی گرفتم خیلی سخت نبود

منم از امروز ازش گرفتم خدا کنه راحت باشه براشون زود فراموشش کنن

الانم اگه پیداش کردی به هیچ عنوان دیگه بهش نده نهایت سه شب اذیتی

منم دقیقا دیشب همین بساط رو داشتم ، با این تفاوت که گم نشد
از شدت وابستگیش ب پستونک خستم شده بود ، خودمم دقیقا به عنوان صدا خفه کن استفاده می‌کردم
دیشب موقع خوابیدن خوب همکاری کرد اما خب زیاد بیدار شد
من از امروز ظهر میترسم
چون خودمم دیشب همش پاش بیدار بودم
الان خواااب خوابم نمیدونم چجوری بتونم خودمو کنترل کنم و صبوری کنم
خدا کمکون کنه...

سوال های مرتبط

مامان گیسو🌿🌸 مامان گیسو🌿🌸 ۲ سالگی
و بالاخره میتونم بگم پایان پستونک خوردن گیسو 😍😍 بالاخره تونستیم از پسش بر بیایم ،گیسو خیلی عاقلانه باهاش برخورد کرد و تونست بدون پیتوتی(پستونک) بخوابه
بیشترین سختیش برای من خواب شبش بود چون وقتی نیمه شب بیدار میشد و میدید پستونک تو دهنش نیست چنان پا میکوبید و لجبازی میکرد که برای هیچکس نمیخوام همچین صحنه ای رو
شب اول هم همینطور بود ،گریه میکرد پا میکوبید ،ولی میذاشتمش رو پام و باهاش صحبت میکردم بعدم پتوشو که اندازه پستونکش دوسش داره رو میدادم بهش تا آروم بشه ،امشب سومین شبیه که بدون پستونک میخوابه ،امشب باهاش صحبت کردم گفتم گیسو منم شبا خوابم میاد دقتی بیدار میشی و میبینی پستونک نیست قرار نیست هربار من بذارمت رو پاهام چون منم اون زمان خیلی خوابم میاد(نمیخواستم به پا عادت کنه )سعی کن پتوتو بغل کنی و مثل شبای قبل راحت بخوابی ،گفت باشه😄🥺 بچه م خیلی فهمیده و با درکه🥹 الان دوبار از خواب بیدار شده و خودش خودشو خوابونده بدون درخواست کردن پستونک 🦭 خوشحال ترینم ،خدایا شکرت 💫
مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
خب اومدم تجربه ی خودمو در مورد ترک پستونک بگم نمیگم راحت بودش ولی اونجوری که برای خودم غول ساخته بودم نبودش من ۱۲ روز پیش خیلی یهویی نلین از خواب بیدار شد تصمیم گرفتم پستونک بهش ندم البته نلین تا قبل ۱۸ ماهگی فقط برای خواب و هنگامی که از خواب بیدار میشد بهش میدادم که دوباره به خوابش ادامه می‌داد تا اینکه از اردبیهشت ماه که تب ۴۰ درجه کرد وابسته پستونک شد که فقط می گفت پستونک که کلا در طی هم زیاد می خورد یه مدت گفتم ایرادی نداره چون دندونش هم در می آورد از اونورم خواب در طی شبش خیلی بدجوری شده بود پشت هم توی خواب بیدار میشد و پستونک می خواست دیگه دیدم خیلی وابسته شده صبح بیدار شدم گفت پستونک گفتم مامان نمیدونم کجا گذاشتی برو بگرد پیداش کن تا ساعت یازده موقع خواب نیم روزش یه پنج دقیقه گریه کرد و خوابش برد بیدار شد گفت پستونک نلین به پرنده ها علاقه داره گفتم مامان پرنده ها بردند گفتند نلین بزرگ شد گفتند چیزی دیگه ی برای نلین میاریم گفت نه نه منم پشت هم تکرار میکردم پرنده ها بردند تو که پرنده ها رو دوست داریی تا غروب حسابی سرشو گرم کردم حسابی خستش کردم شبش رفتیم با هم عروسک به همراه وسیله های تمیز کاری خریدیم نلین خیلی جارو دسته بلند دوست داره گفتم نلین کدام‌ها رو دوست داریی پرنده ها گفتند هر کدوم دوست داریی بردار که انتخاب کرد اومدیم خونه خیلی خسته بودش زود خوابش گرفت در طی شب هم بیدار شد یکبارش روی پام گذاشتم چند بار دیگه پشتشو ماساژ دادم خوابش برد نمیگم راحت خوابش برد حتی چند دقیقه گریه هم کرد ولی خب اونجوری نبودش زود خوابش می کرد فرداش چند باری اومد گفت پستونک بازم همون جمله ها رو گفتم و عروسکشو نشون گفت باشه روز سوم تب کرد بقیه رو پایین میذارم
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن آریا: شیر روز رو اول تابستون کم کم قطع کردم یعنی آریا عادت داشت هر ساعت یه بار بیاد سراغم و منم میدونستم اذیت میشیم سر از شیر گرفتنش دیگه کم کم شیر های غیر ضروری حذف شد و هر وقت درخواست شیر داشت جایگزین می کردم گشنه بود غذا تشنه بود آب بی حوصله بود و توجه میخواست بازی و خلاصه یه کاری میکردم حواسش پرت بشه و اینطوری شد که وعده های روزانه اش شده بود ظهر قبل خواب و گاهی بعد بیدار شدن از خواب وعده شبانه هم قبل خواب و حین خواب سه تا پنج بار بسته به موقعیتمون قصدم این بود شهریور از شیر بگیرمش که اصلا وقت نکردم و مهر شد و گفتم اگر ادامه دار شه میخوریم به فصل سرماخوردگی و این بچه بیشتر بیقرار میشه ولی گویا دقیق زمانی تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش که روز قبل تولدش بود اولش قصدم قطع کامل شیر روز بود پس ظهر بعد اینکه کامل غذا خورد صبح هم زود بیدار شده بود قطعا خوابش میومد تصمیم گرفتم سرگرمش کنم اما تنها چیزی که تمنا می کرد شیر بود و تمام چیزهایی که دوست داشت رو اصلا نمی دید اینجا بود که فهمیدم این تو بمیریا از اون تو بمیریا نیست و راه سختی در پیشمه چیزی که اذیتم میکرد گریه هاش بود یه ساعت بود گریه می کرد و کم کم داشتم شل می کردم که با هوش درمیون گذاشتم و یه جمله اش خیلی به دلم نشست این گریه ها گریه آسیب دیدن نیستن تو به آریا آسیب نمی زنی اینها گریه های سازگار شدن هستند