مامان سهند مامان سهند ۱۳ ماهگی
چند ماه بیکار بود تا اینکه بین 2 تا شرکت یکیو انتخاب کرد که کاش نمیکرد، بعدا خیلی شرایط سختی داشتیم ساعت کار زیاد و حقوق کم.
مجبور شدیم وام بگیریم 50 میلیون و مدت بیکاریم از بیمه استفاده نکرد که حقوق بگیره.
من انقد تو زندگی استرس کشیدم از بچگی به کوچکترین حرف حساسم، مثلا میرفتم 2-3 روز خونه مادرشوهرم میموندم بعد میرفتم خونه بهم تیکه مینداختن آها میری اونجا دیگه نمیای، یا باهام سرد برخورد میکردن انگار که رفتم خونه دوس پسرم. خیلی سخت میگذشت. بابام سر چیزای کوچیک گیر میداد. مثلا میگفت تالار نمیام عروسی، مامانمم میگفت منم نمیام، انقد میرفتیم دونفری تالارهای اطراف رو میدیدم پ فیلم میگرفتیم تا بلکه یکی مورد پسندشون بشه. اجازه نداشتیم تو عروسی آهنگ بذاریم و مولودی هم دوس نداشتیم، عروسی جدا هم میگرفتیم نمیشد خانما میخواستن تشت بردارن بزنن برقصن، واقعا هرروز سخت میگذشت تا اینکه تصمیم گرفتیم یه تالار بگیریم و مختلط باشه، هرکی خانوادگی رو میز خودش بشینه و شام هم رو میز خودشون بخورن، یه آهنگ بیکلام هم بذاریم، آهنگا هم یکی یکی بابام تایید کرد و بعضیا رو حذف کرد. منم طبقه بالای ایون فرم تالار باشم و خانما هرکس خواستن عروس رو ببینن بیان بالا.
ما برای سفر خارج هم تحقیق کرده بودیم، میگفتیم یا دوتایی بریم تور اروپا یا عروسی بگیریم، پولمون به هردوش نمیرسید. چون عقد ساده داشتم دوس داشتم عروسی آرایشگاه خوب برم و لباس عروس بپوشم انتخاب کردیم عروسی بگیریم
مامان آهو شیطون مامان آهو شیطون هفته سی‌ویکم بارداری
مامان امیرحسین مامان امیرحسین هفته دوازدهم بارداری
مامان دلوین و تودلی مامان دلوین و تودلی هفته سی‌ونهم بارداری
مامان فندقی (شاهان) مامان فندقی (شاهان) ۳ ماهگی