مامان 𝔸r𝕙𝕒𝕟💙👼 مامان 𝔸r𝕙𝕒𝕟💙👼 ۳ سالگی
یه دوستی دارم از دوران راهنمایی باهاش دوستم از زمان ازدواجش چندباری رفتم خونشون تا حالا یه بشقاب میوه جلوم نزاشته اخرین بار هم رفتم خونشون بیرون بودیم وقت ناهار بود دیگه رفتیم خونه اونا همینجوری نشستیم انقد گشنمون بود دیگه اخر سر مجبوری برگشتم گفتم پاشو دوتا تخم مرغ بنداز بچه ها گرسنن بخوریم.درست دوتا تخم مرغ پخت پنج نفری خوردیمش!!
سری قبلم امد خونه ما یه کیلو موز اورده بود با چندتا خوراکی موزها رو بین بچه هاش تقسیم کرد یدونه هم داد دست پسر من موقع رفتن هم دوتا موز مونده بود برداشت گفت بچه هام تو ماشین میخورن خوراکی هارم دوتا چیپس و پفک داددست پسرم گفت بقیه مال بچه هام....
بحث خوردن و خوراکی نیستااا از پررو بودنش و این اداهاش بدم اومده(داخل پرانتزی بگم که وضع مالیشون توپه هااا،دوماه یبار سفرخارجه میرن،مالزی،روسیه،انتالیا،چینو....)
اونموقع هم که اومده بودن خونمون پسرش وسایل شخصی کشوی کمدمو ریخت بیرون گفتم بگیر از دستش گفت نه گریه میکنه،ولی تو خونه خودم چپ راست به پسرم تذکر میداد
کلا بدم اومده ازش.الان تازه از مالزی برگشته هی زنگ میزنه بهم منم جواب نمیدم،هی از واتساپ و تلگرام اینا پیام میده کجایی...چیکار کنم نمیخام حرف بزنم باهاش دیگه
مامان زینب مامان زینب ۳ سالگی
خیلی خستم.چرا من آنقدر بدبختم.چرا من آنقدر تنهام.دوتابچه دارم ۳ساله و۹ماهه‌.پدرمنو درآوردن ۹ماهه اصلا نمیدونه زمین چیه چشم باز میکنه میگه بغلم بکن زمینم نشین‌.نه روزامیخابه نه شبا دیشب تاصبح جیغ کشیده وگریه کرده از ۸صبحم بیدار وتوبغل منه دارم راه میرم توخونه.بعد هیچ کس نمیاد دستموبگیره‌.جاریم ۲قولو داره ۵ماهشونه من تاحالا ندیدم گریه کنن شیرمیخورن میخابن بیدارمیشن ساعت ها توجهی خودشون بازی میکنن.بعد همه خانواده شوهرم بسیج شدن میرن کمکش که آره تنهاس بچه ها اذیت میکنن نمیتونه سخته .هیچ کس نیست بگه توچیکار میکنی بااین دوتا‌.هرباررفتیم مهمونی اون دوتا کلن خواب بودن بچه من از اول تا آخر فقط گریه کرد.چرا چون اون دوتا پسر هستن و بچه طفلک من دختره.برای همین همه به دور اون میگردن.از دردنیا مادروپدر دارم که شانس گوه من مادرم وسواسی وافسردگی داره‌.دلش نمیخاد باکسی رفت وآمد کنه‌.شانس گوه ترین اینه شوهرم ۴صبح میره ۹شب میاد .دیگه خسته شدم دیگه بریدم😭😭😭😭😭😭
مامان باران وتو دلی مامان باران وتو دلی هفته بیستم بارداری