مامان آرسین مامان آرسین روزهای ابتدایی تولد
خب بریم مامان واسه تجربه من از زایمان...من رفتم دکتر براساس آنتی ۴۰هفته وشش روز بودم دکتر گف باید همین امروز راس ساعت پنج بعدازظهر بستری شی من همحور ک گف دگه افتادم به غصه وگریه همحور تو کوچه مرفتم وگریه میکردم اینقد ک منو ترسونده بودن مگفتن خیلی سخته.. دیگه بعدش رفتم خونه آماده شدم برا ساعت پنج ونیم رفتم بستری کردن وتا شش اینا دگه یه قرص زیر زبونی دادن تا خود سحر وای دردداشتم وتا سه ونیم همحور تحمل میکردم...سه ونیم ب بعد یکم شدید شد..ولی همحور تحمل میکردم هعی معاین از می‌کردن و من هنوز همون یکسانت بودن با این دردا..تا صبح شدم چهار ماما مگف.. دکتر مگف نه سه تا ماما همراهم اومد شروع به ورزش اینا کردیم تا خود ظهر دگه تا پنج سانت اینا تحمل میکردم.. ولی آمپول فشار ک رو زدن کم کم دردا پنج دقیقه ای شد وای خدا خیلی بی تاب شده بودم هعی میومدن معاینه میکردن مگفتن الان نه سانته ولی همون شش بودم...دگه از اون گازا زدن برام واقعا الکی بود فقط آدم گیج میشه سر آخرم بخاطر استپ دهانه رحم منو بردن سزارین وای یعنی اون سوند رو اصل زیاد حالیم نشد فقط با خودم میگفتم اینا درد نیس در قبال طبیعی رفتم تو اتاق عمل زودی همه کارا رو کردن امپولشم اینقد مگفتن درد نداشت آمپول رو ک زدن دردام دگه تموم شد پاهام گرم شد شروع کردن قشنگ همه چیو حس میکردم فقط جای اینکه سردلمو تکون میدادن یکم حالیم شد ولی در کلن سزارین خیلی خب بود.‌‌..