اینم از داستان زایمانم 🥰🥰🥰😥😥😥
اقا جونم براتون بگه صبح پاشدم برا بچه ها چای دم کنم برن مدرسه بلند شدم دیدم یه دفعه ترشح زیادی گرفتم رفتم دستشویی دیدم کمی لکو خون صورتی بود خیلی ترسیدم دوسه بار شدم به شوهرم گفتم اونم میخاست منو ببره بچه هارو راهی کردم کمی زیر دلم درد میکرد ولی نه زیاد قابل تحمل بودرفتیم بیمارستان معاینه کرد دوسانت بودم گف اونم از زایمان قبل گف برو دوروز دیگه بیا خلاصه نا امید برگشتم 🥺🥺🥺
اومدم خونه راه رفتم کمی دوش گرفتم ولی دردم زیاد نبود خلاصه خسته کمی خوابیدم بلند شدم شوهرم گف تو که میزاییدی 😁😁🤔🤔
اقا دیدم تو خونه نمیشه راه برم گفتم من میرم پارک سر کوچه با پسرم رفتم یه بارون نمی میزد اقا حسابی راه رفتم حسابیا دیدم شوهرمم از اونور با بچه ها مهمونا مادرش اومدن یه دوساعتی تند راه رفتم گفت بیا بریم دیگه شام رفتم خونه مادر شوهرم مهمون داشتن،،،یه دفعه دیدم گاهی زیر دلم درد گرفت هر نیم ساعت میگرفت ولی اهمیت ندادم زیاد تا بریم خونه

۳ پاسخ

دارم مینویسم عزیزم

خب ادامشم بگوداریم میخونیم

خب عزیزم ادامش؟؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
من از 34 هفته رحمم دو سانت باز بود هرکار میکردم بیشتر نمیشد چهار روز مونده بود ب تاریخ زایمانم همش میترسیدم دردام شروع نشه مجبور بشم با آمپول فشار زایمان کنم شب قبل زایمانم رابطه بدون جلوگیری داشتم نیم ساعت بعد رابطه حالم خوب بود هیچ دردی نداشتم بعدش دیدم دردای خیلی شدید میاد سراغم که هر پنج دقیقه یه بار میگیرن ول میکنن تا صبح خواب نرفتم شوهرم همش کمرمو ماساژ میداد آخرش خواب رفتم صبحش بیدار شدم دیدم دردام مث دیشب شدید نیست باز نا امید شدم گفتم اینام درد الکی بوده شوهرم میخاست بره بیرون بهش گفتم من ببره خونه مادرم یهو وسط راه بهش گفتم من ببر بیمارستان دیشب اینقد درد کشیدم شاید رحمم باز شده بیشتر رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن نزدیک چهارسانتی برو چایی نبات بخور یکم راه برو زیاد خودت خسته نکن منم رفتم خونه مادرم چایی خوردم خاکشیر خوردم یکمم راه رفتم دیدم دردام باز مث دیشب شد شدیدتر میشدن هرچی راه میرفتم بعدش که خسته شدم ب مامانمو شوهرم گفتم بریم دیگه خسته شدم نمیتونم راه برم رفتم بیمارستان حدود یک ساعت منتظر موندم که ماما بیاد معاینه کنه تو اون مدتم همش راه میرفتم
مامان ماهان مامان ماهان ۷ ماهگی
سلام خانما من۱۱روزه زایمان کردم خواستم تجربه زایمانم رو با شما درمیون بزارم من زیاد ورزش نکردم درطول بارداری ولی تحرک داشتم یه روز درمیون هم پیاده روی داشتم درحدیه ربع بیست دقیقه حرکت پروانه رو تو خونه خیلی میرفتم و اینکه چهاردستو تو خونه راه میرفتم شب راطه داشتم صبح ساعتا۵و نیم بیدارشدم دیدم درد دارم یکم ولی کم بودو غیرمنظم دیگه گفتم شاید ماه درد۳۸هفته۵روز بودم تا ساعتای۹زمان گرفتم دیدم داره کم کم منظم میشه با همسرم رفتم بیمارستان گفتن۳سانتی راه برو تا دکتر بیاد معاینه کنه منم پله رفتم رو جدول راه رفتم اسکات زدم دیگه وقتی رفتم دکتر اومده بود ساعت۱۰ونیم ۵سانت شده بود دردام شدتش بیشتر شده بود دکتر بهم گفت روند زایمانم سریعه یه نیم ساعت یه ساعت آخر دردم خیلی زیاد بودساعت۱۲و۲۰دقیقه زایمان کردم پسرم۳۴۰۰وزنش بود کلا از زایمانم راضی بود خیلی درد نکشیدم کل ساعتایی که درد داشتم۶ساعت بود اونم قابل تحمل امیداورم شماهم زایمان خوبی داشته باشی.
مامان اقا آیهان🚗🤍 مامان اقا آیهان🚗🤍 ۸ ماهگی
خب خب میخوام تجربه زایمانمو بگممممم عشقا🥲😂
زایمان سزارین
خب دوستان من چهارشنبه همش زیر دلم درد میکردددد و ول میکرد
از صبح بلند شدم
زمان گرفتم ۱۰ دقیقه بود ۲۰ دقیقه بود و…..
رفتم بیرون خرید کردیمو رفتم گلزار شهدا کنار خونمون
بعدش رفتم خونه
شد ساعت۸ شب
دیدم همش داره درد میگیره ول میکزد داشت نزدیک میشد 🥲
رفتم بیمارستان
ان اس تی گرفتم
لگد زدنا بچم خوب بود ماما گفت برو خونه هیچ دردی نداری شده بود شاعت۱۰:۳۰ شب
رسیدیم خونه تا شام درست کرد مامانم اومد شام بخورم دیدم دردم گرفت رفتم دستشویییی ببخشید دوستان(اسهال شده بودم از درد)
بعدش میومدم بیرون به ۲ دقیقه نمیشد میرفتم دستشوییی
دیدم دردام داره زیاد میشه و زمان کم🫠
۵ بار رفتم دستشوییی داخل نیم ساعتتت
اخرش اومدم بیرون بدنم شروع کرد به لرزش🙁
تمام بدنم داشت میلرزیددددد
دیگه شد ساعت۱۲:۳۰ تا راه افتادیم رفتیم بیمارستان جلو بیمارستان رسیدم شد ساعت۱۲:۴۹
پیاده شدم دردام خیلی زیاد شده بودددد خیلییی
رفتم زایشگاه معاینه کرد گفت ۴سانت بازی🥲
مامان معین وآرمین🫀 مامان معین وآرمین🫀 ۳ ماهگی
پارت سوم.
وقتی خوابیدم دیدم کمرم مثل درد پریودی میگیره ولی شدید نیست.
ولی ساعت گرفتم دیدم هر یه ربع میگیره و ول میکنه، دوباره رفتم سرویس دیدم دوباره ازم لکه و رگه خون میاد.
از اول با خودم قرار گذاشته بودم که دردم گرفت زود بیمارستان نرم تا اذیت نشم، ولی از این لکه بینی ترسیده بودم. واستادم تا ساعت 6 صبح شوهرم بیدار شد بره سرکار گفتم صبر کن فکر کنم امروز باید بریم بیمارستان ، دیگه اونم سرویس سرکارشو کنسل کرد نرفت.
زنگ زدم زایشگاه بیمارستان رضوی گفتم لکه بینی افتادم چیکار کنم میتونم بمونم خونه تا دردم شدید بشه.گفت ما باید معاینه کنیم.
دیگه دیدم امروز شنبه هستش دکترم گفت اگه روز زوج بود بیا پاستور. اصلا دوست نداشتم برم پاستور.
بلند شدم با همون وضعیتم با شوهرم شروع کردم به تمیز کاری آخر خونه، دیگه حمام رفتم جارو برقی کشیدم کیفم برداشتم، وسط کار هی دردم می‌گرفت هی ول میکرد.همه کارامو کردم قرآنو بوس کردم از خونه رفتم بیرون.
چون بیمارستان پاستور دوست نداشتم گفتم بزار اول برم پیش خودت دکترم منو ببینه اگه تا فردا میتونم بمونم که صبر کنم. دکترم روز شنبه درمانگاه ویزیت میکرد ، رفتم پیشش علایممو گفتم ، گفت همین الان برو بیمارستان پاستور معاینه بشی منم میام🤕
منم رفتم بیمارستان پاستور، دم درش که رسیدم به شوهرم گفتم وای چقدر این بیمارستانش دلگیره، دیگه رفتم داخل زایشگاه یه ماما خیلی مهربونه اومد پیشم گفت عزیزم دراز بکش برای معاینه، وقتی معاینه کرد گفت آفرین 4 سانت باز شدی، تعجب کردم خوش حال شدم چون خیلی نا امید بودم ، با خودم میگفتم الان میگه یک سانت بعدش به خاطر خون ریزی باید بستری بشم تا شب که من دردم بگیره....
ادامه دارد...
مامان دنیز مامان دنیز ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بیمارستان امام رضا
37هفته دو روز
25شهریور
بنام خدا
24شهریور عصر مطب دکتر رفتم برای معاینه لگنی.. گف خانوم دوسانت بازی فعالیت داری؟ گفتم اره.. گف خب خداروشکر سر بچه خیلی خوب اومده پایین یه معاینع تحریکی انجام میدم یک هفته الی ده روز دیگه بزایی ازینجاک رفتی روزی دوساعت راه برو دوش بگیر
همینک ازمطب اومدم بیرون خورده دردای ریزی گرفتم
دوساعت پیاده روی کردم رفتم خونه دیدم به لک بینی افتادم دکترگفته بود طبیعیع
شبش دردای پریودی گرفتم ولی بافاصله زیاد چند دقیقه تیر میکشید ول میکرد بازگفتم طبیعیه.. صبحش کاراخونمو کردم درد میگرف ول میکرد بازاهمیت ندادم ظهر رفتم خونه مادرشوهرم
گفت رنگت چقد پریده درد داری گفتم اره یکم.. پاشدکاچی غلیظ درس کرد دردام یه ذره تند ترشد باز گفتم طبیعیه حتما یه پارچ خاکشیر درست کردم اونم خوردم عصرش یه مسافت طولانیو پیاده رفتیم
اومدیم خونه ساعت 8نیم شب بود دردا میگرف ول میکرد عرق ریره گرفته بودم وهمین لحظه بود که یه چیزی توشکمم گف تقق پاره شد
وسریع لباس زیرم گرم شد رفتم تواتاق دیدم مایع داره ازم خارج میشه
فهمیدم کیسه اب پاره شدو دردا بیشتر بیشترر
زنگ زدم شوهرم اومد بامادرشوهرمادرم رفتیم بیمارستان
توراه انقباضاتمو با نفس های عمیق کنترل کردم
بریم پست بعدی ک داستان شروع شد