همینطور کیسه اب داشت میرف
دیه از درد به گریه افتاده بودم دولا دولا راه میرفتم تارییدیم بلوک زایمان
اونجا ماما سرپرست ویزیت کرد معاینه کرد گف خانوم دوسانت بازی چراگریه میکنی گفتم خیلیی درد دارم گف اووه هنوز مونده دردامیگرف میریخت تو رون پام باکمک مامارفتیم تو اتاق ان اس تی میخاستن نوار قلب بگیرن من انقد درد داشتم ک نمیتونسم رو تخت بندشم ب ماماهمراه زنگ زدیم اومد
گف تاچهارسانت نشی نمیتونم کمکت کنم داد نزن انرژیتو نگه دار ومنی ک اونجارو گزاشته بودم روسرم احساس میکردم دارم میمیرم ازدرد زیاد لرزکرده بودم یساعت گذشت دکترشیفت معاینه کردگف سه نیم چهارشدی افرین تحمل کن هی میگفتم امپول بی دردی بزنید مورفین بزنید گفتن نه تا شیش سانت نشی هیچی نمیتونیم بزنیم ومنی ک انقباضام دیه داشت له میکرد منو گفتم تروخدا کمکم کنید بچم پایینه حسش میکنم ماماهمراهم یواشکی معاینه کرد گف اوه باریک الله فول شدی ده سانتی پامو جم کرد تو شکمم گف زور بزن ومنی ک بلدنبودم زور بزنم🤦🏼♀️🤦🏼♀️
راضی بودی از بیمارستان امام رضا منم قصد دارم برم اونجا
قم عزیزم
کدوم شهر بودین شما؟؟
درخاستمو قبول کن داستانتو بخونم
بقیش چی شد
چ پسر نانازی
چ فعالیت هایی داشتی ک ۳۷هفته دوسانت باز بودی
بقیشششششش
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.