سوال های مرتبط

مامان تیام💙👼🏻 مامان تیام💙👼🏻 ۳ ماهگی
سلام عزیزان میخوام تجربه زایمانم بگم براتون
پارت ۱
من از پنجشنبع شب درد داشتم مدام ولی یهو دردام از منظم بودن تغییر میکرد دردم قطع میشد هی میرفتم بیمارستان هی معاینم میکردن خلاصه من جمعه نزدیکی بدون جلوگیری داشتم دل درد وکمردردم شروع شد تایم گرفتم هی هر ۲۰ دقیقه میگرفت ول میکرد همراه با انقباض رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۱/۵ رو ب ۲ سانتی برو خونه شدید شد بیا رفتم خونه اما مدام درد داشتم از ۹ دقیقه شروع میشد فاصله دردا میرسید ب ۲-۳ دقیقه یبار دیگ رفتم بیمارستان گفتن بخواب واسه معاینه دیدن باز گفتن هیچ تغییری نکردی هنوز همون ۲ سانتی نوار قلب گرفتن گفتن نوار قلبش خوب نیست شاید مدفوع کرده بستری شو بستریم کردن مدام نوار میگرفتن دیگ یهو گفتن اوکیه بستریت رو کنسل میکنیم برو خونه صبح ساعت ۷ بیا رفتم خونه باز تا۷ تحمل کردم دیگه رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن هنوز ۲/۵ شدی رو به ۳ باز برگشتم خونه خلاصه تحمل کردم تا ۴ عصر دوباره رفتم درد داشتم مدام باز معاینه شدم هنوزززز ۳ بودم گفتن باید بری خونه تا دردت شدید شه در صورتی ک من هم دردم شدید بود هم فاصله هاشون کم بود و اینم بگم من دو شب بود ن خواب داشتم ن خوراک نمیتونستم چیزی بخورم همش بالا میاوردم انرژی نداشتم اصلا گفتن بهت یه امپول تزریق میکنیم که بتونی یه ساعت بخوابی و هم تهوعت خوب بشه و بیوفتی تو فاز فعال زایمان
مامان نیکان😍 مامان نیکان😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمانم ۱۴۰۳/۷/۲۸
یه هفته بود رابطه بدون جلوگیری.پیاده روی حتی ب اندازه ۱۰دقیقه هرروز.استفاده از گل مغربی رو شروع کردم۲روز قبل زایمانم رفتیم سینما کلی بازار گردی کردیم درحدی ک من ۳الی۴ساعت راه رفتم تاصبح پاهام درد میکرد خلاصه روزبعدش از صبح یه کمر درد های ریزی داشتم درحد خیلی خیلی کم تا شب ادامه داشتم شب رابطه داشتیم بعدش رفتم حموم اومدم دیدم کمر دردم بیشتر شد اما جدی نگرفتم تا ساعتای ۱۲شب صبر کردم دیدم بیشتر شد و انقباضاتم منظم شدن تا اینکه رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت نزدیک ۲سانتی و انقباضاتت هر۴دقیقه و بستریت میکنیم منم چون دردم کم بود گفتم باشه بستری میشم اما الان ن میرم پایین پیش شوهرم دوسه ساعت دیگ میام خلاصه رفتم پایین تا ساعتای ۴برگشتم بستری شدم معاینه کرد دردام یکم بیشتر شد تا ساعتای ۷شدید شد دردم و کیسه آبمو زدن ک بدترررردردم غیرقابل تحمل شد تا ساعت نزدیک ۹ صبح دردم وحشتناک شد و بهم آمپول بی دردی زدن وای خدای من انگار وارد بهشت شدم تمام دردام از وجودم رفتن و آروم شدم تا ساعت ۱۰ معاینه کردن گفتن فول شدی بریم اتاق زایمان رفتیمو پسرم ساعت ۱۰:۴۵دقیقه صبح دنیا اومد 😍🥹
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمان طبیعی بهتون بگم
پارت اول
تاریخ ۷/۲۹از صبح درد عجیبی داشتم شوهرم میگفت ببرمت میگفتم نه بزار شدید شد بریم بیمارستان تو خونه ورزش کردم چای دارچین دم کردم خوردم عصر ک شد رفتیم بیرون ک پیاده روی کنیم دوساعت پیاده روی کردم‌بعد دلپیچه گرفتم شوهرم گفت بریم سری بیمارستان چکت کنن زره نمیکنیم حرفشو گوش دادم رفتیم بیمارستان ‌ معاینم کردن دوسانت رحم باز بود گفتن نوار قلب بگیرم نوار قلب بچه خوب نبود هی بوق میزد اب دادن خوردم ابمیوه دادن خوردم فشارم چک کردن ۱۱ بود نوار بچه همونه تغییری نکرد گفتن بستری میشی نوار قلبش خوب نیس دیگ سریع شوهرم کار بستری انجام داد من بردن زایشگاه برام سرم وصل کر‌د بعد ربع ساعت اومد اکسیژن گذاشتن ببین نوار بچه چطوره بعد سه ساعت خداروشکر نوار قلبش خوب شد ساعت ۱ شب اکسیژن برداشتن  زایشگاه هم خالی بود فقط من بودم تا صبح نخوابیدم همش پیاده روی کردم تو زایشگاه توپ دیدم با توپ ورزش کردن تا ساعت ۶ صبح ک دردام مرتب شدن ک شیفت عوض شد دوباره اومد نوار قلب وصل کردن هنوز امپول فشار وصل نکردن گفتن تا نوار قلبش نرمال بشه اومدن دوباره معاینم کردن دیدن همون دو سانته بعد این همه ورزش تکونم نخوره 🥺🤦‍♀️