۱۰ پاسخ

ارامشی ک حین زایمان داشتم و هیچوقت تجربه نکردم😍🥲

خیلیییییی خوبه سزارین فقط روز اول درد داری ک با دارو و شیاف کنترلش میکنن من روز سومم کامل سرپا بودم با اینکه دوتا خواهرام و مامانم همه کارامو میکردن حتی بچه رو نگه میداشتن

😍😍😍 انشالله برا منم همین طور باشه

عزیزم ایشالا تنتون سلامت باشه

کدوم بیمارستان رفتی

خدا براتون حفظش کن⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩

من میتونم طبیعی زایمان کنم اما دلم میخواد سز اختیاری بشم

خدا حفظتون کنه❤❤

بعدش خیلی درد داشتی؟

خسته نباشی عزیزم♥️😘

سوال های مرتبط

مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان گرشا💙 مامان گرشا💙 ۷ ماهگی
سلام به همگی بلخره بعداز ۵ روز فرصت کردم و بیام از تجربه زایمانم بهتون بگم

من بخاطر IUJR بودن بچه ۳۷ هفته بهم ختم بارداری دادن و من سزارین شدم
تجربه هایی که از عمل سزارین داشتم رو بهتون میگم شاید به دردتون بخوره:
۱.سوند اصلا درد نداره فقط یه مقدار سوزش داره به شخصه ترسم از سوند خیلی زیاد بود اما واقعا چیز خاصی نیست
۲.من بی حسی از کمر داشتم عوارض خاصی نداشتم فقط یه مقدار الان کمر دردم که اونم تا دو هفته عادیه
بی حسی یه خوبی که داشت تا بچم دنیا اومد اومدن گذاشتنش کنار صورتم که واقعا بهترین حس دنیارو اون لحظه تجربه کردم😍
فقط برای بی حسی یه جا اذیت شدم اینکه مایع نخاعی رو پیدا نمیکرد و چند باز امپول رو در اورد و زد تو کمر من این یه خورده اذیت کننده بود برام فقط همین
۳.زمانی که بی حس هستید یا بی هوش هستید تاکید کنید شکمتون رو فشار بدن جون واقعا درد غیرقابل تحملی داره برای من یه بار موقع بی حسی فشار دادن چیزی متوجه نشدم یه بارم وقتی تو ریکاوری بودم با اینکه هنوز پاهام بی حس بود اما اثر بی حسیه کم شده بود وقتی شکممو فشار دادن خیلی درد داشتم
۵‌.پمپ درد حتما بگیرید خیلی خوبه و خیلی به دردتون میخوره
ادامه در کامنت👇😃
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان ارغوان مامان ارغوان ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
سلام مامانای قشنگ. دختر من ارغوان سادات روز ۱۴۰۳/۰۷/۲۱ ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه بیمارستان کسری توسط خانم دکتر زهره محب علی بدنیا اومد. وزنش ۳۵۰۰ ،قد ۵۲
از تجربه زایمانم بخوابم بگم، خیلی راحت بود. از اولین ترسم که سوند گذاشتن بود اصلا درد نداشت باید خودتو شل کنی و براحتی برات انجام میدن. دومین ترسم آمپول بی حسی بود که اونم اصلا درد نداشت و زمانی که منو بی حس کردن نمی‌دونم چرا داخل اتاق عمل خوابم برد و زمانی که صدای دخترم رو شنیدم از خواب بیدار شدم اولین دیدار خیلی حس قشنگ و توصیف ناپذیر هستش. بعد عمل اتاق ریکاوری وقتی بی حسی داشت از بین می‌رفت دردم شروع میشد سریع درخواست پمپ درد کردم و واقعا کمک بزرگی بود و اصلا دردی متوجه نشدم و حتما از پمپ درد استفاده کنید. موقع بلند شدن و برای راه رفتن اون خب یکم درد داشت که قابل تحمل هستش و با کمک میتونی به راحتی انجامش بدی. من شیرم روز دوم شروع به اومدن کرد و قطره شیر افزا عالی بود و کمک بزرگی کرد. من از انجام سزارین خیلی راضی هستم اصلا درد و ترس نداشت. دوستای کرجی من به شخصه از بیمارستان کسری خیلی راضی هستم همه چیزش عالی بود
امیدوارم تجربه زایمان من بدردتون خورده باشه.
مامان ژیوان مامان ژیوان ۸ ماهگی
اومدم از تجربه زایمان سزارینم بگم براتون همه رو نوشتم دونه دونه تایپیک میزارم.
1
خب ما ۲۲م ساعت ۱۰ دقیقه به ۶ صبح رفتیم بیمارستان و کارای پذیرش رو انجام دادیم و بعدشم فرستادنم تو یه اتاق لباس دادن بپوشم و نوار قلب گرفتن و سوند گذاشتن که واقعا درد اونجوری که میترسیدم نداشت یه سوزش خیلی کوچولو فقط تا چند دقیقه حس میکنی داری خودتو خیس میکنی و چندشه یه جورایی این کارا تا ساعت ۸ و‌خورده‌ای طول کشید و من حاظر و اماده جلو در اتاق عمل نشسته بودم. کل وجودم استرس بود و تند تند ایت‌الکرسی میخوندم بغض کرده بودم از استرس. در و دیوار سبز اتاق عمل حالمو بدتر میکرد😂
خلاصه رفتم تو اتاق عمل دو نفرشون که اقا بودن از همشهریای خودم بودن و خیلی باهام حرف زدن و شوخی دلداری دادن و بقیه‌هم از اونجا که همکار همسرم بودن خیلی هوامو داشتن و بدتر لوس شده بودم😅
رو تخت نشستم و امپول بیحسی رو آوردن گفتم تروخدا من خیلی میترسم یکم دیگه بزنین که همون لحظه امپولو زد گفت از این میترسیدی؟ که واقعا ترس نداشت درد هم نداشت پس مثل مم الکی‌ نترسید ....
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان لیان مامان لیان ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان سزارینم رو بزارم (سزارین اختیاری)
اولش بگم که چند تایپیک قبیلم رو که ببینید من از وحشتناک بودن معاینه میگفتم ولی بعدا متوجه شدم که ۹۹و۹درصد مواقع به دکتری که معاینتون میکنه بستگی داره چون دو روز بعدش من برای دکترم رفتم که نامه عملم رو زودتر بده چون دردم گرفته بود معاینم کرد واصلا اصلا درد نداشت پس دقت کنید تو انتخاب دکتر تا خاطره بد نداشته باشید
حالا بریم سراغ زایمان😁
من ۲مهر ساعت۱۲شب بستری شدم تو بیمارستان آریا اهواز اولش کارای بستری رو انجام دادیم بمن لباس دادن لباسامو عوض کردم بعد فرستادنم اتاق برام انژیوکت وصل کردن و صدای بچه رو گوش دادن وسوالای روتین اینکه به چی حساسیت دارم وچه بیماری هایی دارم پرسیدن خلاصه بعدش فرستادنم اتاقی که قرار بود باشم برام سرم وصل کردن و ساعت ۶و۴۰دقیقه صبح اولین نفر منو بردن اتاق عمل نگم که چقد تیم اتاق عمل دکترم مهربون و خوش اخلاق بودن من تمام ترسم از سزارین رفتن به اتاق عمل بود ولی اینو بگم که اصلااا وابداا ترس نداره همش باهات صحبت میکنن اصلا یادت میره تو اتاق عملی😁
اولش برام سوند رو وصل کرد بازم ته تفکرم این بود که قراره درد داشته باشه اول به پرستاره گفتم‌نمیشه بعد بی حسی بزارینش؟ گفت نه الان بهتره ودردی نداره واینا منم گفتم اوکی راحت با ی نفس عمیق هیچی هم حس نکردم فقط بعدش تو مثانم حس سوزش داشتم که خیلی کم بود بعد دکتر بیهوشی اومد….
ادامه تایپیک بعدی
مامان سام مامان سام ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین#۲
دکترم گفته بود اولین عمل صبحش منم ولی دیدم که یه نفر دیگه رو بردن و من شدم نفر دوم. دیگه یه کم داشتم دچار استرس می شدم . حدودای ساعت ۹ اومدن که بریم واسه عمل. با همسرم و مامانم اینا خداحافظی کردم و رفتیم که سام کوچولو رو به دنیا بیاریم. رایتی وفتی داشتن از به تخت به تخت دیگه جابه جام میکردن دیتم گرفت به گوشه تخت و بریده شد و من اصلا نفهمیدم داره خون میاد. تا دکترم بیاد واسه عمل نیم ساعت پشت اتاق عمل معطل شدم که ضربان قلبم خیلی بالا بود. یه حس سردی و تنهایی عجیبی بود که بازم سعی کردم با نی نی صحبت کنم و براش دعا کنم و آروم شم. بلاخره رفتیم توی اتاق عمل . هر دو تا دستم رو آنژوکت وقل کردن که یکیش به کم درد داشت. بعد خون دستم رودیدن و یریع برام چسب زدن. دکتر بیهوشی اومد. گفتن بشین و شونه هاتو یه کم بده جلو، با پنیه الکلیرکشید روی ستون فقزاتم و بعد گفت خودتو شل کن و سوزن رو زد اصلا درد نداشت ولی حسش عجیب بود. سریع خوابوندنم و به ثانیه ای نکشید پاهام گرم شد. حس خوبی بود چون هم سردم بود و هم دیگه سوزش سوند رو احساس نمی کردم. اما تقریبا همه جام داشت بی حس میشد. رو صورتم ماسک اکسیژن گذاشتن ولی من همچنان حس تنگی نفس دلشتم که به تکنسین بیهوشی که بالا سرم بود گفتم قلبم یه جوربه و اونم گفت الان آروم میشی و واقعا چند ثانیه بعد یه حس آرامش و خلسه بهم دست داد. یه جورایی تو حال خودم نبودم. تکونهای دست دکتر رو حس می کردم اما دردی نبود. با قدای بلند دعا می کردم و برام مهم نبود اطرافم چه خبره