خسته ترینم☹
دیشب بعد دو هفته از خونه مامانم برگشتم خونه خودم
خونه به معنای واقعی ترکیده بود
از یازده شب تا یک گریه کرد
شوهرم تاصبح نخوابیده نشسته بالاسر بچه
میگم چرا نخوابیدی بخواب دگ میگه گهوارشو تکون بدم بیدار نشه😐😂
خیلی ذوق داره❤😍از صبح ک پاشدم تو آشپزخونم تا الان
خیلی کثیف بود همه چیو وایتکس زدم
بازم مونده کلی کار دارم
ولی واقعا مثل قبلنام نیستم خیلی بی رمقم همش حس گیجی و منگی دارم ضعف دارم تو بدنم انگار
نمیدونم چیکار کنم خوب شم مامانم میگه برو دکتر امپول تقویتی برات بنویسه بهتر بشی
انرژی زا بخورم ممکنه بچم اذیت بشه؟شیر خودمو میدم چند وعده ام شیرخشک
ولی چقد سخت بود بعد ۲۵روز از مامانم جدا شدم
کل مسیرو گریه کردم انگاری که بعد سه سال دوباره دختر خونمو دارم میرم خونه شوهر لنتی بند نمیومد اشکام
کاش مامانم دیوار ب دیوارم بود
ینی تو همه اتفاقای زندگی خدا بهم ثابت کرد که جز مامانم کسی به داد من نمیرسه
.
۴ اسفند ۴۰۲

۱۱ پاسخ

منم اگه مامانم نبود تلف شده بودم واقعا
خدا عمر باعزت و طولانی بده به همه مامانا
من که یک سال بیشتره دارم اذیتش میکنم نه ماه بارداری چهارماه بچه داری همش مامانم بوده خدایی🥹😍❤

منم بعد زایمان از مامانم جدا شدم ایقدر گریه کردم چشام تار میدید دیگه

انرژی زا اصلا نخور کافئینش بالاس برای بچه بده وایتکس کاری هم نکن بوش ریه بچه رو اذیت میکنه
من تا ۲۵ روزگی حتی بچمو نشوستم همش با خواهر و مامانم بود کاراش خودمم داغون بودم حتی دستشویی هم تا ۱۵روزگی باید یکی باهام میومد
ینی تا مرگ رفتم و برگشتم هیچکس تجربه مزخرفتر از من نداشت
یک هفته نشسته میخوابیدم تا دراز میکشیدم یه درد وحشتناک تو کتف و زبر سینم شروع می‌شد تا حالا همچین دردی تجریه نکرده بودم کلا داستان زیاد داشتم کلا خیلی بد بود زایمانم

این بی رمق بودن حالا حالاها هستش چیزای تقویتی بخور

من بعد از ده روز رفتم خونه خودم

من بعد چهل روز اومدم خونه خودم هر هفته هم میام خونه مامانم خدا همه مامانا رو حفظ کنه اگه نبود من مرده بودم واقعا

منم مامانم رفته بود همین بودم…خیلی بد گریه کردم…امدم خونه مادرشوهرم سه روز نشستم باز برادرشوهرمو گفتن مریضه فلانه جمع کردم امدم خانه خودمون ۴ روز خودم تنها نگه داشتم شوهرمم بود کم و بیش اخرشم مامانم دوباره همینجوری اومده تا یکشنب هم هست بعدش قراره برم شهر مامانمشون دوساعت فاصله داره همینجوری قراره برم اونور

خوشبحالتون مادر دارين كاش منم داشتم😓

سزارینی بودی ؟

واقعا تنها فرد بی منت مادر
من حاملگی سختی داشتم همش مامانم کنارم بود کل کارام میکرد تا ده روزه شدن پسرم بعد ک رفت ایقدر گریه کردم خیلی سختم بود وابستگی دیگه مجبوری کنار بیایی با شرایط جدید

دقیقا منم بعد از زایمان از خونه مامانم رفتم خونه خودم کلی گریه کردم

سوال های مرتبط

مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
از وقتی بچم دنیا اومده شوهرم اصلا ذوقی برا من نشون نمیده همش ذوق میکنه میکه مامانم فلانه مامانم بچمو دوس داره دیگه خونه مامانت نمون بریم خونه مامانم دوس داره بچمو ببینه
مادرشوهرمم هروقت میبینتش همش میگه بچمه شبیه ما شده کلا شبیه باباشه شبیه اون یکی بچمه شبیه منه
بچمو هرجور دلش میخاد بغل میکنه میگم ن میگن خیلی حساسی شوهرمم همش طرف مامانشو میگیره همش با من دعوا میکنه میگه خیلی حساسی دیگه امشبم چند ساعت بردم خونشون نذاشتن ب بچم شیر بدم دو ساعت شده بود شیر خورده بود گفت چون خابه نباید بدی بهش بچم چهار ساعت گشنه بود تو خاب دهنشو باز میکرد همش اینور اونور میکرد😭شوهرمم وقتی اومد مامانش بهش گفت زنت اینجوره اونجوره شوهرم گفت ن بابا این زیادی حساسه دکتر گفته هروقت بیدار شد سه ساعتم شد عب نداره بعد شیر بخوره
تو ماشینم ک گله کردم گفت باز اومدی ک شروع کنی دیگه تا خونه هم هرچی گفتم محلم نذاشت و اخم کرد تا رسیدیم بعدم میخاست ول کنه بره خونه مامانش بخابه اخر سر جلو مامانم گفت زشته نرفت
من خیلی احساس بدی دارم 😞😭باعث شدن افسردگی بگیرم خسته شدم از زنده بودن نمیذارن ذوق بچمم بکنم حتی 😭😭😭😭