۶ پاسخ

منم.همش میرفتم تو حیاط نگاه اسمون میکردمو دعا میکردم🥰

اخی عزیزم.....💚🧡💛💜
منم این آهنگ و خیلی گوش می دادم .‌‌‌گاهی ناخودآگاه اشکام می اومد...حتی فیلم سیسمونی شم از این آهنگ عه ....
پیشاپیش تولد گل دخترت مبارک باشه عزیزم 🥰🥰🥰❤

وااااای انگار منو داری میگی
من با این آهنگ کلیپ درست کردم. ساک بیمارستان رو جمع کردم برای پسرمو ۲۹ اسفند اینو گذاشتم تو پیجم

وااای منم تو همه کلیپاش همین اهنگو.گذاشتم و چقدر اون زمان ک باردار بودم باهاش گریه میکردم الانم برای دخترم میذارم و بغلش میکنم از ذوقم و خوشحالی ک الان سالم دارمش گریه میکنم

هوف نگو دهنم سرویس شده بااین اهنگ
پسرم فقط بااین اهنگ میخوابه😐

آخ دقیقامنمم

سوال های مرتبط

مامان بچه رئیس مامان بچه رئیس ۱۵ ماهگی
به مناسبت تولد پسرم این متن تو وبلاگ خانوادگی منتشر کردم

۳۶۴روز و ۱۴ ساعت و پنجاه دقیقه پیش 

تو اون ساعت ها که واقعا راه رفتن نشستن دراز کشیدن و حتی حرف زدن برام سخت ترین کار دنیا بود ثانیه به ثانیه رو میشمردم تا به وصال برسم انقد دلم میخواست زودتر ببینمش وبغلش بگیرم چقد می ترسیدم که چه اتفاقی قرارها بیفته یک دنیای ناشناخته پیش رو داشتم 

حس عجیبیه یک سال گذشت اونم به سرعت برق و باد

مادر شدم...

تک تک لحظاتی که گذروندیم تو این یکسال همه از جلوی چشمم رد شد،از اولین تماس پوستی اولین گریه ها اولین خنده اولین شیر خوردن اولین پی پی اولین نگاه اولین بغل اولین ماما گفتن اولین نشستن ،پاشدن،غلت زدن ،غذا خوردن و....

تک تک اولین ها جلوی چشممن،واقعا تو این یکسال خندیدیم با خنده هایش و غمگین شدیم با گریه هاش...

آخ از رفلاکسش که تا۷ماهگی شدید بود،از کولیکاش که کم بود اما با گریه هاش جونمو میگرفت،از باد شکم دراوردنا،از صدای سشوار ها،از گهوارش،از تو بغلم تکون دادنا تا بخوابه،از تلاشم برای آروم کردنش از آروغ گرفتنا

خدایا شکرت از سال پیش تاحالا چه لحظات نابی رو تجربه کردیم چه احساساتی رو چشیدیم چقد از ته دل خندیدیم،خدای مهربونم شکرت که مارو لایق داشتن این پسرک شیطون دونستی.

چقد دلم برای نوزادیاش تنگ شده چقد دلم برا این روزهای تنگ میشه
بقیه متن پایین
مامان شاهان مامان شاهان ۱۱ ماهگی
پارسال لحظه شماری میکردم که ۱۴ هم بشه برم سزارین بشم چقد میترسیدم منی که از یه آمپول میترسیدم حالا چطور برم اتاق عمل چطور سزارین انتخاب کردم از طبعیی وحشت داشتم اما. تووای روزا هم ترسم بیشتر شده بود برا اتاق عمل حالا من مونده بودم با سنگیا ها روزا آخر و ترس زایمان .. ولی نمیدونم خدا خیلی کمک کرد ایقد راحت شده بود برام اون روز وقتی که شاهانم از شکمم در اوردن صدای گریه اش تو گوشم شد قشنگ ترین صدای عمرم
اون صورت پنبه ایی که گزاشتن رو صورتم شد خوشبترین عطر دنیا برام همونجا تو ریکاوری با اینکه سردم بود خیلی خدا رو شکر کردم که بهترین هدیه قشنگ برا تولد منو شوهرم داد و شد تمام وجودم
یکسال که من مادر شدم تازه میفهمم سخت ترین شغل دنیا مادری هست
مادری که برا هر چیز میترسه برا کوچکترین و ابتدایی ترین چیزا اینقدی شلوغش میکنه تا خیالش آروم شه ولی باز دلهره داره
خدایا شکرت که بهم توان دادی سخت ترین سال زندگیم گذروندم باهمه ی سختیا که هنوز دارم و درگیرم با شاهان ولی خداجونم منو با هر چیز امتحان کن ولی با شاهان نه من تحمل ندارم بچه ام ناخوش ببینم شده یه تیکه از وجودم هر لحظه هر ساعت شکر برا بودنش برا وجودش امیدورام همه بچه ها سالم و تندرس باشن کنار پدر مادرشون 🌹🌹
مامان 𝕾𝖍𝖆𝖍𝖆𝖓 مامان 𝕾𝖍𝖆𝖍𝖆𝖓 ۱ سالگی
روزی که متوجه شدم قراره هفته ی اول اردیبهشت بدنیا بیای دغدغه ام شده بود اینکه طُ ۲ اردیبهشت بدنیا بیای اما از جایی که وضعیت جسمانیم طوری بود که باید بیمارستان دولتی رو انتخاب کنم یه چیز محال بود😊
حالا خواست خدا 😍 همون شب فشارم بالا بره و شب عید ساعت ۱۲ شب بدنیا بیای به تاریخ ۲/۲/۲ ساعت ۰۰:۰۰❤️
جان من عمر من ❤️
اومدنت تلنگری برای من بود
منی که قدر لحظات رو نمیدونستم ، اگر شب ناخودآگاه از خواب بیدار میشدم تا یک هفته میگرنم عود میکرد، منی که تنوع غذایی بالایی داشت، منی که خواه یا ناخواه هر روز برای کلاس ترنم باید کل روز رو بیرون از خونه سپری میکردم و یک ثانیه ترنم رو به حال خودش رها نمی‌کرد صبح با سلام و صلوات ترنم رو بیدار میکردم و صورتشو با گلاب میشستم ، منی که در خودش گم شده بود و قدر تمام نعمت های که روزمره براش تکرار میشد رو نمی‌دونست

اما حضور طُ باعث شد باز به خودم افتخار کنم که چقدر میتونه قوی و صبور باشم
میتونم بخاطر وجود طُ ۹ ماه تمام فقط دو نوع غذا بخورم که نکنه خدای ناکرده آلرژی تو عود کنه
عشق تو باعث شد شبا تا صبح بیدار باشم تا رفلاکست اذیتت نکنه بدون اینکه صبح خبری از میگرن باشه
چقدر مبارک بود حضورت برای ترنمی که هر ثانیه اش در کنار من بود اما الان مثل یه مادر از طُ پرستاری میکنه
حضورت چقدر یمن و برکت داشت🌿
با تمام سختی های که شاید فقط خانواده ام که لحظه به لحظه ی اون رو در کنار بودم باهام گریه کردند ،خندیدن، شکر کردن و......گذشت
شاید قبل از این میگفتم معجزه هست اما نه برای من ....اما بزرگترین معجزه رو من با دلی شکسته از خدا دیدم و هر ثانیه بابتش خدا روشکر میکنم و ناخودآگاه تمام صورتم خیس میشه
چقدر مورد عنایتش قرار گرفتم😔