پارت سوم
چند دقیقه بعد باز معاینه شدم و گفتن جنین  وارد کانال زایمان شده و  رفتم روی تخت زایمان و موقع زور دادن بود اما من نمی‌توانستم نفس بکشم برام اکسیژن آوردن یکم بهتر شدم و شروع کردم زور زدن 20 دقیقه زور میزدم اما پیشرفتی نداشتم یکم بهم استراحت دادن و دوباره ورزش کردم و باز رفتم برای روز زدن چندتا زور محکم زدم و همون موقع برش دادن و من احساس کردم بچه خارج شد و یک گرمی خاصی داشت و بعدش حس آرامش مطلق بود سبک سبک شده بودم. حدود دو دقیقه بعدش جفت هم با یک ماساژ آرام خارج شد . نی نی رو گذاشتن رو شکمم و اون بهم نگاه میکرد و من خدا رو شکر میکردم که سالمه . پسرم رو  گذاشتن روی تخت دیگه و تمیز کردن و قد و وزنش رو ثبت کردن .گذاشتن روی سینه ام شیر خورد و بردن لباس تنش کردن بعد وبهم سه تا آمپول بی حسی زدن و شروع کردن به بخیه زدن کلا 8 تا بخیه خوردم اما زدن بخیه واقعا دردناک بود با اینکه بی حسی زده بودن.
کل زایمانم دو ساعت طول کشید و پسرم 16 اسفند دو روز زودتر از نامه بستری دکتر به دنیا آمد
ببخشید دوستان حواسم نبود پاک شد دوباره گذاشتم

۵ پاسخ

راستی من موقع زور دادن ماما همراهم می‌گفت مثانه پره که برام سوند وصل کردن اصلا درد نداشت فقط یک کوچولو سوزش داشت اما بعد خالی شدن مثانه راحت تر تونستم زور بزنم

خداروشکر ک زایمان راحتی داشتی 😍😍😍
الان درد بخیه نداری اذیتت نمیکنه؟

مرسی تجربه جالبی بود خداروشکر م راحت زایمان کردی

به سلامتی عزیز دلم. واقعا ممنون که تجربه ات را گذاشتی برامون. انشاالله تن ات سلامت باشه.

عزیزم روبیکآ و اینستا گروه زديم اگه میای ایدی بده یه به آیدیم پیام بده bili_crazy1

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۴ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان پاشا💙 مامان پاشا💙 ۱ ماهگی
پارت 5زایمان
بعدش دیگ زور زور زور سرش در. اومد و گفتین بیشتر ی زور دیگ که بدنش هم در بیاد و یکی هم می‌ره رو صندلی و شکمت فشار میده اون اصلا حس نمیکنی چون درد زایمان بیشتر تا اون
و ماساژ ماساژ تا به دنیا اومد بلاخره تو ی پارچه سبز گذاشتن بچه گذاشتن رو تختش و من که یکم بهتر شدم نشون دادن و گذاشتن رو صورتم دستگاه در آورد ی بوس کردم و بردنش اونور ت ریکاوری
بعدش گفتن یه زور دیگ بزن تا جفت هم در بیاد و مغز شکم و شکم فشار دادن هم داشتن همون موقع و جفت در اومد و شروع کردن بخیه زدن دوتا آمپول بی حسی زدن و شروع کرد ب دوختن ت دوختن بی حس آدم ولی همون نخ ک میبینی ی جوری میشی😂✋ولی درد ندارع اصلا
و بخیه زدن و بدنم می‌لرزید همینجوری چون خون زیادی رفت ازم
بعدش آوردن ریکاوری ت بلوک زایمان بیاد ببرمون
و من همچنان لرز شدید برام بخاری مثل جارو برقی بود آوردن گذاشتن زیر پتوم و یکم بهتر شدم و اومدم بلوک زایمان ک اونجا خابوندن یکم بعدش گفتن ماینه باید بشی هم واژینال هم مقعدی ی انگشت داخل میکنن ک ببین بخیه ها چطوریه الان ک دارم میگم هنوز اون ماینه ها حس میکنم 😂
و بعدش اوکی بود لباس ب بچه پوشیدن سایز 1پوشک سایز صفر
و آوردن تو بخش آزمایش گرفتند ک کم خونی پیدا نکرده باشم
و تا صبح بستریم و ایشالله صبح مرخص میکنن این زایمان من
پسرم روز یک شنبه تاریخ،7/2زایمان کرردم
مامان ابوالفضل.آیلین مامان ابوالفضل.آیلین ۳ ماهگی
رفتم رو تخت و گفتن با هر دردی که اومد زور بزن سر بچه خیلی نزدیکه چندبار زور زدم و یهو صدای بچه اومد وبا دوتا زور دیگه هم جفت اومد بیرون و تموم شدم و بچه رو گذاشتن رو بدنم و تماس پوست با پوست انجام دادن بعدش بچه رو دادن یکی از ماماها لباساشو بپوشونه و ماما شکمم رو ماساژ میداد که هرچی هست بیاد بیرون و گفت خونریزیت خیلی زیاده زنگ زدن دکتر اومد و معاینه کرد گفت رحم پارگی داره و یکم از جفت داخل رحم باقی مونده کلی اذیتم کردن و آخرش دیدن انقد گریه کردم والتماس کردم قسم خوردم چون واقعا تحملشو نداشتم خیلی زیاد درد داشتم دکتر گفت بزارینش رو تخت دیگه و ببرین اتاق عمل با بی حسی بقایای جفتش رو کورتاژ کنم و رحم رو هم بخیه بزنم بردنم اتاق عمل یه دکتر اومد بی حسی زد و شروع کردن انجام دادن تموم شدم و بردن فشار و نبضم رو‌کنترل کردن یکم بعدش بردن بخش و هنوز تا چند ساعت بی حسی رو داشتم و همش میومدن خونریزیم رو کنترل میکردن خداروشکر دیگه رفته رفته کم میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد گفت دوتا گاز گذاشتم تو رحمت اونا رو برداشت و بخیه هام رو کنترل کرد و گفت خوبه ولی هروقت خونریزی داشتی خبر بده
مامان Mahyas مامان Mahyas ۱ ماهگی
مامان پوریا💙😍 مامان پوریا💙😍 روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
تجربه زایمان طبیعی
همین که گفت کیسه ابو میبینم یهو کلی اب ازم اومد روتخت معابنه همه جا خیس شد ،سریع بستریم کردن نوار قلب گرفتن گفتن دردات نا منظمه و سه سانت شدی یه ساعت گذشت دوباره معاینه کردن گفتن هنوز سه سانتی نمیشه اینجوری ،تقریبا ساعت چهار بعداظهر بود،بعد یه معاینه تحریکی وحشتانک کردن باید تحنل میکردم تا پروسه زایمانم طولانی نشه،شدم چهارسانت زنگ زدن ماما همراهم ولی درد نداشتم همچنان ،سروم فشار زدن بهم ردادم شد هر چهار دقتیقه یه بار یهو شد هر دو دقیقه یع بار یهو داد زدم جیغ میزدم گریه میکردم خدا میدونه چقد درد کشیدم،دیگ ماماهمراهم اومد ورزش رو توپ انجام دادم،حموم بردتم ،میسه اب گرم داد بهم،روکمرمو با روغن زیتون ماساژ میداد هربار درد میگرفت نقاط فشاری کار میکرد زیارت عاشورا گذاشت با گوشیش خیلی کمک کرد واقعا در اخر هم ورزش سجده رفتیم که فول شدم همه اینا تا ساعت دوازده طول کشید
دیگ ساعت دوازده شب بود که گفتم حس زور دارم گفتن بزن وقتی دردت میگیره زور بزن تا جای که تونسم زور زدم یهو موقعه زور زدن نفسم رفت برام اکسیژن وصل کردن دوباره زور زدم کفتن داره میاد بردنم روتخت زایمان یکم دیگ زور زدم یهو گذاشتن بچه رو رو شکمم وای وایی تموم دردم رف وقتی دیدمش هیچ دردی نداشتم گریه میکردم بردنش رو تخت نوزاد منم بخیه زدن بردن بچه شیر دادمو رفتیم بخش🥹🥹🥹😍😍🥺🥺
اون لحظه بدنیا اومدن قسمت همه مامانا و اقدامیا🥹😍❤️❤️
مامان کوروش جان مامان کوروش جان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من: دوستان من دردام ک شروع شد به ماما همراهم پیام دادم دستورات ورزشی رو بهم داد حمام و لگن آب گرم نشستم .... صبح رفتم بیمارستان معاینم همون دوسانت بود گفتم برو خونه زوده ....۸ صبح برگشتم خونه و همچنان درد داشتم ساعت ۱ ظهر از پله بالا رفتم و روتخت دراز کشیدم مجدد دردم شروع شد با شدت بیشتری که همزمان کیسه آبم پاره شد، رفتم دوش گرفتم حاضر شدم تا به بیمارستان برم و بستری شم ساعت ۳/۵ شد و ماما همراه ساعت ۴ اومد پیش من...به محض رسیدن ورزشامون شروع شد روی توپ نشستم ورزش کردم دردا شدتش بیشتر می‌شد...خیلی سریع به ۸ سانت رسیدم و کم کم طاقتم تموم شد دیگه خسته شده بودم داد میزدم دیگه نمیتونم سزارینم کنید ماما همچنان پشت هم بمن رسیدگی میکرد امپول میزد سوند میزد ادرارم خالی بشه یه دقیقه هم ولم نمیکرد .... سریع به دکترم خبر داد و کم کم زورای من شروع شد و به سختی زور میزدم‌ سر بچه کامل پایین بود و منتظر زور من بودم...یکم تمرکز کردم چندتا زور زدم سر بچه رو دیدن ...بردنم روتخت زایمان ...۳ تا زور هم اونجا زدم دکتر سریع بی حس کرد برش زد بچه رو دادن بغلم ...و جفت رو خارج کردن و بخیه زدن ....دوستان زایمان طبیعی برای من سخت بود ...حتی الانم دو روز گذشته درد دارم ...این نیست ک فکر کنید بعدش زود سرپا میشی! برای من این نبود !
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۷ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم