سلام مامانها دلم کبابها برای دخترم. اعصابم ازدست شوهرم وخانواده اش خورده .بعد دخترمم ازصبح نق میزنه والکی لج رفته منم همش مدارا کردم تاالان که دریخچال باز کردیه کاسه ماست خراب برداشت گفت بهم بده هرچی آروم حرف زدم باهاش که این ماست خرابشده مامان بیا من دوباره ماست برات میکشم تو کاسه بخوره انگار نه انگار لج رفته گریه وجیغ منم عصبی شدم باداد گفتم بسه دیگه چقدرنق میزنی این ماست خرابه اگردمیخوای بیا این یکی دیگه رو بخور.
مادرشوهرم آمده بالا که چیکارش داری و... بعد خودش بغض کرده رفته پیش اپن بامزه‌ی گلیش باصدای لرزون گریه حرف میزنه که ماهی قشنگم مامانم دعوام کرده بهم ماست نمیده.
رفتم ّغلش کردم کلی گریه کردم .
آخه چرا من باید تواین سن آنقدر عصبی باشم ازخودم بدم میاد دیگه‌😭
اینجا گفتم یکم خالی بشم البته ازدل دخترم درآوردم. ولی عصبیم هنوز.
همش هم تقصیرخانواده شوهرم هست که همیشه با کارها ورفتارشون رو مغز من راه میرن

۸ پاسخ

همش تغصیر این خانواده های شوهر هست الهی که یه روزی تاوان همه ی کاراشون پس بدن منم طبقه ی بالاشونم تنها آرزوم اینه یه روز ازشون دور بشم وسالی یه بار چشمم بهشون نیوفته که اونم امکان نداره چون خونه مال خودمونه وبا این گرانی ها هم نمیشه دیگه خونه ساخت

الهی ی سونامی بیاد مادرشوهر و خواهر شوهر بدو از روی زمین نیست و نابود کنه که عرچع اعصاب خرابه منشاش اون عوضیان

یه بار به مادر شوهرت بگو لطفا دایه ی مهربانتر از مادر برا بچه من نشو....

مگه چق ر خراب شده بوده که میذاشتی یکم بخوره میدید بدمزه است دست میکشید

چرا ماست خراب نگه میداری عزیز بچه اس نمی‌فهمه که

اوف من اونقد دادمیزنم سرش . بعضی وقتااونقداذیتم میکنه نفرینش میکنم دست خودم نیس بدناراحت میشم

منم خیلی زجر میکشم خیلی عصبی شدم بیچاره پسرم

عزیزم من بدتر از توام ببین اصلا مغزم نمیکشه بچمو انقدر اذیت میشه

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامانا خیلی خسته ام پسرم بشدت لجباز هست خدا نکنه من یا باباش باهاش با عصبانیت حرف بزنیم یا اینکه دستمون بهش بخوره تا یک ساعت گریه میکنه که چرا اینجوری گفتی یا چرا اینجوری چشماتو واسه من در اوردی وقتی هم به گریه بیفته هیچ جوره نمیتونیم ارومش کنیم بخاطر همین تا الان هر کاری کرده حرف بدی هم که زده بی توجهی کردم امشب دیگه رو ماشینش وایستاده بود هر چی گفتم بشین میفتی گوش نکرد یهو افتاد فقط یک ساعت گریه میکرد چرا من افتادم یک جوری رو مخم بود که اعصابم را خورد کرد زدم در کونش حالا از اون گریه خلاص شد یک ساعت دوباره گریه را شروع کرد چرا منو زدی دیگه واقعا بریدم نمیدونم چکار کنم صبح هر لحظه که من بیدار بشم این بنده خدا با من بیدار مییشه و گریه میکنه تو چرا بیدار شدی بخدا چند صبح که دیگه از ترس این واسه نماز صبح بیدار نمیشم من اگه تا دو ظهر بخوابم این هم میخوابه ولی فقط اخساس کنه که من نیستم کنارش بشدت گریه میکنه تو چرا بیدار شدی اگه دم دمهای ظعر بیدار شیم چیزی نمیگه خسته ام نمیدونم چکار کنم
مامان ايمى مامان ايمى ۲ سالگی
سلام دوستان

یه سوالی ذهنم رو درگیر کرده. یکی از دوستان خانوادگی ما پسرش ۶-۷ سالش هست پنج شنبه جایی رفته بودیم که اینها هم بودن پسرش یه توپ داشت دختر منم توپ اورده بود همون مدل همون رنگ..
فقط خیلی کم توپ دختر من کم بادتر بود دخترم بهونه کرد و کلی گریه کرد که اون یکی توپ رو میخواد من بهش گفتم این واسه شماست..
بعد همسرم مه دید دخترم خیلی گریه میکنه به پسره گفت موقت توپ رو عوض میکنی؟ بعد دوباره پسش بدیو پسره گفت نه.
مامان پسره که دورتر وایساده بود گفت واسه خودشه حالا چهه فرقی می کنه.
به نظرم درسته که هرگز نباید وسیله بچه رو به زور گرفت ولی مثلا تو سن اون پسره میشد زراش توضیح داد که مثلا این کوچولو و داره گریه میکنه حالا یه کوچولو توپت رو عوض کن.
یه جورابی بچه های الان همدلی بلد نیستم البته نه همه مثلا یه دختر دیگه تو همون سن و سال بود خیلی بچه عاقلی بود و ربتارش با کوچکترها عالی.
به نظر شما تا کی باید به بچه ها گفت این واسه خودته و به کسی نده