۱۰ پاسخ

مبارکت باشه عزیزم ب هرحال هردوش درد داره طبیعی اولش سزارین بعدش.. اینم درست نیست ک بگی سمت طبیعی نرید شاید شما بدنت واسه زایمان طبیعی مناسب نبوده

ای جانم عزیزم تمام دردا ب این لحظه می ارزه 🥹خدا برات حفظش کنه

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
فقط جیشش

شما رو دکترت گفته سزارین بشی ولی خودت اصرار کردی ب سزارین وب حرفش اهمیت ندادی حتما دکترت ی چیزی میدونسته

طبیعی همینه دیگه سخته ولی ارزششو داره❤️
انشالله قدمش پر خیر و برکت باشه

مبارک گلم جفت خودش بیرون میاد یا چیجوری میکشن خیلی میترسم

قدم نورسیده مبارک عزیزم
منم از طبیعی خیلی میترسیدم واسه همین سز شدم
ابجیمم دوتا طبیعی اورده سومی رو سزارین کرد
میگه سز بهتره

عزیزم خداروشکر که بخیر گذشت

قدمش مبارک عزیزم
ولی چرا وقتی دکتر تشخیص سزارین داده بود نرفتی و طبیعی رو انتخاب کردی ؟

من بین طبیعی و سزارین دودل بودم با خوندن تجربه شما فکر نکنم دیگه سمت طبیعی برم😐😂
قدم. نو رسیدتونم مبارک باشه عزیز دلم

سوال های مرتبط

مامان هیراد مامان هیراد ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
اونجا ک رسیدم سریع معاینه کردن مردم تا معاینه کرد گفتن سه سانت بازی بعد نوار قلب بچه رو گرفت درد خیلی داشتم بردنم تو اتاق زایمان بهم سرم زدن دست پامو ماساژ میدادن منم بدجور درد میکشیدم گفتن پاشو ورزش کن رفتم رو توپ پریدم ک دردم اروم شه و هی استفراغ میکردم ساعت ۱ نیم شد سه تا دانشجو اومدم معاینه کردن با هر معاینه مرده و زنده میشدم و هی خون میرفت ازم شدم ۸ سانت گفت پاشو اماده شو برا زایمان بچه سرش اومد
منم اومدم هی زور میزدم اما ن فایده نداشت نمیتونستم دیگه زور بزنم نفسم گرفت بهم ماسک اکسیژن زدن تا میتونستم زور میزدم ی خانومی اومد افتاد رو شکمم یهو بچه اومد ساعت ۲ بود ولی جفتم در نیومد دست کردن داخلم و شکمم رو زور میزدن تا جفت بیاد یهو جفت اوند ولی تیک تیک شد تو دلم و خونریزی کردم رحمم پاره شد ۷ تا کیشه خوم پر کردم آتومیم رحم کردم کاری از دستشون بر نیومد نمیتونستن خون ریزی رو قط کنن زنگ زدم دکتر اومد بالا سرم گفت سریه باید عمل شه
مامان برهان مامان برهان ۹ ماهگی
پارت ۴
پرستار اومد گفتم خودمو خیس کردم گفت فدای سرت عزیزم طبیعیه.رفت دکترو صدا زد اومد معاینه کرد دید فول شدم گفت سریع واسه زایمان اماده بشن. معاینه های اخری واقعا درد داشت. سر بچه رو کامل حس میکردم داشت میومد پایین ولی مثل خنگا عوض اینکه زور بزنم جیغ میزدم که ماما دعوام کرد که زور بزنم نه جیغ. خلاصه بعد از دو بار زور شدید زدن دوباره دکتر معاینه کرد که باز مثل خنگا بهش با گریه گفتم عوضی نکن درد داره نمیفهمی طفلک دکتر گفت درد داره که داره زور بزن چرا مارو فحش میدی. با همون حالت گریه گفتم ببخشید معذرت میخوام😆 اصلا یک کدوم از کارام دست خودم نبود بخدا. بعد دکتر گفت ببین من دارم سرشو میبینم یه زور محکم بزنی اومده بیرون. عزممو جزم کردم و یه جوری زور زدم که از خودم بعید میدیدم واقعا. لیدوکایین زد و بی حس شدم و برش داد ولی واقعا درد برش رو متوجه میشدم. گفت یه زور محکم دیگه بزن سرشو بگیرم زور که زدم گفت اومد ببین سرش تو دستمه🥶 سرمو بلند کردم نگاه به بین پاهام کردم دیدم واقعا سرش تا گردن اومده بیرون یه حس خیلی گند و بدرد نخور اومد سراغم که دلم میخواست زودتر بکشنش بیرون. دوباره داد زدم این چیه تو منه اینو از توی من بکشین بیروننننن من اینو نمیخواااام که همون موقع دکتر سرشو کشید و کل بدن بچم اومد بیرون و گذاشتش روی شکمم. همون لحظه بود که تموم دردای کشیده و نکشیده مو یادم رفت تموم کارا و حرفامو یادم رفت انگار یه دنیای دیگه بودم صدای بچمو شنیدم گریم دوبرابر شد یکسره قربون صدقش میرفتم نازش میکردم بوسش میکردم .وای از لذت‌بخش بودن اون لحظه هرچی بگم کم گفتم بخدا 🥹
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان بالام مامان بالام ۲ سالگی
منم تا صب چند بار لباسمو عوص کردن ک ساعت ۵ دیگه داشتم از درد بخودم میپیچیدم و داد میزدم ولی هیشکی نمیومد ک شیفت پرستارو عوص شد و اومدن بالاسرم و توضیحات دادن و معاینه شد نمیدونستم فول شدم اونا رفتن و مامایی ک منو میخاس منو بزاعونه دیدم با تخت بچه و زیر پام ک بچه رو بدنیا میارن و گذاش من درد اشتم گفتم وقتشه مگه گفتن اره دورم شلوع شد پاهامو بالا میکردم میگف زور بزن منم زور نداشتم یه خدمه هم اومد زیر پاش یه تخته گذاش و کلا روشکمم واستاد یه خورده فشار میاد اون ماما هم میگف زور بزن من اینقد درد داشتم گفتم تو رو خدا بزار این درد بره زور میزنم گف باشه وقتی دردام یه خورده کمتر میشد زور میزدم این بچه نمیومد هر چی زور میزدم حنجرم دتش پاره میشد آخر گفتم تو رو خدا تیغ بزن من تنگم این نمیاد ک یهو تیِوزد سر بچه اومد بیروم بعد خودم یه چنتا زور دیگ زدم ک بدنشم اومد بیرو ن پرستاره بچه رو بالا کرد اصلا گریه نمیکرد یه چیز کبود بود رنگشم بنفش ک من با تعجب نگاش کردم ک برای اونا عادی بود ک وقتی گذاشتنش رو تخت کناری صداش دراومد
مامان هدیه جوونم😍 مامان هدیه جوونم😍 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت سه:
منم چند باری با درد تلاش کردم که دردم شدیدتر شد و همش حالت تهوع داشتم شدید ماما گفت چیشدی دردات شدید تر شد گفتم آره گفت دراز بکش ببینم چند سانت شدی گفتم نمیتونم حالت تهوع دارم کمکم کرد و با هزارتا بدبختی رفتم رو تخت معاینه کرد گفت ماشاءالله خوب پیشرفت کردی گفتم چند شدم گفت نزدیک شش سانت و گفت کیسه آبو پاره میکنم تا زودتر پیش بره و کیسه آبو پاره کرد نمیدونم چقد گذشت که دردم شدید شدید شد که نتونستم بیشتر تحمل کنم همون لحظه ماما گفت من مجبورم الان از پیشت برم و یه مریض رو ببرم اتاق عمل گفتم آخه من چی گفت الان میام تو هنوز وقت داری بهش گفتم خواهش میکنم به مامانم بگو بیاد بالاسرم من اینجا تنهام خودت میبینی خیلی شلوغه کسی حواسش به من نیست که دردم هی داره بیشتر میشه و بچم نزدیکه گفت باشه و رفت مادرمو آورد پیشم و خودش رفت فک کنم نیم ساعت گذشت و من دردام دیگه غیر قابل تحمل بود وهمش میخواستم زور بزنم کسی هم نبود جز مادرم که قربون صدقم میرفت 🥲 تا چند تا زور زدم بچم سرش اومد بیرون و من ضعف کردم و بیهوش شدم از این به بعدشو با زبون مادرم میگم مادرم میگه سر بچه اومده بیرون یه ماما نمیاد بالاسرت از بس شلوغ بوده اونشب گفت اومدم صدات زدم پاشو بچت خفه شد زور بزن تورو خدا بعد مثل دیوونه ها رفتم ماماهارو صدا زدم تورو خدا بیاین بچه خفه شد دوسه تا ماما ریخت تو اتاق و هرکاری کردن تا من یکم بهوش شدم گفتن زور بزن توروخدا زور بزن بچه خفه شد مگه هفده سال نیس منتظری توروخدا زور بزن منم با تمام توانم زور زدم و بچم به دنیا اومد 🥺🥹
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۱ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۴ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖