تجربه ی زایمان ۳...
ساعت شد ۶ و نیم صبح که اومدن گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و مادرم کلا ۴ سانت باز شده با کلی انقباض
به دکتر گفتن گفتش که سوند وصل کنید براش سریع بفرستین سزارین
واییییی از خوشحالی داشتم بال در میوردم اپیدورال هم زده بودن کل دردام رفته بود
بهم سوند وصل کردن و گذاشتنم صندلی بردنم سزارین
تو اتاق سزارین برای بار دوم بی حسی زدن برام و من کاملا بی حس شدم
از شیشه ی نور بالا سرم شکمم رو داشتم میدیدم خیلی ترس داشتم
بعد گفتم بزار سرمو این وری کنم که نبینم
صدای خرچ خرچ شکممو شنیدم ولی کاملا بی حس بودم انگار نه انگار
تو همین الان حال بودم که صدای پسرم اومد
زدم زیر گریه کلی قربون صدقش میرفتم
اوردن صورتشو چسبوندن صورتم
خلاصه بچرو بردن داشتن بخیه میزدن منم خوابیدم
شکممو فشار میدادن ولی هیچی نمیفهمیدم
بردنم ریکاوری گفتم بچمو کی میبینم گفتن که ریه هاش نارسه باید بره زیر دستگاه

۳ پاسخ

چند هفتگی زایمان کردی؟

اینهمه درد طبیعی کشیدی اخر بردن سزارین خدا بگم چیکارشون کنه

انشاالله همیشه تنتون سلامت باشه عزیزم ،چند هفته زایمان کردی مگه که ریه هاش نارس بود؟

مقالات مرتبط

حس بینایی در کودکان شیرخوار
حس بینایی در کودکان شیرخوار
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
کاری که هرگز نباید بعد از ورزش انجام دهید
چند کاری که هرگز نباید بعد از ورزش انجام دهید!❌
ضربان قلب پایین در بیماران کرونایی
ضربان قلب پایین در بیماران کرونایی و درمان آن

سوال های مرتبط

مامان اَبرا☁️🤍 مامان اَبرا☁️🤍 ۲ ماهگی
تجربه سزارین من
روز قبل از ساعت10شب هیچی نخوردم
روز بعد ساعت7نیم رفتم زایشگاه ،بهم سرم وصل کردنو سوند گزاشتن برام،ساعت10دکتر اومد سریع بردنم اتاق عمل،همه چیز خیلی خوب بود.اصلا هیچ ترسو دردی حس نمیکنی.تا این مرحله.فقط سوند یکم سوزش داشت ک دیگه طبیعیه
بعدشم که عمل تمام شد بچمو بردن پیش باباش منم ریکاوری و بعدم بخش
و خداروشکر تو بی حسی شکممو فشار دادن،هیچی نفهمیدم،ساعت7نیم عصرر گفتن پاشو راه برو و‌چیزی بخور.
خیلییی سخت بود اون قسمت چون هم ضعف داشتم هم درد ولی تونستم خداروشکر
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۴ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان یسنا مامان یسنا روزهای ابتدایی تولد
دمتر بیهوشی میگفت چشه این دکتر گفت بی دردی زده گیجه به کمک پرستار از ویلچربلندشدم رفتم رو تخت امپول زدن بهم گفتن سریع دراز بکش ...منم دراز کشیدم یهو پاهام داغ شد دیدم دردام رفتن چقد خوشحال بودم چقد اروم شدم گیجم که بودم خابیدم ...بعد نیم ساعت دیدم شکممو فشار میدن بهشون گفتم بچم کو گفتن بردن زیر اکسیژن گفتم چرا چیزی نگفتن منم گیج بودم بردنم ریکاوری تا۱ساعت بودم اونحا فک کنم نمیدونم بیشتر یاکمتر چون گیج بودم ...بچرو اوردن شیر خورد بعد سریع بردتش ...بهم گفتن میری بخش ۱ساعت دیگه میارن بچرو منم فقط سر تکون میدادم یعنی باشه ....رفتم بخش مامانم اونحا بود همچنان سوند بهم وصل بود تا۲۴ساعت بخاطرفشار بالا سولفات گرفته بودم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۹ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
دیگه من شب خوابیدم ولی چه خوابی همش جیغ بود
ساعت ۶ شد سرم فشار رو زدن تا ساعت ۱۰ شدم ۵ سانت و درد و داشتم دیگه زنگ زدن ماما همراه اومد و ایپیدورال رو زدن سرم فشار رو بیشتر کردن با اینکه بی حسی زده بودم ولی بازم درد داشتم به خودم میپیچیدم ولی جیغ و داد نمیکردم فقط نفس عمیق میکشیدم هیچی دیگه شدم ۶ سانت ولی ضربان قلب بچه افت کرد سوند وصل کردن و کیسه اب رو پاره کردن یه ماسک هم دادن من زدم ضربان قلبش که خوب شد منو نشوندن روی توپ گفتن قر بده منم قر میدادم دوباره معاینه شدم شده بود ۷ سانت من از درد داشتم میمردم ولی سر بچه هنوز بالا بود دکتر اومد گفت اتاق عمل رو آماده کنید برای سزارین من گریه میکردم چون درد طبیعی رو کشیده بودم حتی ماما ها هم گریه میکردن برام
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آوین مامان آوین ۵ ماهگی
تو اتاق عمل سوند برام سوند وصل کردن. طبق تجربه دوستان خودمو شل کردم که اذیت نشم.تا بخواد بسوزه و چیزی حس کنم وصل شد. الکی ترسیده بودم🤣 بعدشم گفتن دستامو ببرم جلو و خم بشم کامل تا امپول بی حسی کمر زده بشه. قبلا خونده بودم که درد نداره ولی با اینحال یکم‌نگران بودم. واقعا درد نداشت ولی پای راستم بی اختیار یهو پرید ترسیدم🤣 بعضیا پاشون میپره با گیز میکنه نترسین.لحظه ای هستش. ترسیدم گفتم خطر داشت پرید؟ گفتن نه اصلا نگران نباش. بعد کمکم کردت دراز کشیدم. لباسمو دادن بالا. روی قفسه سینه پارچه اومد دیگه جلومو ندیدم.
یهو دیدم کم کم دستام گیز گیز میکنه و یجوریه. فکر کردم خطرناکه‌‌. گفتم چی شده؟ دکتر گفت کاملا طبیعیه.‌برای بی حسیه. کم کم از قفسه سینه بی حس شدم تا نوک پام بی حس داشت میشد.
بعد حس کردم نفسم تنگ‌ شده. گفتم انگاری سخت نفس میکشم. گفت نگران نباش برای بی حسیه. بعدش رو صورتم ماسک گذاشتن که نفسم خیلی راحت شد.به یه دستم دستگاه فشار سنج وصل کردن. به دست دیگم دستگاه ضربان قلب. گفتن نترس هرچی برات پیش بیاد ما متوجه میشیم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نِلیـــن🌈🩷 مامان نِلیـــن🌈🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
بعد تشکیل پرونده منو فرستادن برای نمونه ادرار و بعد اون گفتن بخاب انژیوکت وصل کردن بهم دوباره ان اس تی رو وصل کردن و گذاشتن موند تا خاستم ببرنم اتاق عمل اومدن سوند رو وصل کردن و اینو بگم ک من خیلی خودمو قبلش اذیت کردم و میترسیدم براش ولی برام لیدوکائین زدن بعد وصل کردن و هیچی متوجه نشدم من خلاصه بعد اون بردنم اتاق عمل ک ترس عجیبی داشتم و تا دکترمو دیدم فقد اشک ریختم . یکم باهام حرف زدن و اروم شدم. امپول بی حسی اصلا چیزی حس نکردم. بلافاصله دراز کشیدم بعدش دیگ عملو شروع کردن و تا صدای دخترم رو شنیدم و اروم شدم . بعد عمل هم ک بردنم ریکاوری لرز خیلی بدی داشتم برام وارمر گذاشتن و دارو زدن بهم . یساعت بعدش بردنم بخش . دوبار تو ریکاوری شکممو فشار دادن و....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان حلما جانم ♥️ مامان حلما جانم ♥️ ۲ ماهگی
سلام به دختراااا
منم زایمان کردم سزارین اختیاری 😁
۳۸هفته ۳روز
و برا همتون ت اتاق عمل دعا کردم انشالله ب سلامتی زایمان کنید ❤️🌸
و این که خیلی حس شیرین قشنگیهههههه 🙃
من خودم با این که بینی عمل کرده بودم و یه بار تجربه عمل داشتم بازم بشدت میترسیدم و استرس داشتم
ولی کادر اتاق عمل جوری باهم رفتار کردن که من استرس رفت و
این که ترس نداره خیلی شیرینه مخصوصا لحظه ای که بچه میارن ت صورت و‌حس قشنگیههه
و این که سوند من گفتم بعد بی حسی برام وصل کنن آمپول بی حسی زیاد درد نداره
و این که بعد عمل پمپ درد داشتم خیلی خوب بود
سوند اومدن بردارن هیچ دردی نداشت
گفتم براتون بنویسم مث من خیلی فکر نکنید 😂روزای بارداری خراب کنید
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان یار امام زمان مامان یار امام زمان ۸ ماهگی
تجربه زایمان
پارت دوم :بعد چند دقیقه اومدن با ویلچر گفتن بیا بریم من کلی استرس داشتم رفتیم اتاق عمل اون روز کلی شلوغ بود بعد گفتن بخواب سوند وصل کنیم من کلی ترسیده بودم گفتم میترسم اونا گفتن خونه خاله نیومدی سریع بخواب خانم خوابیدم شروع کردم دست و پام لرزیدن نمیتونستم پاهام باز کنم ک سوند وصل کنن دیدن حالم بد شده اول یه امپول بهم زدن بعد من فکر کردم ک آرامش بخش زدن دیدم نه یه ماسک گذاشتن رو دهنم خیلی حالم داشت بد میشد احساس خفگی داشتم دیگ چیزی نفهمیدم تا بهوش اومدم خیلی درد داشتم دیگ تو ریکاوری گفتن اومدن مسکن زدن بعد نیم ساعت اومدن منو ببرن بخش ک همون تو ریکاوری شکم فشار دادن خیلی درد داشت جیغ بلندی کشیدم و بچه گذاشتن رو شکمم گفتن با دست بگیر بریم بخش خیلی اینجا حس خوبی داشت
ادامه داره
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان لیا جانم😍 مامان لیا جانم😍 ۹ ماهگی
سلام مامانا
تجربه ی زایمانمو اومدم بگم براتون
من قرار بود ۳۱ اردیبهشت زایمان کنم سزارین
ولی چون دیابت داشتم سونو ان اس تی دادم دکتر روز ۲۷ گفت باید سزارین بشی
صبح ۲۷ رفتم بیمارستان نیکان غرب
کارامو کردم و بستری شدم
من از اول چون میترسیدم از سوند به دکترم گفته بودم برام تو بی حسی بزنه سوندو
رفتم اتاق عمل و آمپول بی حسی از کمرو زدن برام نمی‌دونم بگم چه حسیه امپوله درد نداره ولی انگار یخ می‌کنه ستون فقرات یکم حس عجیبی داره و قابل تحمل
بعد اون گفتن که دراز بکشم و امادگیه اینو داشته باشم که پاهام داغ میشه و سنگین
پاهام داغ شد ولی دکتر گفت قرار نیست که هیچیو نفهمم فقط حس دردو نمی‌فهمم ولی میفهمم که شکممو فشار میدن و فشار میاد به بدنم
بی حس که شدم سوندو زدن و شروع کردن
حدودا بعد ۱۰ دقه صدای بچمو شنیدم و برام یه آمپول زدن تو انژیوم که دکتر گفت حس خواب میگیری
بعد بردنم تو ریکاوری حس لرز داشتم ولی زیاد طول نکشید.بهم آمپول زدن لرزم افتاد
یکم موندم تو ریکاوری بعدم رفتم بخش
بقیشو تو بعدی میگم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان mersan😍👼🏻❤ مامان mersan😍👼🏻❤ ۸ ماهگی
آهان اینو یادم رفت بگم موقع سوند وصل کرد هم بی حس شدم سوند زدن که من نفهمیدم کی زد.موقع شکممو فشار دادن دوباره فشار دادن اونم اصلاااااا نفهمیدم چون بی حس بودم فشار دادن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فرهان مامان فرهان ۱ ماهگی
سزارین پارت دوم #


خلاصه زنگ دکترم زدن و گفتن باید اورژانسی عمل شه
چون غذا خورده بودم
ساعت ۹ شب عملم کردن
سوند خیلیییی برای من وحشتناک درد داشت افتضاح ترین بود جوری ک گریه میکردم
نیم ساعت بعد رفتم اتاق عمل اونجا خیلی خوب بود اصلا ترسناک نبود
حسابی با اینک استرس داشتم با دکتر و دستیارا خندیدیم
دکتر بیهوشی اومد برام بی حسی زد بچه ها اصلا درد نداشت اصلااااااا
هیچی نفهمیدم
ولی من بار اول بی حس نشدم
دوباره زدن ک حسابییییی بی حس شدم
از اینک بی حس شده بودم یه حال ترس برم داشته بود
از ترس همش سرمو تکون دادم حرف زدم
یچه به دو‌ثانیه نکشید اومد بیرون کلا عملم ۲۰ دقه شد
بخیه هم جذبی برام زد
آرام بخش بهم زدن
بعدم رفتم ریکاوری ک کلا ۴۰ دقه اونجا بودم
بردنم تو‌ بخش
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دل آرا مامان دل آرا ۷ ماهگی
تجربه زایمانم رو بگم
من دیروز صبح رفتم نوار قلب بچه گرفتم خوب بود اما عالی نبود دکتر گف بعد،شام برو تکرار کن
شب که رفتم اصلا تکون نخورد و نوار قلب ضعیف بستریم کردن
شب خوابیدم صبح سرم فشار بهم وصل کردن و دردام از ساعت ۱۰ شروع شد
واقعا طبیعی دردناکه باید خیلی تحمل داشته باشی
بالاخره تا ساعت ۲ سه سانت بودم وقتی ۴ سانت شدم اپیدورال زدن یم در حد نیم ساعت اروم بودم ساعت ۴ شروع شد که مرگ و میدیدم خیلی حس فشار توی مقعد و واژن
نوار قلبش دوباره ضعیف شد و گفتن سزارین اورژانسی بشم دیگه با بی حسی سزارین شدم پنج دقیقه بعد بی حسی صدای گریه یچه اومد
دیگه بچمو گزاشتن رو صورتم ولی تهوع شدید گرفته بودم دیگه مدام مطکن و ضد تهوع زدن تو سرمم بهتر شدم دو ساعتی تو ریکاوری بودم تا یکم حس اومد تو پاهام و اومدم بخش
ادامشو تو کامنتا میگم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۴ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مشاهده ۱۹ پاسخ دیگر
مامان آوین مامان آوین ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان
شب قبلش دکتر بهم گفت بستری شم
ساعت ۱۱شب بستری شدم
و بهم سرم وصل کردن
ساعت ۸ صبح دوباره بهم سرم زدن و ساعت ۹ سوند رو وصل کردن
واقعا سوند درد داشت حتی الان هم جاش میسوزه
سوند رو وصل کرد و من از درد سوند داشتم دیونه میشم ۱۱:۴۰ بود ک گفتن باید لباساتو عوض کنی برای اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ دیگر