چون برنامه همه خانوم هست مجبور شدم بگم شاید کسی تجربه منو داشته
شوهر من بشدت آدم وابسته به مادر و گوشیه دوتاپسز دیگم داره ولی این آخری هم هست دیگه فکر می‌کنه تو این دنیا فقط مادرش هست همین مادر بوده ک برا بچه زحمت کشیده بقیه مادرا نه سه ساله نه یبار نه دوبار قشنگ سه سال حرفش اینه اول پسرم مادر مهمه بعد بچت زن زیاده میگ قدیم پدرت ب من می‌گفت اول مادرمه بعد تویی آنقدر گفت که همسرمم یبار لابلای بحثمون گفت بهم یا میگه زن زیاده زن پیدا میشه مادره ک پیدا نمیشه اینا بکنار بچه ک اومد یه دوبار دید پسرش کمک من کرد سریع گفت قدیم پدرت نه کمک میکرد تازه بچه گریه میکرد منو میزد دیگه خداشاهده این بشر لیوان برنداشت میگم یکم کمک کن میگ خستم یا بحث کنم میگ مگه بقیه بچه هارو پدراشون بزرگ می‌کنه سریع هم آقا می‌ره اتاق دیگ تخت می‌خوابه من و یه بچه بی تاب رفلاکسی با جیغ گریه تنها خستم خیلی...اشتباه کردم این طفل معصوم آوردم لایق مادر پدر شدن نبودیم

۱۷ پاسخ

عزیزم داریم دوران سختی رو میگذرونیم مخصوصا اگه بچه رفلاکس و کولیک داشته باشه
ولی خب شوهر منم با تمام خوبیاش هنوز یک شب بالاسر بچه ننشسته انگار مردا مثل ما خانما احساساتی نیستند شاید هم نشون نمیدن و بچه داری رو تو ذهن خودشون حتی اگه به زبون نیارن وظیفه زن میدونند و واقعا اگه یک ساعت دخترم گریه کنه جوری بهم میریزه که انگار دنیا به آخر رسیده میگذره یکم که کوچولوت زبون ریخت دیگه آنوقت شوهرت تو دست تو بچه های حالا قشنگ پدرشون رو کنترل می‌کنند

عزیزم هروقت مادرش درباره بدیای مادرشوهر خودش اینجوری گفت بی درنگ بگو کاش مادرشوهرتون انقدر بیرحم نبود که الان که دستش از دنیا کوتاهه آه پشت سرش نباشه و به نیکی ازش یاد بشه چه حیف…..
بعدم قیافه ت رو متاسف نشون بده
اینجوری به خودش میاد شوهرتم یه کوچولو متوجه میشه که مادرشم داره بی رحمی میکنه

اینجوری نگو همه ما مادراشون دوس داریم اونم بخصوص پسر نباید وارد محبت و دوست داشتنشون بشیم اینکه بر میگرده بخاطر حرف مادرش کمکت نمیکنه اشتباهه باهاش حرف بزن بگو بهش تو چطوری برا مادرت ارزش قائلی خو منم همسرتم محبت ازش نخواه با حرفات بهش بفهمون یه بار کم محلی کن بهش اومد سمتت ازش گله کن

منم اوایل نه به شدت تو ولی واقعا این مشکل و داشتم و به شدت همسرم گوش به حرف مادرش بود من اوایل اصلا گارد نگرفتم و انقد بهش محبت کردم که کم کم از ازون حالت خارج شده و الان میگه کفه ترازو تو واسم سنگین تره تویی ک تا آخر عمر قراره باهام باشی
میدونم سخته و لذت خیلی وقتا در میاد ولی محبت . رفع نیار همسر همه اینا تاثیر زیادی داره

هوووف نصف شبی این چی بود اعصابم بهم ریخت،خدا ازش نگذره
تو بیشتر به شوهرت محبت کن مخصوصا جلوی مادرشوهرت زیاد بهش بچسب که حرصش بگیره
البته وقتی ازش دلخور باشی نمیشه با مهربانی رفتار کرد واقعا🤦🏻‍♀️

خییلللی مادر بی شعوریه اون که هیچ ولی مردها اکثرا تو‌بچه اول همینن انگار خام و بی تجربه ان من بعد از ۱۵ سال زندگی الان که بچه سوم ام هست تازه شوهرم انگار قدر بچه رو میفهمه کمکم میکنه و‌از گریه بچه کلافه نمیشه

ببین اگه میخوای زندگیتو از اینی که هست بهتر کنی یا درواقع جمعش کنی باید یه برنامه ی بلند مدت طولانی بریزی...مشکلی که تو داری چیزی نیست که بگیم با همین نسخه حل تمومه...طرف رفتاراش،عاداتش تو ناخوداگاهش قرار گرفته جز قانون و دستور شده یه شبه نمیشه برای یه ادم قانون های زندگیشو تغییر داد مگر اینکه یه ادم با سیاست و صبور باشه و البته اگه واقعا زندگیتو بخوای....در گام اول به شدت بهت توصیه میکنم با یه مشاوره حرفه ای حرف بزن اگه رفت و امد برات سخته از سایت دکتر ساینا یه دکتر توپو پیدا کن و اینترنتی با چت وقت مشاوره بگیر چون راهکارایی بلدن که خیلی کمکت میکنه کلا فکر و رفتار شوهرتو عوض کنی...دوما به نظرم باید سیاستی در پیش بگیری که یا تهش شوهرتو بکشی سمت خودت یا خانواده ی شوهرتو یعنی یه جوری رفتار کنی که بشی براشون رهبر،حرف حرف تو باشه و همه جور قبولت داشته باشن...یا هم کلاااا بکشی کنار بچسبی به‌خودت و زندگیتو بچت که من بودم این راهو نمیرفتم چون ادمی ربات که نیستی عزیزم...اینجا زیاد با مادرا حرف بزن کلیییی خانوم بودن که تجربه ی تو رو داشتن و موفق شدن شوهرشونو عوض کنن ...توکلت بخدا باشه قشنگم حتما حل میشه❤️

همه همینن.یه شب خونه مادرشوهرخوابیدیم،بچه‌گریه کرد،همسرم طبق معمول جلوترازمن پاشد بچه رو برداشت‌که آروم کنه که من پاشم شیریدم،اینم‌اومدبپرسه که بچه چراگریه میکنه،دیدمن‌زمینم‌وبچه بغل همسرمه،سریع گفت‌توبخواب،توچراپامیشی،باید مادرش پاشه.وکلی غرالکی زد،مام‌تحویل نگرفتیم

لعنت به مادرِ بد آموز ،،، خودتو ناراحت نکن ، بیخیال باش ، با سوهرت حرف بزن و ناراحتیتو بگو ، خودت رو پیش مادرشوهرت قوی نشون بده نذار حرفاش بی جواب بمونه اما محترمانه جوابشو بده ، مثلا وقتی گفت قدیم پدرت منو میزد تو باید زود میپریدی میگفتی مامان دخترای امروز مثل دخترای قدیم تو سری خور نیستن قدرتشون بیشتره از حقوق خودشون باخبرن الان دیگه برعکسه ،یا وقتی گفت مادر تکه و زن زیاده تو زود بگو منم مادر بچه ی پسرتم البته که برا بچه اش مهمم و نفر اولم ، خلاصه میخام اینو بگم نذار فکر کنه مظلومی و ساکت باید بفهمه میتونی از حق خودت دفاع کنی و جُربزه داری

بنظرم برو یه شهر دیگه زندگی کن. من درکت میکنم بخدا. تا شوهرت کنار خانوادش باشه همینه. الان اگه من بخوام هرچی بگم ب تو کمکی نمیشه خواهر😔
تا سعی داری باهاش حرف بزن بهش بگو. دوست داشتن این نیس ک شب بیایی کنارم بخوابی روز رفتارت عوض بشه بهش بگو که تو تنها تکیه گاهشی 🥲

تایپیک هم بببنی متوجه میشی

مرد بچه ننه از صدتا مرد معتاد و زن باز بدتره

اخی عزیزم من درکت میکنم
منم دوم بچه اولی ۱۱سال داره والا شوهرم اصلا مهر محبت نداره کلا آدم گوشه گیر و تو خودش خودم پسرم گاهی بیرون میبروم انقد ک شوهرم گوشه گیره بقران باعث شده منم مدام خونه باشم از بیرون بدم میاد وابسته خونم پسرم هم همش خونه
الانم ک دخترم ب دنبا آمده یبار هم کمک نکرده میگه اون همه آدم میزان
تو عرضه نداری بچم کولیک داره مدام شب بیدارم نمیگه گناه داری ی نیم ساعت بخاب سرحال شی
۱۳ روز عید هم خونه بود یبار نگفت بخدا دلم گرفته

وای چقدر بیرحمه خدا ..بچه از پدر مادرم عزیزتره ....وای خدا

لعنت بشن وافعا اینجور مادرشوهر هاا😒😒

اینم بگم ن با مهربانی آدم بچه ننه درست میشه نه دعوا ازدواج ما از اول از سمت هردو. با علاقه و نمی‌دونم عشق عاشقی نبود فقط ب خاطر خانوادم و ابرو فلان تن ب این کار دادم گاهی میگم خدا مادرشوهرمو خیر نده میدونست بچش اینه چرا براش زن گرفت یعنی من یه لیوان یه دستمال کاغذی هرچی بخرم هرکاری بکنم می‌ره ب مادرش خواهر برادراش میگه آنقدر اعتماد داره حتی گاهی میگم از رابطمونم نگه😑اصلا ذره ای اعتماد. ندارم بهش من این اتاق اون اتاق دیگ شب تا صبح ک نیست سرکار شبم اول زیارت مادرش بعد خونه تو گوشی و خواب

وا چه مادر بیشعوری
به جای اینکه به پسرش یاد بده کمک حالت باشه
چرت و پرت میگه

سوال های مرتبط

مامان لیانا🌼 مامان لیانا🌼 ۱۰ ماهگی
سلام خانوما
⛔⛔خانومای باردار و اونایی که میترسن نیان لطفا⛔⛔
من دوشب پیش خونه مامانم بودم شب که خوابیدیم دشک دخترم از خودم فاصله داشت بعد صبح بیدار شدم مامانم گفت چرا بچه رواوردی اینقد نزدیک خودت خطرناکه گفتم دیشب که بیدارم کردی گفتی بچه رو شیر بده گذاشتی بغلم بعدش اینقد خوابم میومد نزاشتمش سرجاش همینطوری خوابیدم بعد مامانم گفت نه من نیاوردم بچه رو که گفتی چرا بابا گفتی شیربده گشنشه بعد میخواستی بری گفتی فاطمه گیجی مواظب باش رو بچه نیوفتی چون دراز کشیده شیرش دادم مامانم گفت نه من نبود من اصلا نیومدم تو اتاق شما
گفتم پس حتما محمد(شوهرم) بوده من گیج بودم فکر کردم تویی مامانم گفت اره بعد شوهرم از سرکار اومد ظهر بهش گفتم تو نمیخواد بچه رو میزاری بغل من منو قشنگ از خواب بیدار کنی لیانا تا صبح بغلم بوده خطرناکه اینجوری خدای نکرده رو بچه میخوابیدم چی بعد شوهرمم گفت من؟گفتم اره تو گفت من اصلا دیشب بیدار نشدم گفتم مگه تو نذاشتی بغلم بچه رو گفت نه از اون شب یه ترس بدی دارم نمیدونم اون کی بوده اصلا نه صداش یادمه نه ظاهرش ولی حرفاشو یادمه چون هیکل و قد بلند بود به مامانم و شوهرم گفتم بابام و داداشم لاغرن دیگه از اونا نپرسیدم
این اخری مامانم دید ترسیدم گفت من بودم یادم رفته بود الان گفتی یادم اومد ولی میدونم الکی گفت برا نترسم چون اون اول خیلی محکم گفت من نبودم
حالا من چیکار کنم چی بوده به نظرشما😓
مامان سبحان🩵💫 مامان سبحان🩵💫 ۳ ماهگی
واقعا دیگ خسته شدم کم آوردمممم😭😭 بجز اینجا جایی نیست آدم دردل کنه 🥲 هیج کس تو بچه داری بهم کمک نمیکنه😭 با مامانم اینا تو یه ساختمونیم یه روز از بی خوابی بیهوش میشدم خواهش کردم ک بیا اومد یکم بازی کرد شیرخشک درست کردم گفتم اینو بده من ۱۰ دقیقه بخوابم گذاشت رفت یجوری بغضم ترکید نشستم زار زار گریه کردم😭😭😭 شوهرمم میاد فقط بازی میکنه بعد اصلا نگه نمیداره اصلا کمک نمیکنه😭 تازه طلبکارم هست ک غذام سروقت باشه چای دم کن یعنی یدونه چای هم دم‌نمیکنه واسه خودش اون روز خوابم برده اینم رو زمین خوابیده یعنی بلند نشده واسه خودش لحاف تشک بیاره بخوابه 🥲
همه اینا بکنار نمیگم بیان بچه منو نگه دارن ن نگه نمیدارن هیچ سرزنش میکنن دخالت میکنن😒 بچم موقع شیر خوردن تو خواب جیغ کشیدبغلش کردم آرومش کردم از خواب پاشده ب من اعصبانی میشه ک تو حتما بچه رو کاریش کردی ک اینطوری کرد زدیش یا چی😑😭
کمک نمیکنی حداقل غر نزن اصلا حرف نزن مرتیکه ......😭😭
خدایا خسته شدم یا بهم صبر ایوب بده یا منو بکش😭😭😭