مامانا من اصلا حوصله بچه داری ندارم دوست دارم واسه خودم باشم فیلم ببینم بخوابم و... بچم رفلاکس داره روزا خواب نداره اگه دست خودم باشه به هیچی نمیرسم خیلی وقتا میدم مامانم نگهش داره خیلیم حساسم روش من امادگی بچه دارشدن نداشتم مامان بابام خیلی گیر دادن چون خودشون دلشون بچه میخواست دلم واسه دخترم میسوزه حس میکنم مامان خوبی نداره عذاب وجدانم میگیرم بخاطر بی حوصلگیام خودم هنوز خونریزیم خپب نشده بارداری سختی داشتم سرکلاژ بودم فکرکردم بعد زایمان راحت میشم بدتر شد هیچی نمیتونم بخورم بخاطر رفلاکس و کولیکش نمیدونم شوهرمم بعضی وقتا رو مخمه هی میگه ما بچه نمیخواستیم زندگیمونو فلان کردی بچه زنمو ازم گرفته و... خیلی اذیتم نمیخوام نسبت به بچم اینجوری باشم جونمم براش میدم ولی این حسایی که دارم نمیدونم چیه چیکار کنم 😭

من بعد زایمانم همین حس هارو داشتم هنوزم دارم منم انقد هی گفتن بچه بیار. بعد میگفتن ما هستیم کمکتونیم. حالا هیچ کدومشون نیستن. یه هفتست مریضم شوهرم مریضه هیشکی نگفت مردین یا زنده این. بچمم همش نق می نه کم خوابه کولیک داره. دلم براش میسوزه که من مامانشم.منم دوست دارم واسه خودم باشم یه خواب راحت ندارم بعد سه ماه

اینا افسردگی هست و اینکه وقتی شما پیش همسرتون از بچتون بد میگین و نق میزنین اونم نسبت به بچش دلسرد میشه و نق میزنه ، همه مادرا سختشونه ، همه دوس داریم مثل گذشته زندگی کنیم و مثل گذشته بخوابیم ،غذا بخوریم ،بریم خرید و اینا اما الان چه موقعش بوده چه نبوده شما یه انسان دیگه رو دعوت کردین به این دنیا ، باید باید باید براش وقت بذاری ،باید از خودت بگذری و اینا یه دوره ی گذرا هست که قطعا وقتی بچت بزرگ میشه دلت برای این روزا تنگ میشه منم روزای اول گریه میکردم حالا تو مامانت هست نگهش داره من سزارین بود و خودم دست تنها خیلی اذیت شدم اما الان دلم برای موقعی که ۱ روزش بود و ۱ ماهش بود و ۲ ماهش بود تنگ شده واقعا روز به روز ماشالا بزرگ میشن از این لحظه ها لذت ببر دیگه دختر به این سن بر نمیگرده ، دلت شاد😘

عزیزم افسردگی دارید مشاوره برید درمان میشید

تازه به من می‌گن یکی دیگه هم بیار باهم بزرگ بشن .منم آدمی نبودم که بچه دوست باشم آنقدر مامانم رفت روی مخم که تسلیم شدم .منم این حسا رو دارم ولی جرات ندارم بگم میترسم بگن ناشکری میکنی و جبهه بگیرن برام

دکتر گفت چون رفلاکس داره تا هفت ماهگی صبر می کنی جدیدا دکترا خیلی موافق نیستن زود شروع کنی

این نخوردن اول از همه خودت ضعیف میکنه شیرتم کم رمق میکنه من آنقدر نخوردم نخوردم الان شیرم بی رمقه و کم شده مجبور دو وعده بهش شیر خشک بدم بعد اعصابم ضعیف شده بود مدام دعوا داشتم با شوهرم اونم خسته شده بود
زن تازه زا خیلی رسیدگی می‌خواد اگر دوستی رفیقی داره یه عصر شبی باهاشون برو بیرون ، با شوهرت دو تایی برین بیرون وقت بزار براش من آنقدر نکردم که شوهرم سرد و افسرده شد بچه رو بزار پیش مامانت نمیخوادم حساس باشی محافظ بچت اول خداست بعد تو هیچی نمیشه
تا تاپیکت خوندم یاد خودم راه های اشتباهی که رفتم افتادم تو نکن

عزیزم چرا چیزی نمیخوری این اشتباه منو نکن که بدنمو داغون کردم
اولا حبوبات نمی‌تونی بخوری اونم تا سه ماه یعنی دو هفته دیگه آروم آروم باید شروع کنی تا بدن بچم عادت کنه ‌همچنین سبزیجات خام حتی اونم باید از دو هفته دیگه شروع کنی
دوم تو که کمکی داری فوقش حتی اگر شکمش درد گرفت میدی مامانت نگهش می داره
منم مثل تو بودم لب هیچی نمی زدم تا آنقدر بدنم ضعیف شد افسردگی‌گرفتم
شقاق مقعد پیدا کردم خونریزی از جلو و پشت برو‌ بابا بچه اول از همه یه مادر سر حال می‌خواد
در چه حد رفلاکس داره اگر رفلاکسش پنهانه و استفراغ جهنده نداره و داره خوب وزن می گیره فقط داری خودت با نخوردن عزیزم نابود می کنی همه چی بخور تازه من کمکی نداشتم دلش درد میگرفت خودم نگهش میداشتم

عزیزم من از شما دوسال کوچیک ترم دوتا بچه دارم دخترم کلاس اولیه باید بهش برسم از این ورم به نی نی یکم قوی باش تو میتونی

بچه اول اینجوریه،منم موقع دکترم میگفتم الان وقتش نبود،کارم بهم ریخت،وقتی گریه میکرد هرکاری میکرد ساکت نمیشد تا شوهرم یه چیزی میگفت جبهه میگرفتم رفته رفته بهتر شدم.
ولی برای دومی از قبل یک ماهگی بیرون رفتم با ماشین دور زدم اگه خونه میموندم افسرده میشدم.

اولش آدم این حس هارو داره😔