خواستیم بریم پارک دخترم بازی کنه ماهم حال وهوامون عوض شه بدار اعصابم خرد شد چرا بچه من با بقیه بچه ها متفاوته اینقدر تو پارک وقتی بقیه بچه ها می دون کنار دخترم رد بشن این یه حالت ترس داره که خودم می فهمم وایمیسته با احتیاط اونا میان رد میشن میرن سرسره بعد میگف از سسره بزرگ دستمو بابا بگیره اونم چند بار گرفت بعد گفتیم حالا خودت بیا باباش پایین سرسره و استاد منم کنار اومد گریه کرد بعد عصبی بشه مارو میزنه باباشو زد جدیدا هم میگه خر یاد گرفته اونم گفت بریم اومدیم از بچگی هم همیشه بردیم پارک اکثرا میگف نمی خوان زیاد بچه باشه اونجا وقتی خلوته خوب بازی می کنه چکار کنم نمی دونم چرا این طوریه یه مادری گف چه بچه سوسول بعد گف بچه را سوسول بار آوردن ولی دختر من خیلی کارهاش مستقل انجام میده خیلی مهارت داره مثلا نقاشی پازل ساختمان یه چیزای جالب طراحی می کنه تو مهمانی ها با بچه های آروم خیلی خوب بازی می کنه اما یه بچه شیطون داریم با اون راه نمیاد

۸ پاسخ

انگار من نوشتم دقیقا دختر منم اینطوری

میدونی دخترمنم اینجوریه دخترمن نترس گستاخ بود جدیدا ترسوشده سرسره هارومیترسه اونروزیک خانومی توکوچه دیدم دختراونم همسن دخترمن بوداونم گفت دخترش اینجوریه فک کنم اقتضای سنشونه بقول خانومه قبلا درک نمیکردم خطر رو الان درک میکنندازجونشون میترسن زمان بده درست میشه

پسرمتم اینطوری بود ....تنهاراهش اینه که یه مدت هرروز ببریش پارک....مرتب .....دوهفته این کار رو بکن ببین نتیجه میگیری یا ن

پسرمن فقط برای شروع اینمدلیه
یکم بمونیم دیگه خودش بازی میکنه

دختر منم امشب اعصابمو خورد کرد،البته فک کنم واسه تنهایی هست،رفتم حسینیه کلی بجه بود بعد رفت به یه بچه چسبید ک اصلا بهش محل نمیداد،هرچی گفتم درسا برو جای دیگه یا پیش خودم قبول نکرد ک نکرد انقد حرص خوردم میخاستم هم اینو بزنم هم اونو😐

ولا پسرای من تو‌پارک اگ هزارتا بچه هم باشند باز بازی خودشون میکنن ولی پسر بزرگم خیلی الکی گریه می‌کنه وقتی میرم شهرمون همه مسخرمون میکنن میگن چقد بچت سوسوله لوسش کردین پروش کردین و من اینقدر دلم می‌شکنه😔

دختر منم همینه
میدونی دختر من تو محیط آرومه ولی پسر خواهرم یا بچه های فامیل که پسرن خیلی خیلی شر هستن چند باری دخترمو زدن انگار ترسیده منم خیلی ناراحت میشم

حالا این وسط شوهرم میگه تو لوسش کردی تو بدتربیت کردی

سوال های مرتبط

مامان آلا جون مامان آلا جون ۴ سالگی
چند روز پیش یه چیزی با چشمام دیدم که خیلیییییی ترسیدم حالم بد شد واقعا دلم میخواست کاش دنیایی وجود نداشت، دلم نمیخواد انرژی منفی بدم ولی نمیتونم تو دلم نگهش دارم
دخترمو بردم پارک بانوان که امنیت بیشتری داشته باشه، مشغول بازی بودیم که دیدم دو تا دختر حدودا ۱۶ ، ۱۷ ساله انگار که هم سنم نبودن وارد پارک شدن و حرکاتشون طبیعی نبود از کارمون رد شدن و رفتن انتهای پارک که یه مربی ایروبیک کلاسشو اونجا داشت برگزار میکرد و شلوغم بود، بازی آلا که تموم شد گفت مامان بریم انتهای پارک اونا که دارن میرقصنو ببینم مام رفتیم موقع برگشتن دیدم همون دوتادختر رفتن پشت دستشویی و دارن از هم لب میگیرن و همدیگرو لمس میکنن، واقعا حالم بد بدترش این بود منو دیدن و به کارشون ادامه دادن😣 خیلی ترسیدم و دو روز تنم میلرزید، آلا یه لحظه دیدشون و متوجه وحشت من شد گفت چیکار میکنن مامان چرا نمیذاری ببینم مگه چیه؟ اون لحظه نمیدونستم چی بهش بگم فقط دورش کردم و گفتم اونجا سرویس بهداشتیه مامان آلودست نباید بریم اونطرف، شما بودین چیکار میکردین؟