۳ پاسخ

ایشالله صحیح و سالم بغل بگیریش انقد شیرینه که با همه سختیاش کنار میای 😍❤️

عزیزم انشالله به سلامتی بغل بگیری نی نیتو😍
خوشبحالت که اخرشی🥹

آفرین کار خوبی میکنی دنیا بیاد خواب نداری دیگه 😅

سوال های مرتبط

مامان 𝑺𝒉𝒂𝒉𝒂𝒏 مامان 𝑺𝒉𝒂𝒉𝒂𝒏 ۷ ماهگی
۸ ماه گذشت قند عسل مامان و بابا...🤰🏻👩‍❤️‍👨🍯
با قشنگیاش ، با استرساش
من به جای آنکه بی صبرانه در انتظار ۹ ماه می‌بودم هر لحظه از این دوران را میبلعیدم ..
چون شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش بدم و معجزه خداوند را ب نمایش بزارم 🤰🏻
اما با پایان رسیدن روزها نمی‌دونم چه جوری و با چه سرعتی روزها گذشت..
روزهایی که میگفتم کی ب اینجا برسم ، اما نه تنها من بلکه ما رسیدیم پسرم🥺😍❤️
تاحالا فکر نمی‌کردم توی دنیا یه حسی باشه که نه کسی رو دیده باشی نه لمسش کرده باشی اما دلتنگش باشی ..🫀🤰🏻
تمام وجودت بی قرار اون باشه ، برای دیدنش ، برای بوییدنش ، بوسیدنش و لمس کردنش 🥺🤱🏻✨
این چه حس قشنگیه که وقتی خبر دار میشی که بارداری انگار تن و روحت دیگر مال خودت نیست
ببین پسر کوچولوم ، من انقد دوست دارم که برای هربار تکون خوردنات دلم میخواد بمیرم و زنده شوم
انقد شیرین از روز اول توی دلمون خودتو جا کردی که پدرت هم هر لحظه ب قربانت می‌ره 🥺👩‍❤️‍👨🫀
تو چه کرده ای با ما ...
شب و روز با خیال تو سر میکنیم
قصه میبافیم ..
تصورت میکنیم که روی ماهتو ببینیم قلب مامان و بابا❤️🫂👶🏻
تو دومین معجزه‌ای قشنگ زندگی منی و پدرت اولی 👩‍❤️‍👨🥺
چقد خوشحالم
چقد خوشبخت و چقد به خودم می بالم برای داشتنتون 👩‍❤️‍👨🤰🏻😍🥺
عاشقانه دوستون دارم
بماند به یادگار از 8ماهگی من و پسر عزیزتر از جانم 🤰🏻❤️🦋

#بارداری
مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 هفته سی‌وهشتم بارداری
روزهای زیادی باهم عاشقی کردیم
روزهای زیادی هر نفسی که کشیدم یادم اومد که تو نفسم شده ای
روزهای زیادی  در دلم آروم آروم رشد کردی و بالیدی .
اکنون روزهای کمی تا پایان راهمان مانده ،
پایانِ راهِ  نه ماهه دو نفرمان که آغاز راه دیگریست،
راهی روشن که پذیرای گامهایِ کوچکِ دورانِ کودکی ات خواهد بود .
و بسترِ گامهایِ بزرگِ آینده ات را خواهد ساخت.
روزهایی که گذشت خوب بود ، با همه سختی هایش شیرین بود
در عین عجیب و غریب بودنش.
احساس اولین روزهای مادری ،
اولین تکانهایت و خیلی اولین های دیگر هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
سر به روی شانه های مهربانی خدا گذاشته ام .
دفتر سرنوشتت را خود مهربانش نوشته
و من میدانم که بهترین را برایت و برایمان میخواهد.
به مهربانی بی حدش که فکر میکنم ارامش عمیقی وجودم را میگیرد
حتما تو هم حس میکنی این لحظه های ناب را …
حال خوش این لحظه هایم را از تو دارم و تورا از لطف بیکران خدای خوبم
شاکر اویم که تورا به من عطا کرده …
هر لحظه هزار بار شکرت ای خالق خوب اسمانها🥹❤️
۶بهمن ۱۴۰۳به وقت نه ماهگی🤰🏼🫀
مامان ایلهـ👶🏻ــان💙 مامان ایلهـ👶🏻ــان💙 روزهای ابتدایی تولد
و بالاخره ماه آخر 😍
روزهای زیادی باهم عاشقی کردیم
روزهای زیادی هر نفسی که کشیدم یادم اومد که تو نفسم شده ای
روزهای زیادی  در دلم آروم آروم رشد کردی و بالیدی .
اکنون روزهای کمی تا پایان راهمان مانده ،
پایانِ راهِ  نه ماهه دو نفرمان که آغاز راه دیگریست،
راهی روشن که پذیرای گامهایِ کوچکِ دورانِ کودکی ات خواهد بود .
و بسترِ گامهایِ بزرگِ آینده ات را خواهد ساخت.
روزهایی که گذشت خوب بود ، با همه سختی هایش شیرین بود
در عین عجیب و غریب بودنش.
احساس اولین روزهای مادری ،
اولین تکانهایت و خیلی اولین های دیگر هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
سر به روی شانه های مهربانی خدا گذاشته ام .
دفتر سرنوشتت را خود مهربانش نوشته
و من میدانم که بهترین را برایت و برایمان میخواهد.
به مهربانی بی حدش که فکر میکنم ارامش عمیقی وجودم را میگیرد
حتما تو هم حس میکنی این لحظه های ناب را …
حال خوش این لحظه هایم را از تو دارم و تورا از لطف بیکران خدای خوبم
شاکر اویم که تورا به من عطا کرده …
هر لحظه هزار بار شکرت ای خالق خوب اسمانها🥺
الهی همه اقدامیا چشم انتظارا زودی دامنشون سبز شه ❤️
خدایا برای وجود ایلهانم شکرت👶🏻
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱۰ ماهگی
دلنوشته برای مادرای باردار و کسایی که آخرین روزای تجربه این حس رو میگذرونن: روزی تو به یاد هم نمی آوری چگونه دروجودم شکل گرفتی جان گرفتی زندگی گرفتی ،روزی که به یاد نمی آوری نه ماه درکنار یکدیگر روزها و شب ها را گذراندیم وقطعا اولین تکان هایی که وجودت را بیشتر احساس کردم را به یاد نخواهی آورد وشاید شب بیداریهایی که به زحمت میتوانستم نفس بکشم و چشم بر هم بزنم چون تو دروجودم بزرگتر و قوی ترشده بودی را ازیاد ببری ،اما من هیچ گاه ازیاد نمیبرم چگونه نه ماه باهم شادی کردیم، باهم گریستیم، با هم غذا خوردیم ،باهم خوابیدیم و باهم زندگی کردیم.چندروز بیشتر به لحظه وصالمان نمانده است و میدانم اکنون خداوند تورا آماده می کند که پا از دنیای کوچک و امنت به دنیای بزرگی که به آن تعلق داری بیایی و می دانم با آمدنت سفر نه ماهه ما تمام می شود و این اخرین روزها و اخرین لحظه هایی هست که حس بارداری را تجربه خواهم کرد.حتی روی شکمم هم رد پایی از وجودت کشیده ای وترک هایی که می مانند تا شاید در گذر زمان یادآور این روزهایمان باشند،شاید برایت دل کندن از معبرامنی که نه ماه درآن آرمیده ای سخت و مشکل است وشاید خداوند به تو وعده آغوش مادری داده است که بیشترازجانش مراقبت هست تا باخیال آسوده بیایی.جان مادر،دنیای ما دنیای بزرگیست خیلی بزرگتر از دنیایی که درونش بودی و دیگر حس شادی، حس غم، حس درد را تو به تنهایی می کشی ،اما بدان تا آخرین نفس که از سینه ام بیرون بیاید کنارت هستم و آغوشم همیشه به رویت گشوده هست تا پناهگاه وشریک خستگی ها و غصه هایت باشد،راستی یادت بماند ،موقع خداحافظی ازدنیایی که هستی از خدایی که درآخرین لحظه برایت لبخند میزند، سرنوشتی زیبا پرازسلامتی ، عمرطولانی و خوشبختی را آرزو کنی .