تجربه سزارین کلینیک اصفهان دکتر مرجان حقیقت
قسمت سوم
***نکته مهم****این بیحسی بی عوارض نیست مهمترینش سردرد شدید هست اما راه فرار اینه بعد از عمل تا حدود هشت ساعت هیچ چیزی حتی بالش نازک هم زیر سرتون نباشه و سر و کمر در یک راستا باشن وقتی هم که بعدعمل اجازه میدن که چیزی بخوردید با کافئین شروع کنید یک لیوان نسکافه یا قهوه و بعد مایعات فراوان به روزی ده لیوان مایعات احتیاج دارین مطمئینا روز اول نمیتونید ده لیوان آب بخورید ولی به مرور این کارو بکنید و تا حتما ده روز بعد عمل ادامه بدین و فکر نکنید اگه مثلا تا دو روز بعد عمل سر درد نگرفتین دیگه نمیگیرین یهو روز پنجم سر دردها میان سراغتون پس مایعات فراوان و کافئین تا ده روز فراموش نشه

بعد از بیحسی کار اصلی شروع شد در جریان عمل همه چیزو متوجه میشین مخصوصا برش های اول و بیرون کشیدن بچه وقت بیرو کشیدنش انگار یه درخت که تو تموم جونتون ریشه دوونده میکشن بالا تو همین حس و حالین که یه نفر میاد بالا سرتون و میگه ببینش بله لحضه دیداره ***سعی کنید استرس و نگرانی ها رو از خودتون دور کنید تا شیرینی این لحظه براتون بیشتر باشه کاری که من نکردم*** من چند ثانیه بعد حالم بد شد و گفتم دارم بالا میارم حالم بده سریع یه آمپول زدن تو سرم و خوابم برد مثل بیهوش شدن بود تو ریکاروی سردم بود و لرز شدیدی داشتم که استامینوفن زدن تو سرم لرزم خوب شد. اینم بگم که پرسنل اتاق عمل کلینیک اصفهان خوش اخلاق و فعال بودن .قبل از اینکه منو تحویل بخش بدن یکبار دیگه دکتر مرجان حقیقت اومد حالمو پرسید و یه صحبت کوتاهی داشتیم و بعد رفتن من هرچه بخوام از شخصیت ممتاز دکتر مرجان حقیقت بگم کم گفتم.

۶ پاسخ

قدمش پر از خیر باشه برات عزیزم.مرسی که باهامون به اشتراک گذاشتی عزیزم❤️

داستان زایمانتو خوندم چققد قشنگ توضیح دادی 👏👏😘😘 جالب بود برام😃 راسی قدم کوچولوتم مبارک باشه عزیزم😍

برش هارو با وجود بی حسی متوجه میشی یاخدا ینی سوزششو حس میکنی؟😳

سلام عزیزم انشالله همیشه سالم و سرحال باشین ❤️
قدم نو رسیده مبارک باشه
با آرزوی بهترینها 💕🥰 برای شما
التماس دعا دارم ازتون
منم می‌خوام این بیمارستان زایمان کنم
طبیعی 🥲

بقیشم بزار

مبارکت باشه عزیز دلم منم انشالله ۶ اردیبهشت تو همین کلینیک با دستای دکتر غروی قراره مادر بشم ممنونم تجربتو از این کلینیک گفتی❤️ چند هفته زایمان کردی ؟

سوال های مرتبط

مامان شکوفه های بادوم مامان شکوفه های بادوم ۷ ماهگی
تجربه سزارین کلینیک اصفهان دکتر مرجان حقیقت
قسمت دوم
زایمان:
با عوض کردن لباس شروع شد لباسام و کفشامو تحویل همراه دادن صدای قلب گوش دادن فشار گرفتن و رگ گرفتن وسوند وصل کردن امیدوارم کسی که براتون سوند وصل میکنه آدم مشکل داری نباشه یه کم آزاردهنده ست این کار بعد با دکتر تماس گرفتن و منو تحویل اتاق عمل دادن
اتاق عمل، اتاق بزرگ سرد پر از حس تنهایی ایستگاه آخرِ دوران طولانی و پرفراز و نشیب بارداری و ایستگاه اولِ زندگی فرزندتون
دکتر بیهوشی و افراد دیگه که ای که آماده تون میکنن کمی حس شما رو خوب میکنن چون اکثرا خوش اخلاقن اما هنوز یه چیزی کم دارین و اون دیدن دکتر خودتون هست و با دیدم دکتر مرجان حقیقت انگار که مهمترین قطعه پازل پیدا کردم با اون چهره ی سرشار از حس گرم امنیت و مهر بهم چه آرامشی داد.
ساکت به هرکدومشون و کارایی که میکردن نگاه میکردم هیچ فکری تو سرم نبود فقط نگاه میکردم دکتر دستاشو شست یه نفر تخت نوزاد و وسایلو میچید یه نفر وسایل دکترو یه نفر پارچه هایی به رنگ سبز دستش بود  بالاخره اومدن سراغ من دکتر بیوهشی اومد تا بیحسی اسپاینال انجام بده اینجوریه که با یه سوزن بلند اما نازک  ماده بی حسی از کنار نخاع به بدنتون تزریق میشه  ماده بی حسی مستقیما به اعصاب تزریق می‌شه تا سیگنال‌های درد، دیگر به مغز فرستاده نشن اول کف پاتون داغ میشه بعد این داغی تا بالای کمر میاد و در پایان بیحس میشین تا این کارا انجام میشه پرده ای جلوی شما کشیده میشه که چیزی نبینید
مامان شکوفه های بادوم مامان شکوفه های بادوم ۷ ماهگی
تجربه سزارین کلینیک اصفهان دکتر مرجان حقیقت
قسمت آخر

بعد از عمل توی بخش که میرین یه داستان جدیده
یه همراه زرنگ و دلسوز میخواین که هم حواسش به بچه باشه هم شما. دردهای بعد سزارین برای هر کسی فرق داره من سزارین اولم راحت بودم ولی دومی نه امیدوارم برای شما راحت باشه. دردای من این بار برعکس سزارین چندسال پیشم  زیاد بود خیلی هم زیاد بازم همون آمپولی که آخر عمل زدن و خواب آور بود بهم زدن. براتون شیاف مینویسن حتما سر ساعت بزارین خودتون باید بزارین یا همراهتون .من بلد نبودم رومم نمیشد به همراهم بگم
و اما مهمترین لحظه بلند شدن از تخت برای اولین بار بعد عمل خیلی ترسناک نیست برای دردشم حتما از قبل شیاف بزارین بعد بلند شین میشه گفت بیشتر سخته تا اینکه درد و ترس داشته باشه میان کمکتون میکنن و بعدش باید هر بار کمی راه برین .آموزش شیر دهی هم براتون میزارن.شب که شد من از سوند و اون رگی که گرفته بودن و همینجوری تو دستم مونده بود کلافه شده بودم کلی صحبت کردم تا در آوردن البته گفتن با مسئولیت خودت راحت شدم سوند درآوردنش برعکس گذاشتنش راحته.صبح اول وقت دکتر اومدن و کلی توضیحات دادن که دیگه جای سوالی برام نموند همه چیزو کامل درباره مراقبهای توی خونه گفتن بعدپانسمانتونو عوض میکنن و تمام، میرین خونه.
مامان باران مامان باران ۸ ماهگی
تجربه من از سزارین:
من تجربه طبیعی ندارم چون به خاطر واریس واژن سزارین اجباری بودم، اما تجربه ام از سزارین لحظه‌‌ای که بچه بدنیا میاد هیچ دردی نداری و خیلی شیرینه بعدش به من خواب آور زدن و وقتی بیدار شدم تو ریکاوری بودم و درد بی نهایت شدیدی تو شکمم داشتم و هرچی التماس میکردم بهم مسکن بزنن میگفتن باید بری بخش تو ریکاوری نمیشه، یک ساعت تو همون حالت بودم و از درد زار میزدم، بعد که بردنم اتاق خودم چند نفر اومدن و شکممو فشار دادن و بی نهایت دردناک بود جوری که چندتا جیغ زدم از درد چون حس داشتم و مسکن نزده بودن هنوز، بعد شیاف گذاشتن و کم کم دردا قابل تحمل و کم شد، شبش اومدن دستمو گرفتن برای راه رفتن که اونم خیلی دردناک بود، و در آخر من تا ۶ روز سردردهای وحشتناکی داشتم به خاطر داروهای بیحسی جوری که در در حالت خوابیده خوب بودم به محض نشستن دردی مثل شن ریزه از نخاع گردن میومد بالا و می‌ریخت تو سرم واقعاااا عذاب بود و رفتم بیمارستان متخصص بیهوشی برام سرم و آمپول و قرص نوشت و گفت باید حداقل روزی ۱۶ لیوان مایعات بخوری تا ماده بی حسی از بدنت خارج بشه و با مصرف داروها و آب فراوان کم کم بهتر شدم و الان بعد ۱۵ روز کمر دردم و اینم بگم بعد کشیدن بخیه خیلی احساس سبک تری دارم ولی خب محل بخیه و بالا و پایینش انگار برام بی حسه و البته تو حرکت های ناگهانی دردناک
اینارو نگفتم بترسونمتون خدایی نکرده اما آگاهی بهتر از خیال خوشه که یک عده فکر میکنن سزارین راحته
مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۳ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍
مامان نیل آی مامان نیل آی ۹ ماهگی
پارت دوم :
داخل بخش ی رب نشستم و خیلی استرس داشتم استرس عمل نه استرس اینکه سر عمل گلاب به روتون دسشویم بگیره🙈🙈 چند بار رفتم سرویس و بعد خانومی که پرونده سزارین رو تکمیل میکرد صدام زد و رفتم مشخصاتو کامل کنم یهو گفتن مریض دکتر اصغرنیا و صدری بیاد در صورتی که اول اسم منو گفته بودن...حتی خود اون خانم هم عصبانی شد ... خلاصه اون سه نفر رفتن و بعد پرستار اومد خون گرفت ... ضربان قلب و نوار قلب و چک کرد و بردن ی اتاق دیگه بزای سوند وصل کردن فقط ی لحظه سوزش داره بعد بی حسی دیگی چیزی متوجه نشدم...
بعد بردن به سمت اتاق عمل خواهرم اومد ی لحظه جلو پیشونیمو بوس کرد ... بعد من با اسانسور رفتم ی طبقه دیگه ... وارد اتاق عمل شدم ماما و پرستار و دکتر بیهوشی خیلییی مهربون بودن طوری رفتار میکردن که استرسم رفع بشه ...ولی من اون لحظه به این فکر میکردم که ی روز پشت در ی اتاق عملی مادرمو از دست دادم و حالا خودم تو ی اتاق عمل دیگه دارم مادر میشم خیلی اون لحظه ها هم تلخ بود هم شیرین بخاطر تجربه لحظه مادر شدن...
مامان دوقلوها 😍 مامان دوقلوها 😍 ۲ ماهگی
پارت ۲
بعد بردن ریکاوری ، اونجا هم اصلا صحبت نکردم سرم رو تکون ندادم ، بعد اومدن فشار دادن شکم که واقعا سخت بود ،سه بار تو اتاق عمل ، و چند بار هم تو بخش این کار رو انجام دادن که خیلییی دردناک بود 🥲
بچه ها از اتاق عمل رفتن دستگاه به خاطر اکسیژن گرفتن و اینکه زود به دنیا اومده بودن.

پارت ۲
آوردن بخش و دارو زدن و شیاف اینا گذاشتن ، لحظات اول از اتاق عمل خیلی سخته واقعا دردناکه، بعدش کم کم بهتر میشه ، گفتن ۸ ساعت چیزی نخورم بعدش هم من با نسکافه اینا شروع کردم خداروشکر سردرد اینا نگرفتم، راه رفتن بعد عمل اولش خیلی سخته ولی خب با کمک همراه تون سعی کنید راه برید من لیوان آبمیوه رو گذاشتم رو میز هی یه کوچولو میخوردم که فشارم نیفته و هی آروم آروم با کمک مامانم از تخت اومدم پایین و راه رفتم خودشونم شربت دادن برای مدفوع و من مشکلی نداشتم😁
حتما ساک تون رو به موقع جمع کنید الخصوص دوقلوها ،من هنوز جمع نکرده بودم😅 و ااخر سر خواهرم جمع کرد و آورد.
روکش توالت فرنگی و نسکافه و خوراکی و آبمیوه حتما بعد عمل همراه داشته باشین
موهاتون رو ببافید اینجوری راحتره
باز سوالی دارین بپرسید اکه چیزی یادم رفته😅
مامان گیسو مامان گیسو روزهای ابتدایی تولد
سلام تجربه ی من از سزارین 👼🏻🤰🏻

شب قبل از اینکه نوبت داشتم رفتم و کارای پذیرش رو انجام دادم
نوار قلب از بچم گرفتن و من بیست دقیقه نباید تکون میخوردم و تعداد حرکاتش رو ثبت میکردم
شب قبل ۱۲ به بعد هیچی نخوردم حتی اب
صبح عمل منو ساعت ۹ بردن تو اتاق عمل
فضای اتاق عمل رو که دیدم استرس ناجوری گرفتم😰
پرستارا و دستیارا اومدن و تجهیزات یکبار مصرف رو اماده میکردن که یه اقای مسن اومد و فهمیدم متخصص بیهوشی هست ، یه امپول تو کمرم زد و پاهام داغ شدن بهش گفتم من پمپ درد هم میخوام که گفت رفتی تو ریکاوری برات میارم
بعد دکترم اومد که جلوی دید منو گرفتن ،پاهام رو حس نمیکردم ولی چند تا تکون شدید منو دادن در حین اینکه باهام حرف میزد یه لحظه صدای سرفه بچه شنیدم و در حد دو ثانیه صدای گریه بچم😍
بعد صداش قطع شد گفتم دکتر چرا صدای بچم نمیاد گفت داره اطراف رو نگاه میکنه 🤗
پرستار اوردش کنار صورتم 🥰صورتش خیلی کوچیک و داغ بود بعد بردنش ریکاوری
بخیه زدن دکتر حدود بیست دقیقه طول کشید و منو بردن تو ریکاوری
ادامشو تو پست بعدی میذارم
مامان نازلار قیزیم🫀 مامان نازلار قیزیم🫀 ۳ ماهگی
خب بعد از چند روز تجربه زایمانم...🥰🤌🏻
من تا هفته ۳۷قرار بود زایمان طبیعی داشته باشم بعد از اون بخاطر شرایطی که داشتم و بنا به تشخیص دکترم قرار شد سزارین بشم!
۱۰مرداد یعنی ۳۹هفته کامل ساعت ۷صبح رفتم بیمارستان
اول که کارای پذیرش و اینارو انجام دادیم،برگه رضایت امضا کردیم یه بخشی از هزینه عمل پرداخت شد و بعدش یه آقایی راهنماییمون کرد تا بخش جراحی
از قبل گفتن یه ساک از داروخونه بگیریم که لباسای عمل و یه لیوان و قاشق و چنگال توش بود
لباسارو پوشیدم(گان،شلوار،کلاه و یه چیز دکلته مانندی از زیر گان)
بعدش سوند رو وصل کردن که اصلا و ابدا درد نداشت یه حس مزخرفی داشت فقط انگار بعد کلی وقت میخوای بری دستشویی و ادرار زیاد اذیتت میکنه یه همچین چیزی
من تا بی‌حسی باهاش درگیر بودم
بعد از nst و وصل کردن آنژیوکت بردنم اتاق عمل
پرستارا همه خانم بودن یه ماما کودک و یه مامای دیگه ام بود
همه هم به شدت مهربون و بادرک
انقد گفتن و خندیدن و سربه سرم گذاشتن که کلا یادم رفت اتاق عملم
دکتر بیهوشی یه آقای میانسال به شددددددت صبور و خوش اخلاق بود
بی‌حسی تزریق شد سریع خوابوندنم و گانو تا زیر سینه پایین کشیدن و شلوارمو تا یکم بالای زانو
از لحظه تزریق آمپول تا شروع عمل من یکسره گفتم آقاااا من بی‌حس نشدم من متوجه میشم
بقیشو تاپیک بعد میگم😁❤️