تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
هرچند من از هفته ۳۰ دیگ شروع کرده بودم ب پیاده رویی درست هر وعده غدا ۲۰ دیقه پیاده رویی داشتم گام شمار نصب کرده بودم کلا همه چیو با حساب کتاب پیش میبردم چون هدفم زایمان توی ۳۸ هفته بود
بعد هفته ۳۵ پیاده رویی هام شده بودن روزی ۶۰۰۰هزارگام ینی یک ساعت و خورده ای درحالی ک ااصلا درد کمرنداشتم بعد پیاده رویی ها
توی ۳۷ هفته و ۳ روز بدون درد ۲ سانت شده بودم
توی ۳۷ هفته و ۶ روز بودم ک اول صبح بیدارشدم و مایع دیدم فک کردم کیسه ابه رفتم بهداشت نامه ارجاع دادن ک بستری بشم😐رفتم زایشگاه ان اس تی گرفتن خوب بود معاینه کردن جوری معاینه کردن ک دیگ نمیتونستم راه برم ی سنو نوشتن گفتن همه چی خوبه باید مایع دور بچه چک بشه بیمارستان هم سنو گرافی نداشت از خوشحالی بال در اوردم ک خدا نجاتم داد از دستشون رفتم سنو دادم همه چی بچه ام خوب بود هرچی بیمارستان زنگ زدن ک سنو بیار ببینیم از ترسشون نبردم گفتم دکتر دارم نشون دکترم میدم و قطع کردم روشون😐🤦‍♀️

۳ پاسخ

من میخام هفتع۳۴یا۳۵زایمان کنم یعنی با پیاده روی میشع؟😅

یعنی پیاده روی کردی چن سانت شدی؟

عزیزم یه سوال،یعنی فقط پیاده روی کردی؟
هیچ ورزشی دیگه انجام ندادی؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان مامان ستایش مامان مامان ستایش ۱ ماهگی
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
قسمت اول
من ۳۹ هفته بودم ک صبح ازخواب بیدار شدم لک صورتی دیدم ..استراحت کردم تا عصر ک خبری نبود ..رفتم خرید و برگشتم باز لکه ولی این دفه خونی بود..دیگه زنگ زدم ب مامان اینا ک اره لکه دیدم بیاین بریم بیمارستان..وسیله هامو جم کردم رفتیم..معاینه شدم گفتن خبری نیس ..ان اس تی دادم همه چی خوب بود ..برام سونوگرافی و تنفس نوزاد رو نوشتن..فردا صبح رفتم سونو اونجام گفتن همه چی خوبه..نتیجه رو بردم بیمارستان ..باز ازم ان اس تی گرفتن همه چی خوب بود و انقباض نداشتم...تا اینکه یهو گفتن باید بستری شی..گفتم چرا ؟گفتن دکتر میگه چون لکه دیده ریسکه بره خونه..منم گریه ک من درد ندارم برم بالا امپول فشار میزنن و چند ساعت الاف میشم و...همسرم گف ن اینجا بستری نشو دیگه ب هطار رحمت و اثر انگشت از بیمارستان خارج شدیم..رفتیم ی بیمارستان دیگ..ک بلکه دکتر ببینیم و عمل شم😐ک گفتن امکانش نیس..با مامای اونجام صحبت کردم گفتن اره دیگ باید زایمان طبیعی کنی ..و بازم اونجا نموندیم و اومدیم خونه..شب خوابیده بودیم ک ساعت دیدم درد دارم ..میگیره و ول میکنه هر ۵ دقیقه ی بار...🥰