امشب شوهرم گفت هوا خوبه بچرو بردار بریم پیاده روی
من گفتم خب پیاده روی میریم دیگه زیاد لوازم نمیخاد وسایلای شیشه رو برداشتم
ی دستمال خشک کن برداشتم و پوشک و پستونک و پتو
آغوشی و کریر برای توی ماشینم برداشتم
وسط راه شوهرم نظرش عوض شد گفت بریم خارج شهر رستوران شام بخوریم و بشینیم
خلاصه توی راه ذوبار شیشه درست کردم دادم و رسیدیم اونجا پسرم بیدار شد توی کریر بود
داشتیم شام میخوردیم بارونم میومد هوا ام خنک بود یهو بچم شروع کرد زور زدن
به شوهرم گفتم وااای داره پی پی میکنه گفت نه بابا صدا یا بو نیومد😐 خلاصه ی پنج دقه گذشت گفتم بدش بغلم تا داد گفتم پیپ زده🥲 حالا نه دسمال مرطوب دارم نه زیرانداز بچرو هم تازه ختنه کردیم نباید عفونت کنه به ی وضعی عوضش کردم که عمرا یادم بره
دسمال خشک کنشو انداختیم زیرش بعد آب جوشیده ی فلاشکشو ریختیم روش با دسمالش تمیزش کردیم
ینی تازه فهمیدم با هیچی ام میشه بچه داری کرد فقط یکم سخته ولی میشه😐😁😁😁 اینم خاطره ی بیرون رفتن ما برا آشتی کردن با شوهر بد عنق😢😑😁😁😁

۷ پاسخ

عزیزممممم 😍😂خب با ماشین بودید دیگه کاش وسیله قشنگ برمی داشتی من که هروقت وسیله کم بر میدارم کارم زار میشه

عزیز دلم از خدا می خوام همیشه شاد باشید

عزیز دلم از خدا می خوام همیشه شاد باشید

🤣🤣🤣🤣🤣جررررررر کلید اسرارررر ترتر بچه

عزیزم خاطره‌ی باحالی شد
من به توصیه مامانم یه کیف کوچولو دارم نوش یه پوشک ، یه زیر انداز موقت ( سفره یکبار مصرف بر میدارم🤣) ، دستمال مرطوب ، دستمال کاغذی و یه پارچه خشک کن دارم همیشه تو کیفمه یه کیف ۱۵ در ۲۰ سانتی کوچولوعه تازه مامانم می‌گه همیشه یه دست لباس اضافی هم بذار که حال ندارم اونو بذارم😂
ماهم دقیقا یه بار یهویی رفتیم بیرون غذا بخوریم تو ماشین با همین امکانات عوضش کردم خاطره شد برام🤪🤪

والا بچه خوبیه دختر من تو‌ماشین که‌میشینیم شروع میکنه گریه کردن
کلا باید سرپا بچرخونیش
کل روزم‌به زور یه ساعت میخوابه

ای جان
نوش جانتون ..‌ خدا قوت بهتون

سوال های مرتبط

مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱۰ ماهگی
تجربه ی خرید با پسری بار اول با کالسکه توی روز گرم!!!!!
خب من تصمیم گرفتم روزی دوبار ی بار صبح ی بار عصر بچمو ببرم بیرون صبحا برای خریدای خونه که لازم دارم
عصرا پیاده روی
دفعه اولی که میخاستم با پسری برم خرید ساعت ۱۰۳۰ صبح بود هوا ام گرم بود من سایه بون کالسکه رو گذاشتم و خب طبیعی بود یکم میترسیدم بچه اذیت نکنه مسیری که میخاستم برم حدود ده دقیقه بود
اول بگم که پسرم رو قبلا با کالسکه برده بدیم بیرون با شوهرم اما کوچیکتر بود حدود دوماه پیش
الان که میخاستم برم اول توی خونه گذاشتمش کالسکه ببینم وایمیسته یانه
خیلی نق میزد اما خب من گذاشتمش و برای توی راه ی شیشه شیر /ی شیشه آب جوشیده ی سرد/ پستونک/دستمال پاک کردن دهن چون پسرم نمیذاره پیشبند ببندم براش/ عزوشک/ جغجغه برداشتم توی خونه تیشرت شلوارک تنش بود اما من برا بیرون ی زیر دکمه استین کوتاه تنش کردم چون گرم بود
خلاصه بردمش پایین و دم در خونه گذاشتم توی کالسکه تا بیرونو دید اروم و خوشال شد و تا اونجا رفتیم جیک نزد بعد من خرید کردمو یکم شیرخورد و برگشتیم فقط مشکل این بود که من سبد خرید نبرده بودم خریدام سنگین بود و همزمان با کالسکه هول دادن سخت بود
وگرنه خوب بود تا رسیدیم خونه نیم ساعتی چرت زد و منم ب کارام رسیدم
پایان.😁
مامان اَبرا گلی مامان اَبرا گلی ۴ ماهگی
صبح ساعت ۴.۰۵ دقیقه بود ک صدای سرفه ابرا اومد (دیشب برا اولین بار روسری سرش کرده بودیم و زیر لباسش هم یه بادی دو بندی تنش کردیم چون حمامش کردیم) نگاه کردم دیدم روسری رو صورتش و گرفته تند تند بازش کردم حس کردم یکم داغه تبشو گرفتم ۳۷.۴ بود سینمو گذوشتم دهنش دوتا میک زد و با ناله ول کرد دوباره تبشو گرفتم شد ۳۷.۸ مامانم سه روزه از شهرستان اومده خونمون بغلم خواب بود گفتم مامان پاشو ابرا تب داره چیکار کنم پری م استامینوفن دادم گفتم بهش بده داشت استا میداد ک ابرا شروع ب مدفوع کردن کرد دوباره تبشو گرفتم شد ۳۸ دیگه کلافه بودم مامانم گفت بزار ببرم بشورمش میاد پایین رفتیم تو حمام اتاق همسرم اونجا خواب بود بیدار شد گفت چی شده خوبی گفتم آره بخواب ابرا پی پی کرده اونم خوابید اومدیم تو سالن دوباره تبشو گرفتم ۳۸.۵ شد پریدم تو اتاق گفتم حسن میای یه لحظه گفت چی شده گفتم تو بیا بعد اومدم پیش ابرا تبشو گرفتم ۳۷.۵ شده بود همسرم اومد گفتم تب داره بریم بیمارستان گفت دستمال خیس گذاشتین مامانم گفت ن هنوز همسرم رفت دستمال اورد من فقط راه میرفتم ی دستم جلو دهنم بود ی دستم رو سرم میگفتم واااای واااای حالا چکار کنم😭😭 بعد دستمال شد ۳۹😭😭😭😭😭😭
مامان ☁️نخودفرنگی☁️ مامان ☁️نخودفرنگی☁️ ۱۲ ماهگی
تاپیک قبلمو بخونید اینم بخونید
اینو میگم واسه کسایی که میگن بچه تو خوبه
بچه تو لابد شدید اذیت نمیکنه

ما ابرا یه ماهش بود رفتیم شمال
هربار میریم شمال حتما میریم رشت سبزه میدون
اون بارم برای اولین بار با ابرا رفتم
هواام بارونی شده بود هی شدید میگرفت ول میکرد
اقا ما از ماشین پیاده شدیم دیدم یکم داره نق میزنه
گفتم عه سجاد یادمون رفت کوله ابرارو از ماشین بیاریم
گفت کوله ؟؟
من کولرو از ویلا یادم رفت بیارم
گفتم جلو در گذاشتم بهتم گفتم بیار
گفت یادم رفت و اینا نگران نباش تا بریم بیایم ماشین خودت بهش شیر بده
اقا رفتیم تا اومدیم دور بزنیم این گریهههه از کالسکه دراوردیم بغل گرفتیم باز نق نق
اونجا یه فروشگاه بزرگ هست یه قسمت داره لباس زیر زنونه میفروشه مردارو راه نمیدن
اقا رفتم اونجا به این شیر بدم
ابراام شیرش دیر بشه دیگه بد قلق میشه به جیز شیشه سینه منو نمیگیره دیگه
هرکار کردم نخورد اونجاام دو سه نفر هی کمک کردن و اینا گفتن گرمشه کاپشن دراوردم و خلاصه هی بدتر گریه کرد
اخر کاپشنشو نپوشیدم انداختم دورش رفتم پایین گفتم سجاد فقط بریم
بارونم شدیییییید شده بودا
ابرارو دادم سجاد منم کالسکرو میبردم
انقد تند میرفتم و اب میپاشید تا زانوم خیس شد
خلاصه تو ماشین یکم راه رفتیم اروم شد شیرشم خورد
ماام رفتیم خونه
باز فردا شب خودم پیشنهاد دادم باز بیا بریم سبز میدون 💔😂😂
مامان بشه🤎 مامان بشه🤎 ۳ ماهگی
سلام اومدم تجربه ی اعتصاب شیر بچمو بهتون بگم...خب تقریبا دو هفته ی پیش پسرم شروع کرد به کمتر شیر خوردن و نق زدن و گریه کردن و آب دهنش زیاد شد و همش دستاشو با مشت میکرد تو دهنش... بردمش پیش دکترش گفت از لثه هاشه اشکال نداره... ولی روز به روز بدتر شد به جایی رسید که بعد از هفت ساعت فقط ۵۰ میل شیر میخورد😞بردمش یه دکتر دیگه گفت رفلاکسش شدیده و شیرش رو عوض کن و دارو داد ولی بهتر نشد بدترم شد😓 دو روز بعد بردمش یه دکتر دیگه اونم گفت رفلاکس داره قرص داد و گفت دو روز بعد از واکسن چهار ماهگی غذای کمکی رو شروع کن😣چند روز گذشت بچم بدتر شد و همون یکم شیری هم که میخورد بالا میاورد با اینکه قبل از داروها خیلی کمتر بالا میاورد...امروز صبح باز پیش همون دکتر اولی که گفت از لثه هاشه و از وقتی به دنیا اومد میبردمش نوبت گرفتم...
هر چی خستگی و بی خوابی و کلافگی داشتم و تمام استرسمو گذاشتم پشت سرم و خیلی قشنگ و مرتب خودمو و پسرمو آماده کردم با شوهرم رفتیم پیش دکتر گفتم بچم خوب نشده بدتر شده گفتم دو تا دکتر دیگه ام بردم این داروها رو دادن ولی خوب نشده😞بقیش تو کامنت
مامان پناه❤ مامان پناه❤ ۹ ماهگی
امشب برای اولین بار تو پنج شش سال زندکی مشترک اومدم جا خابمو جدا کردم، اونم دلیلش پناه خانوم بود باورم نمیشه 😬🤣 دیروز صبح پناه یه جوری پی پی کرد که مجبور شدم ببرمش حموم همیشه شوهرم میبره حمومش میکنه و من لباساشو تنش میکنم ولی این دفعه چون پیپی کرده بود دیگ رفتم باسنش بشورم دیدم زده زیر بغلش خلاصه حمومش کردم دادم به شوهرم گفتم سریع لباس بپوشنش از حموم اومدم دیدم یه تیشرت کوتاه بشدت نازک تنش کرده وشلوار گفتم که بچه سرما میخوره کولر روشن گفت نه و من جلو کولر نمیبرم گرمه فلان این خانومم کلا از بچگیش کلاه سرش نمیزاره بکنیم خلاصه یه دو ساعتی اینطوری بود دیدم شکم بچه کلا بیرونه طاقتم نیومد رفتم سه سرهمی برداشتم تنش کردم تا شب که قرار بود کیک ماهگرد 4 ماهگیش بگیریم ببریم بیروون هکین کوهسنگی مشهد، من لباس گرم تنش کردم یه زیر دکمه با یه بلوز شلوار و بلوزشم گرم بود تو پارک هی میگفت کلاه سر بچه کن بعد مامانم ومن گفتیم گرمه واقعا هم گرم بود گفت نهههه بچه سرما میخوره فللن خلاصه یه نیم ساعتی گذشت گفتم ولش مامان بده کلاه سرش کنم پناه صبا بشدت دماغش گرفتس هرروز باز بدتر نشه و سرش کردم بعد امروز کلا بچم بی حال بود بی قراری میکرد یکمم داغ بود تب سنج زیر بغل گذاشتم تب نداشتد36.9 بود و 37 ولی بازم پنج قطره پاراکید دادم اروم شد بعد اخر شب خیلی گرمم بود حالمم بد بود کولر بیشتر کردم دریچشم زدم رو به خود چون پناه زیر سینم بود واقعا حالم یکجوری بود گفت بچه رو سرما میدی گفتم نه بعدم ده مین میخام بسمتم باشه بعدش شیزش تموم شد از جلو کولر بلتد میشم اینم بگم پشتم کردم به کولر، گفت نه سرش سرما میخورع
بقیش تو کامنت میگم
مامان آرمین مامان آرمین ۶ ماهگی
#دور سر زیاد۴ماهگی
پسرمو بردم برای مراقب و واکسن ۴ماهگی بهداشت
خانومه اندازه های دور سر پسرمو گرفت رفت که ثبتشون کنه
منم داشتم تو اتاق بغلی پسرمو برای واکسن آماده میکردم
خانومه صدام زنگ گفت بیا رفتم گفت دور سر بچت زیاده گفتم چی ؟!؟!؟؟
گفت تا حالا نگفتن گفتم نه گفت از بدو تولد زیاد بوده همینجورم داره میره بالا
گفت ییار دیگه میام اندازه میگیرم اومد اندازه گرفت گفت زیاده عصر ببرش پیش فلان متخصص اگه گفت طبیعی که خدا رو شکر اگه نبود باید نوار مغز بگیرن و دارو بده
کلی استرس و ترس تو وجودم افت ترس تو وجودم انداختی تازه شوهرم میگفت این همه ر
به شوهرم گفتم گفت این چه حرفایه گفت بریم بپرسیم شاید صب بود رفت اونجا اتفاقا بود بردمش پیش دکتر اندازه گرفت گفت طبیعیه بهداشت یکسانت بیشتر گرفته
نامه دادم بردم بهداشت بهش گفتم ترس
انداختی تو وجودم تازه شوهرم میگفت این همه راه بریم مرکز استان
گفت آخه مریض داشتیم تشخیص دادیم مشکل داشتن ۴سالشه داره دارو میخوره دو تا بچه هاشم همینطور شدن
خودمم نگا کردم رو خط بالای سبز بود یعنی رو نارنجیه ولی خوب طبیعیه