۱۳ پاسخ

و البته اینایی که دنبال بچه چندمن من خیلی دیدم حتی بچه رو میزنن
کلی حرف بد بهش میگن
داد میزنن سرش اما باز عاشق تولید مثلن
من حتی یکبار با اینکه لیام دیوانه وار شیطونه نزدمش داد نکشیدم

والا همچین خواهروبرادرهای الان واسمون کاری نکردن ک بخوان واسه بچه هامون خواهروبرادر کاری کنه ۸ماهه توبستر مریضی افتادم ن خواهرای خودم ازشون خیر دیدم نه خواهرای همسرم حداقل تک فرزندبودیم دلمون نمیسوخت

خب عقایدا متفاوته
نظر شخصی من اصلا تک فرزندی و قبول ندارم
درکنارش هم فاصله سنی زیاد هم نمیخام
اگه از آینده مطمعن بودم سومی هم میاوردم 😁
ولی فعلا توان حمایت و پرورش دوتا داریم

منم دقیقا میگم اصلا حوصله و توان بزرگ کردن یه بچه ی دیگ رو ندارم

عزیزم یه خانمی که باسواد بود خودش ۵تا داشت میگفت این خودخواهیه که فقط یکی بیاریم عزیزم بچه خواهربرادر میخواد وقتی بچه های دیگه باشن تعامل یادمیگیره ولی یکی یدونه که باشه لوس میشه همه چیز رو برا خودش میخوادو همین تو اینده برا خودشم خوب نیس عزیزم و حتی برای پیری خودمون هم یه بچه واقعا کمه فردا پسرت زن و بچه دار میشه و پراز مشغله تازه اگه حتی از این بچه هایی هم باشه که فکر پدر مادر باشن بازم چون خودش مشغله داره اونقدر نمیرسه که به پدر مادرش رسیدگی کنه اونوقت پدر مادر پشیمون میشن که چرا یکی فقط اوردن
شما اگه واقعا فکر بچت هستی گلم از هر روانشناسی بپرسی میگه بچه خواهربرادر میخواد هیچ کدوم تک فرزندی رو قبول ندارن
عزیزم شما هرچقدرم بابچه بازی کنی هیچوقت جای یه همبازی و همسن و سال رو براش نمیگیری شما تو بازی ایا با بچه دعوا میکنی خیر ولی همسنش باهاش دعوا میکنه اشتی میکنه اصلا یاد میگیره که زندگی بالا پایین داره سختیاسونی داره یاد میگیره از خودش دفاع کنه
واقعا اگع صلاح بچت رو میخوای اتفاقا ظلم در حقشه که تنها بمونه
البته قطعا که تصمیم با خودتونه عزیزم ولی وظیفه دونستم گفتنی هارو بگم
سختی بچه داری چندسال اولشه بالاخره بزرگتر میشن فهمیده تر میشن تا چشم بهم بزنی بزرگ میشن به امیدخدا
ولی وقتی بچه هم بازی داشته باشه انقدر سود داره براش که به این یه مقدار سختی اولش می ارزه اصلا میگم برا اینده خودتون هم واقعا لازمه

خانواده همسرم آنقدر شنیدم پشت سرم تیکه انداختن که آره چاقه باردار نمیشه......منم برای رو کم کنی و دهنشونو ببندم....

من خودم کابوسه برام دوتا بچه داشتن
آیودی گذاشتم افتاد با قرص پیشگیری میکنم و همیشه تو استرسم که باردار نشم
این اصلا به شرایط اقتصادی بستگی نداره
بعضیا واقعا حوصلشو دارن و دوس دارن پز بدن که یه دختر داریم یه پسر
جاری من ۲۲ سالشه دومی رو بارداره هرروز میگفت دخترمو موهاشو تینجوری میبندم اونجوری میبندم
مادری که پسر داره افسرده میشه
زدتو سونوش بچه دوم هم پسره
هنوز بدنیا نیومده دنبال رژیمه دختر بیاره
ماهم خونه داریم ماشین مغازه و خودمم شاغلم اما خب اینا دلیل نمیشه یه موجود بیگناه رو با اینکه حوصله و ظرفیتش رو ندارم بیارم اسیره دنیا کنم

من و هم با این حرف هاشون گول زدن

مامان آرتا جان گل گفتی من نمیدونم چرا تا میگن فرزندآوری سریع عین مرغ مادر تندتند باردارمیشن اصلا قصدم توهین ب کسی نیس لطفا کسی رومنبر سخنرانی نره چون عین روز برام روشنه ک دهه ۶۰ و۵۰ وجمعیت زیاد داره تکرارمیشه دوباره اشتغال وکنکور ب مشکل برمیخوره اونم بااین وضع اقتصادی افتضاح ک خدا واقعا ب هممون رحم کنه

منم درک نمیکنم والا

واقعا سخته بچه دوم منم جرات ندارم بیارم
از طرفی به فکر دخترم هستم که تنهایی سخته، اگر بیارم به خاطر دخترمه

آره واقعا یکی دیشب تاپینگ گذاشته بود با شوهرم مشکل دارم خرجی نمیده وبداخلاقه،و....دیگه بچه دار نمیشیم هر کاری میکنیم میخوام پسرم تنها نباشه😳پسرشم یکسال و نیمش بود گفتم چراااا وقتی با شوهرت مشکل داری میخوای یکی دیگه بیاری ناراحت شد😐

به نظرم اگه خونه وماشین دارین و حقوق ثابت تا سنت کمه باردار شو بچت تنها نمونه حداقل دوتا باشن
سنت که از سی بگذره واقعا دیگه دیره و اشتباه و ظلم به بچه س

سوال های مرتبط

مامان ریحانه ♥️ مامان ریحانه ♥️ ۲ سالگی
اونایی ک بچه هاتون خودشون میخوابن میشه کمکم کنید
من دوست دارم دخترم خودش بخوابه ولی واقعا با این شرایط چطوری میشه؟
دیشب از ساعت یازده و نیم روی پا بود تا دو شب نخوابید
خودم داشتم بیهوش میشدم
اومدم رخت خواب پهن کردم توی پذیرایی آزاد گذاشتمش بلکه خودش بخوابه
خودم هم خوابیدم ولی از زیر چشم حواسم بهش بود
شوهرم توی اتاق خوابیده بود
دخترم ی دونه میزد توی سر من بدو بدو می‌رفت توی اتاق یکی میزد توی سر شوهرم
پنج دقیقه ی بار صدای دعواشون رو می‌شنیدم
یهو اومد سمت من با شیشه کرم شانس آوردم داشتم نگاه میکردم اومد بزنه توی صورتم از دستش گرفتم وگرنه الان همه اجزا صورتم باهم یکی شده بود
بعد این همه جا عین اومد روی بالشت من روی موهام نشست حس کردم همه موهام داره درمیاد
گذاشتمش اونور دوباره بلند شد روی بالشت من سعی میکرد وایسه سر پا هر هر می‌خندید
آخری حالت چهار دست و پا شد دو تا دستش رو با فشار زیاد فشار میداد روی قفسه سینه م حس کردم دارم میمیرم
خلاصه تا ساعت چهار درگیر بودیم
آخری ی دست کشتمش با گریه روی پام خوابید
واقعا کلافه م کرده
نمی‌دونم چیکار کنم
پاهام داغون شده
اینم اصلا خودش نمیخوابه
جای من بودید چیکار میکردید؟