۱۱ پاسخ

مامانت گناهی نداره که به اون سر بزن ولی من جات باشم با خواهرت تا وقتی معذرت خواهی نکنه حرف نمیزنم تامام

عزیزم مادرت گناهی نداره فقط میانجی گری کرده خواهرت شاید شرایط زایمان روش تاثیر گذاشته هرچند بچه نوزاد اصلا سرش نمیشه سروصدا چیه هرچند باید بزاره تو سروصدا بزرگ بشه که فردا خودش اذیت نشه پیش مادرت برو اما خواهرت تا خودش معذرت نخواسته بخودش نیومده پرسشم نکن

اگه تازه زایمان کرده بهش حق بده آدم بعد زایمان اخلاق و رفتارش دست خودش نیست
مادرتونم نمیدونم شاید دیده شما عاقلتری گفته شما کوتاه بیاین

عزیزم هرچی کمتربری وکمترمحل بزاری قدروعزتت بیشترمیشه اصلابه خواهرت اهمیت نده

درکت میکنم منم مادرم مثل مادرشماهمیشه فرق میذاشت منکه دیگه نمیرم خونشون جوری ک الان ازخداشه ی خبربدبگیره ازم یادعامیکنه طلاق بگیرم برم زیردست وپاشون حمالی کنم الان دوساله نمیرم

والا جای تو بودم پامو اونجانمیراشتم چه رفتار بدی داشته خواهرت.ولی خونه ی مادرت برو .

اصلا رفتارشو نمی‌پسندم و بهت کاملا حق میدم ک نری حتی آنقدری نرو ک ازت عذرخواهی کنن،اگه هورمون های بارداری بهمش زده پس باید با همه اینجوری باشه ن فقط تو،نرو اصلا

خواهر منم همینجوره بد دهنه فکر میکنه فقط بچه های اون ادمن مهمن منم خونه مامانمم ک‌میرم جمعه ها مکافات دارم باهاش دخترش دوازدع سالشع پسرش دو سال همش بچه های منو متلک میندازع فش میده میگه بچه هات اینجورن اون جورن شوخن ریخت پاش میکنن از بس گفت پسرت اله بله بچه خودش از پسر من بدتر شر تر شده همش میگه همه خفه برن ک بچه من خابع یا هیشکی هیشکار نکنه ک بچه اون گریه میکنه بخدا زهرمارم میشع میرم خونه مامانمم دخترشم یکسر دهن به دهن پسرم میکنه

دقیقا مادره منم خیلی فرق گزاشتن وقتی مجبورم برم خونشون اصلا پاهام یاری نمیکنن انگار میگن برگرد 😔

😐😐😐 ببخشید ولی چقدر خواهرت بی منطق و بیشعوره، خب بچس دیگه حالا بچه خودش هم یه روز بزرگ میشه شیطون میشه من جای تو بودم دیگه حتی اسمشم به زبون نمیاوردم

بچت از همه مهمتر باشه برات

سوال های مرتبط

مامان توت فرنگی😍 مامان توت فرنگی😍 ۴ سالگی
مامانا دلم گرفته. خواستم اینجا درد و دل کنم. چند وقتیه شیطنت و لجبازی پسرم خیلی زیاد شده، خیلی هم ب من وابسته اس. من افسردگی و اختلال اضطراب فراگیر دارم و تحت نظر روانپزشکم و همسرم بیشتر اوقات سرکاره. جدیدا پسرم حتی نمیخواد من با تلفن هم. صحبت کنم. امروز اومدم خونه مامانم ک یکم حالم بهتر بشه،تا رسیدیم پای پسرم سر خورد و افتاد زمین و گریه کرد، منم خیلی ترسیدم. بعد خواهرم تو اتاق بود و پسرم با گریه رفت تو اتاق و ماشینشو برداشت و پرت کرد، ماشین لعنتی صاف خورد تو سر خواهرم! خواهرم برداشت ماشینای پسرمو پرت کرد و چند تا حرف بار پسرم کرد. منم گفتم خب حالا این بچه اس نمی‌فهمه تو چرا داری ماشینارو پرت میکنی و شروع کرد هر چی از دهنش در میومد و بمن گف ک بچت وحشیه و شعور نداره و هیچی یادش ندادی، منم گفتم با‌شه بذار ببینم تو بچتو چجوری تربیت میکنی،خلاصه یکی اون گف یکی من.... منم کیفمو برداشتم ک برگردم خونمون ک مامانم نذاشت، منم گریه هام بند نمیومد و ی لحظه نمیتونستم جلوی اشکمو بگیرم،خواهرم اومد تو گف چی شده، مامانم گف داره میره و این صداشو بلند کرد و گف مگه من چی گفتم! منم گفتم مگه تو حال و روز منو نمیدونی ک این رفتارو میکنی برگشت چند تا فحش هم ب همسرم داد ک دلیل حال بدت شوهر نفهمته. خلاصه دلم خیلی گرفته، تنها کسی ک باهاش درد و دل میکردم همین خواهرم بود ک اینجوری جوابمو داد! دلم خیلی گرفته، نمیدونم چیکار کنم اصلا، همینجوری اشک چشمام میاد پایین، از طرفی دلم نمیخواد پسرم ببینه، نمیخوام بفهمه من چقد آدم ضعیفیم، ولی انگار باید اونم بفهمه من چیم....
مامان هلنی مامان هلنی ۳ سالگی
سلام خانوما من و همسرم دعوامون شد دیشب
همسرم رقص فارسی خیلی دوست داره
بعد من دیشب اینستاشو دیدم کلی فیلم رقص بود تو اکسپلوررش
با کلیپ خواننده های قدیمی مهستی اینا کلی غر زدم ک اینا چیه میبینی
بعد من همسرم اصلا اهل رفیق بازی نیست ی دوست داره که مجرد ولی آقای موجهی هست
همسرم چند بار می‌ره بیرون باهاش یا خونه هم
(مثلاً روز جمعه با اینکه دو روز پیش همو دیدن رفت پیشش من ناراحت شدم ک بعد ی ماه ی روز خونه ای چرا قبول کردی بری پیش من نمی‌مونی )
ما خونه خریدیم خیلی دستمون تنگه از خرداد باهم بیرون نرفتیم گفتم میشه بریم پارک گفت نه دوست دارم فقط لش کنم ولی همین دوستش گفت بیا گفت باشه وقتیکه برگشت اصلا ب روی خودش نیاورد قرار بود بریم .


حالا الان زنگ زده که فرداشب همکارم و خانومش نمایشگاه دارن من با این دوستم میرم منم گفتم ی موقع منو ب اون ترجیح ندی وقتی نمایشگاه با خانومشه چرا منو نمی‌بری جای دوستت اونم داد زد اصلا نمی‌رم گوشی قطع کرد

بنظرتون حساسیتم بی مورده؟
مامان دوتا فسقلی🩵🩵 مامان دوتا فسقلی🩵🩵 ۳ سالگی
سلام خانما خوبین؟ ی سوال دارم لطفا راهنماییم کنین
ما تازه خونه رو عوض کردیم همسایه طبقه بالاییمون ی پسر داره از پسر من چندماهی کوچیکتره الان ک دوشبه اسباب کشی کردیم میاد اینجا با جیغ و داد و گریه ام نمیره خونه شون.پسر من ب بابام میگه باباجون،رابطه بابای منم با بچه ها فوق العاده خوبه تو همین دوروز این بچه چندبار بابامو دیده عاشق بابام شده و اونم بابامو باباجون صدا میکنه😂😂😂 امروز مامانش اومده دنبالش جیغ میزنه میگه اینجا خونه باباجونه😂 نمیزاشت پسرم و بابام برن دم در
منم ی بچه ۴۰ روزه دارم واقعا اعصابم نمیکشه بچه مردم بخواد بیاد خونه م و شلوغ کاری کنه نمیدونم باید چ رفتاری کنم.از ی طرفم نمیخوام پای پسرم ب خونه اونا باز بشه و یکسره بیان برن و اخلاقاش رو پسرم تاثیر بزاره چون پسر من خیلی بچه فهمیده ایه و میدونه کجا چجوری رفتار کنه میترسم با این رفت و امدا مثل اون لجباز و جیغجیغو بشه
موقع بازی بچه خوبیه قشنگ بازی میکنه ولی وقتی میان دنبالش واویلا میشه ی جوری گریه میکنه من دلم واسه ش میسوخت. دوتامونم صاحبخونه ایم مستاجر نیستیم ک بگم یکساله اونا میرن یا ما میریم😩
مامان همه زندگیم مامان همه زندگیم ۳ سالگی
سلام مامانا ،حالم خیلی بده ،من مامانم پاش ضرب دید شش هفته تو گچ بود تو این شش هفته سه هفته ش رو به زوووور بردم خونم ازش مراقبت کردم بعد از سه هفته رفت دکتر پاش،کاملا خوب نشده بود ولی بهم گفت پام خوب شده فقط دکتر گفته اگه میخوای فعلا گج رو در نیار ،به خاطر اینکه بزارم بره خونش ،خونه ی داداشم یه کوچه باهاشون فاصله داره و خداییش عروسمون براش غذا اینا رو می‌آورد و بابام هم بود بهش کمک می‌کرد ولی من تازه فهمیدم که الکی بهم گفته بود پام خوب شده همش حس میکنم نکنه پیشم اذیت بود چرا من اون سه هفته ی بعد رو نرفتم خونشون بمونم چون فکر میکردم پاش خوب شده فقط آخر هفته ها میرفتم خونه رو تمیز میکردم و کاراش رو کردم به خاطر شرایط کاریه همسرم هی می‌گفت نیا ،اما من نباید به حرفش گوش میدادم همش حس میکنم در حقش کم لطفی کردم دختر خوبی نبودم البته خونمون بود واقعا سعی کردم ازش مراقبت کنم ولی می‌دونم که مثل خونه ی خودش راحت نبود ،یعنی من در حقش کوتاهی کردم ؟؟خیلی عذاب وجدان دارم بهش هم گفتم گفت تو به اندازه ی کافی زحمت کشیدی دیگه بیشتر ازین نمی‌خواستم زحمت بدم چرا آخه ؟؟😭😭😭
مامان پسرم مامان پسرم ۴ سالگی
خانما شما جای من بودید چیکار میکردبن
من و خواهرزادم پسرامون 6ماه فاصله داره اون شب پسر من مریض بود اسم داره سرما خوردگیا شدید میشه پسر خواهرم هم مریض بود پسر من متاسفانه اون روز اخلاق نداشت پسر خواهرمو اذیت میکرد چند باری زد منم هر دفعه سرش داد مبزدم حتی خواستم به اتاق بندازم که خواهرم نذاشت خواهرم هم نازشو میکشید که مریضه تا شب شد شوهرم رفت ماشینو روشن کنه گرم شه منم رفتم اماده شم پسرم بچه ی خواهرمو پاشو له میکنه اون روز نمیدونم چرا لجباز شده بود
پدرم بی اعصاب اومد اتاق کشون کشون پسرمو اورد خواست لگد بزنه که مامانم نذاشت لگد هاش خورد به مامانم سر منم داد زد شما بلد نیستی بچتو کتک بزنی ادب کنی من میزنمش منم ناخواسته داد زدم دستتو به بچه بزنی ببین چیکار میکنم تو حق نداری به بچم دست بزنی گریه مردم اومدم گفتم دیگه نمیام این خونه که بچمو چشمتون نمیبینه
من اصلا تا حالا کتک نزدم بچمو
الان مادرم خیلی ناراحته خواهرمم میگه به خاطر مامان باز بیا