امروز صبح زود از خواب بیدار شدم
آنیسا رو حاضر کردم بردم پیش مامانم و به چندتا کاری که بیرون داشتمو انجام دادم
برگشتنی فکر کردم به عنوان یه مامان سحرخیز و زرنگ حتما که حق یه پاساژگردی رو دارم و بطور کاملا اتفاقی
شومیزی که چندوقت دنبالش بودم رو پیدا کردم و خریدم😩❤️
بعدش تو خونه‌ی مامان نهارو زدیم تو رگ رفتیم به مامانبزرگم سر زدیم
تو راه خونه واسه شام خرید کردم که یه لازانیا‌ی توپ درست کنم
آنیسا هم تو مسیر خوابش برده بود و به روش سامورایی یجوری گذاشتمش تو تخت که بیدار نشد🥳
اومدم تندی شامو حاضر کنم که دیدم ورق لازانیا ندارم😐
گفتم عوضش تا آنیسا خوابه یه دوش بگیرم که صدای دلنواز گریه‌ش از اتاق اومد و الان با تن خسته و بچه‌بغل و بی شام خدمت شمام🫠
(پایان تلخ😆)

روش ساموراییتو ب مام یاد بده🥲🙏
خمیر درست کن پیتزا بذار😍

اگه از دماغت در نمیومد شک میکردم😂😂😂😂

انتظار اون پایان تراژدیک رو‌نداشتم🤣

😂😂😂😂😂

اگ اخرش هندی میشد ک باور نمبکردیم 😂
ساندویچ قارچ و مرغ درس کن

شتتتتت

چه شیرین شروع شد
ولی پایان تلخی داشت🤣🤣🤣

عجببببببب

عکس شومیزم میزاشتی مادر نمونه