۳ پاسخ

چ قرصی زیر زبون گذاشتن🤔

عزیزم چشمت روشن بجاش الان بچه ی نازنینت در کنارته دیگه تنها نیستی

اونادرداشونوتوخونه کشیده بودن درست مثل جاری من پنج دقیقه هم نشدزاییدازروزقبلش توخونه داشت دردمیکشیدمردوزنده شدتامادرشوهرم رضایت دادببرنش بیمارستان بیچاره روازاونوقت یه رگی ازرون پاش تاکمرش دردمیکنه چندوقتی یه بارمیندازتش به حدی میگی دیسک کمرداره

سوال های مرتبط

مامان Amir hafez مامان Amir hafez ۹ ماهگی
پارت پنجم
ساعت شد هشت شب باز اومدن معاینه کردن اینجا هم ب خاطر دردام خیلی اذیت شدم بازم همون یک سانت بود دوباره قرص دادن بعد از قرص تا نزدیکای ده شب دردام سه دقیقه ب سه دقیقه شد ولی ب خاطر لگنم اصلا سر بچه پایین نمی اومد و منم واقعا مجبور بودم تحمل کنم هرچی بیشتر می‌گذشت تحملم کم تر میشد جوری که دیگه اشکم در اومد دیگه نمی‌تونستم دردامو روی تخت تحمل کنم پرستارو صدا کردم که بیاد دستگاهو برداره تا من یکم راه برم از اونجایی که اونا خیلی بیشعور بودن واقعا هیچ درکی نداشتن واقعا تحمل دردا سخت ترم شد برام و ب بدبختی قبول کرد که من یکم راه برم تا اومدم پایین نفسم راست شد تند تند میرفتم سرویس دوباره اومدن ساعت یازده شب معاینه کردن بازم همون بود این وسط فقط واسه دل خوشی می اومدن معاینه میکردن لعنت بهشون
دوباره مجبورم کردن دراز بکشم واقعا حالم بد بود ولی اونا حالیشون نبود دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم فقط گریه میکردم تا اینکه یک دکتری اومد که خدا خیرش بده انقد راحت معاینم کرد که واقعا در برابر قبلیا هیچی نبود بهم گفت بزار مشورت کنم با یک دکتر دیگه می‌برمت عمل منم دیگه واقعا آخرام بود ضعف شدید کرده بودم چون از شب قبلش چیزی نخورده بودم برام سرم وصل کرد
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان اهورا🥹💙 مامان اهورا🥹💙 ۲ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۳🤍✨
شوهرم میره دنبال خریدا منم میرم بالا که بستری بشم ساعت ۷:۱۰ دقیقه اینا بود بهم لباس دادن عوض کردم گفتن برو روی تخت دراز بکش میام بالاسرت این تا بیاد من دردام کم بود اما بود اومد بهم دستبند وصل کرد انژیوکت اینا گفت برو توی فلان اتاق دراز بکش اتاقمم تنها بودم رفتم داخل دلم گرفت بغض کردم بعد یه ربع شوهرم اومد یکم دلداریم داد چیزی نیس تموم میشه پسرت بغل میکنی از این حرفا منم یکم چپ چپ نگاش کردم خدافظی کردیمو اون رفت بیرون و من موندم ساعت ۸اومدن دوبار معاینه تحریکی کردن منو گفتن دوسانتی بهم سرم وصل کردن که انقباضم زیاد شه
و اینطورم شد از ساعت 8تا ساعت ۱ظهر من اتقباضام جوری بود که میشد تحمل کرد اما کلافه کننده بود عین درد پریودی یکم بیشتر اینو بگم من بیمارستان دولتی رفتم که 3تا شیفته بیمارستانا صبح عصر شب که صیح یه شیفت دوتا دکتر اومد با نزدیک 6تا دانشجو ماما که تا ساعت یک هرکدوم یبار منو انگشت کردن برای معاینه تحریکی پدرم در اومد 😑یهو بعد این همه معاینه گفتن 1سانتی و کیسه آبت تشکیل شده دوباره 🫤😑😐من هاج واج اینارو فقط نگاه میکردم که آقا یعنی چی بعد چون انقدر معاینه تحریکی کرده بودن منو لخته خون ازم میومد بیرون ساعت 1نیم به اونور من دردام زیاد شد انقباضام بیشتر شد اینا هم امپول فشار بهم زدن با یه سروم دیگه که دردام بیشتر شه که شد من پیاده روی کردم روی توپ تمرین کردم و روی صندلی برعکس نشستم حالت قر دادن تمرین کردم تا ساعت 4که اومدن معانه کردن گفتن تازه شدی ۳سانت باید ۱۰ سانت فول شی زایمانت کنیم
دوباره بهم آمپول زور زدن یه کار آموز عوضی اومد معاینه کنه خاکبرسرش یهو زد کیسه آبمو پاره کرد که من از اونجا به بعد رنگ خوش روزگار ندیدم
.......
پارت بعد👈🏻
مامان آوینَم🤱🏻❤️ مامان آوینَم🤱🏻❤️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳
خداروشکر تکونای بچم خوب بود و جمعه (۵/۵)ساعت ۸نیم راهی بیمارستان شدیم،هم خوشحال بودم هم استرس داشتم شاید استرسم به خاطر لگنم بود نمی‌دونم ،ی حس گنگی داشتم ،وارد بیمارستان شدیم رفتیم برای تشکیل پرونده و دکتر اونجا هم فشارم گرفت معاینه کرد گفت اصلا دهانه رحمت تکون نخورده ،لباسای بیمارستان بهم دادن پوشیدم بعد خدافظی با مامان وهمسرم ....راهی زایشگاه شدم ،از صداهای بقیه مامان باردار ترسیده بودم 🥺از زور زدناشون التماس کردناشون ....
برام قرص زیر زبونی آوردن ،سرم وصل کردن بهم برچسب دستم زدن و گفتم رو تختت دراز بکش و دستگاه ضربان قلب به شکمم وصل کردن ،بعد قرص ک زیر زبونم گذاشتن دخترم خودش هر چند دقیقه منقبض میکرد ،منم ک درد چندانی نداشتم خاب رفته بودم ک دوباره دستیار دکترم اومد معاینه کرد گفت هیچی ب هیچی حتی دستگاه هم دردی برات نشون نمی‌ده 🫤 معاینه خیلی درد داشت برام جوری بود ک تا دستش میبرد پاهام قفل میکرد 😣بعد از سه چهار ساعت ابجیم گذاشته بودن بیاد پیشم باهم یکم حرف زدیم ابحیم رفت ،دوباره ساعت ۲ ظهر برام قرص زیر زبونی آوردن بازم بی نتیجه بود و دردی سراغم نمیومد 🤷🏻‍♀️یکی از کارکنای زایشگاه اومد گفت شوهرت دم در میخاد ببینتت منم انگار بال در آورده بودم زود خودم جمع جور کردم سرم برداشتم رفتم سمت در نمی‌دونم چرا تا شوهرم دیدم کنترلم از دست دادم زدم زیر گریه ،کلی دلداریم داد نازم کرد دلم دوباره قرص شد ،برام شکلات چایی آورده بود 🥰رفتم دوباره تو زایشگاه رو تختم دراز کشیدم ساعت ۸شب
دوباره برام قرص زیر زبونی آوردن ،بعدشم مامانم اومد پیشم تو زایشگاه (وقتی خونوادم میدیدم دلم آروم میشد استرسم کم میشد ،خداروشکر رفتار پرسنل بیمارستان خیلی خوب بود)
مامان گل پسری مامان گل پسری ۲ ماهگی
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۱۰ ماهگی
سلام منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
من قرار بود ۱۳ ام دوشنبه زایمان کنم ولی پنج شنبه شب ساعت ۱۱ یه درد پریودی زیر شکمم می‌گرفت و ول میکرد فاصلش هر یه ربع بود صبر کردم فک نمی‌کردم درد زایمانه تا ساعت دو دیدم قطع نمیشدن دردام رفتم دوش گرفتم و ساعت ۳ با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان دولتی اونجا ازم nst گرفتن و معاینه کردن گفتن درد زایمانه و سریع رفتیم همون بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم اونجا هم ازم nst گرفتن و به دکترم زنگ زدن ساعت ۴ و نیم شده بود بستریم کردن و بهم سرم زدن و آزمایش گرفتن دکتر بی حسی نیومده بود بهم گفتن باید صبر کنی بیاد ساعت ۶ اینا اومدن سوند وصل کردن درد نداشت ولی تحملش سخت بود ساعت ۷ و ۴۰ اینا بود آمادم کردن و سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل دم در اتاق عمل با خانوادم خداحافظی کردم و رفتم داخل اولین باری بود که میرفتم اتاق عمل استرس داشتم پرستارای خیلی مهربونی بودن اونجا باهام حرف میزدن که حالم خوب بشه و روی تخت زایمان نشستم بهم میگفتن باید شل کنی بدنتو و آمپول رو زد برام اصلا درد نداشت خیلی استرس داشتم فکر میکردم درد داره ولی اصلا درد نداشتم و بهم گفتن دراز بکش و یه پرده سبز جلوم کشیدن پاهام گرم میشد کم کم و همش میگفتم حس دارم هنوز نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم برام اکسیژن وصل کردن داشتن باهام حرف میزدن که یهو صدای گریه پسرم رو شنیدم خیلی لحظه ی شیرینی بود
مامان تیام❤‍🔥 مامان تیام❤‍🔥 ۳ ماهگی
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۳ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم