سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
مامانا امشب حنابندون پسر عموم بود بعد سر یه دلخوری از شب چله از پارسال شوهرم میگفت نمیریم عروسی پسر عموت و خیلیم محکم به همه هم گفته بود دوهفتس بحث داریم ظهر مامانم بهش پیام داده بیاد گفته نه مادر شوهرم بهش گفت گفت نه اصلاااا خلاصه که منم زورش نکردم گفتم هر جور راحتی بعد عصر با دخترم رفتیم پارک ساعت ۷ زنگ زده که برین خونه اماده شین برین به خاطر تو میریم حالا از اون اصرار و از من انکار گفتم من اصن دوست ندارم برم جایی که شوهرم دوست نداره( الکی مثلا🤪) هی گفت نه برا تو میام خلاصه رفتیم اونجا انقدر بابا و مامان و عمه هام خوشحال شدن هی تشکر کردن اومدیم 😁 شوهرمم که با پسر عموم خوب نیود اخر کار رفته بود غذا میکشید کمکشون خلاصه که سیاست زنانه داشته باشید 🤪😁 شوهرم تو بحثای اخیر میگه نکنه پسر عموت میخواسته بیاد بگیرتت که انقدر سنگش و به سینه میزنی😑اخه پسر عموم از من کوچیکتره از بچگی باهم بزرگ شدیم هیچ وقتم حرفی نبوده بینمون بعد ببین چه برداشتی میکنن شوهرا
مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
سلام مامان های عزیز.اومدم با تجربه ی پستونک
اول اینکه من بسیار بسیااار راضی بودم که دخترم پستونک گرفت از همون روز سوم بعد به دنیا اومدن بهش دادم که عادت کنه.و چون بچه ام به شدت کولیکی بود بعد هم دکتر گفت پستونک رو بهش بده که یکم اروم بشه،و پستونک یه جورایی مادر دومش بود،و بعد دکترش گفت حتما از ۲۰ ماهگی تا ۳۰ ماهگی دیگه یواش یواش ازش بگیر،به خاطر فرم دندوناش،خب من چون میرفنم سرکار میخاستم وقتی بگیرم ازش که خودم بیشتر پیشش باشم گذاشتم برا ایام عید نوروز..این چندماهم که داخل اینستا پر بود از این ویدیوویی که پستونک بچه رو بادکنک میبرد که من حس خوبی به این کار نداشتم.اومدم یه دو هفته ای از نظر ذهنی اماده اش کردم با قصه و داستان و حرف زدن و این چیزا،یه روزم بهش گفتم یه مغازه ای هست که اگه بریم پستونکامون رو بهش بدیم به جاش بهمون عدوسکای بزرگ ک خشگل میده ،و دخترم به شدت استقبال کرد،رفتیم ور یه مغازه و به فروشنده قبلش گفتم سه تا پستونکش رو دادیم و دوتا عروسک به انتخاب خودش گرفتیم.خیلییی خوش حال بود،ولی دو شب اول یکم بیتابی کرد،بعدم دیگه خودش میگفت چون من بزرگ شدم پستونگم رو با عروسک عوض کردم
مامان نورا و نیلا مامان نورا و نیلا ۳ سالگی
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۳ سالگی
سلام خانمها. پری روز . دختر جاری صدای دخترم زد مادرشوهرم گفت بزار دخترت بیاد پایین تو حیاط هواخواه یکم بازی کنند .
منم اجازه دادم. دخترمم صداشون شنید مجبور شدم بزارم بره . بعد یک ساعت رفتم پایین تو حیاط دیدم مادرشوهرخونه نیست رفته بود خونه دخترش.
هیچ کس پایین نبود فقط دخترم تنها بادخترعموش که۷ سالشه بودن
اونم هرچی صدازدم نبودن نگران شدم . آمدم زنگ مادرشوهرم بزنم باز گفتم بزار یه نگاه دستشویی بندازم دیدم دخترم ودخترعموش تو دستشویی هیچی شلوار پاشون نبود دختره تامنو دید شلوارش پوشید . دخترمم آوردم بیرون شلوار تنش کردم کلی هم دعواشون کردم دخترم برداشتم آوردم بالا شبش به شوهرم ومادرشوهرم گفتم.
بعد میگه این فکرانکن . دستشویی بودن داشتن خودشون خشک میکردن . الان دوباره امروز آمده بالا که به شوهرت گفتی منم گفتم دخترم خودش به باباش گفت . دامده به دختررم میگه چرا گفتی.
من صدای دخترعموت پرکردن گفته داشتم بادستمال خودم خشک میکردم و... با تشر میگفت بعدم قهرکرد رفت پایین
مامان برسام ودوقلوها مامان برسام ودوقلوها هفته هجدهم بارداری
مامان محمد و ماهلین مامان محمد و ماهلین ۳ سالگی
سلاااام
تجربه از پوشک گرفتن محمد سه ساله
یه بار تو یک سال و هشت ماهگی اومدم اقدام کردم چون قشنگ میگفت جیش دارم ولی انجامش نمی‌داد یک روز کامل پوشکش نکردم دیدم نههه اصلا هیچی نمی‌فهمه باز پوشکش کردم تاااا دوسال و پنج ماهگی باز اومدم اقدام کردم برچسب و ایناهم گرفتم از ساعت نه صبح بچه رو پوشک نکردم هرکاری میکردم نمیومد سرویس اصلا به هیچ عنوان هم تو شلوارش جیش یا پی پی نمی‌کرد خلاصه از ساعت نه صبح تااا پنج عصر این بچه جلوی خودش رو گرفت اصلا جایزه و برچسب و شعر و اینا فایده نداشت میترسید خلاصه خواهرشوهرم گفت نه فاطمه باز پوشکش کن اصلا آمادگی نداره خلاااصه تا شد ۲۹ تیر همین هفته ی قبل اومدم سه تا جایزه از اونایی که دوست داشت خریدم .تو سرویسم عکس خودشو رو کاغذ کشیدم یه دونه خرگوشم کشیدم مداد رنگی ام بردم گذاشتم یه بطری خالی ام گذاشتم . صبح که پاشد پوشکشو در آوردم البته از قبلش یه خورده باهاش صحبت کرده بودم که بزرگ شدی مثل فلانی و فلانی که خودشون میرن دستشویی و اینا دیگه رفتیم سرویس وقتی عکس خودشو دید کلی ذوق کرد شروع کرد به رنگ آمیزیش و بعد من اون بطری رو آب کردم ریختم رو اون عکسه گفتم وااای نگا داره جیش میکنه ( خودشم خییییلی شدید جیش داشت یه دونه هندونه خریدیم که بخوره تند تند جیشش بگیره ) شروع کرد غش غش خندیدن بعد دوباره ریختم رو خرگوشه گفتم وااای خرگوش ناقلا جیشات داره میریزه خلاصه انقد بازی کرد انقد از اون جایزه ها تعریف کرده بودم که بلاخره تن داد و جیش کرد و دوید جایزشو گرفت و بعد سه روز با جیش کامل اوکی شد فقط مونده بود پی پی ، بقیشو تو تاپیک بعد میذارم