۵ پاسخ

ورزش های بارداری تاثیری در زایمان داشته من هنوز شروع نکردم

خب بعدش🥺

به سلامتی مبارکت باشه عزیزم

سلام چند هفته وچند روز زایمان کردید؟
من ۴۰هفته ام ولی هیچ علائمی ندارم نمیدونم چیکار کنم دردام شروع بشن

عع الان داشتم با خودم ميگفتم قرار بود داستان زايمانتو بزاري نذاشتي😅
كه ديدم گذاشتي🌹

سوال های مرتبط

مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان گردو👦🏻 مامان گردو👦🏻 ۷ ماهگی
و بالاخره بعد ۷ روز اینم از تجربه زایمان من…
من شنبه صبح در صورتی ک شب قبلش حتی دو ساعتم نخوابیدم از استرس یا حالا هرچیزی، ساعت ۸:۱۵ وارد بیمارستان شدم و مستقیم رفتم زایشگاه
اونجا تا پروندم تشکیل شد و لباس پوشیدم ماما معاینم کرد گفت یک سانت بازی اونم بخاطر اینکه زایمان دومته و کاملا طبیعیه
ن دردی داشتم و ن انقباضی، فقط دردایی داشتم ک نمیدونم واقعا انقباض بود یا بخاطر استرس بود
اینقدرم اون هفته پیاده روی و ورزش کردم ک اصلا نمیشه واقعا توضیح داد
خب ساعت ۹:۳۰ اولین قرص زیر زبونی رو گذاشتن و ب منم ورزش دادن و منم شروع کردم قر کمر و اسکات و ماساژ شونه و سینه و… هرچیزی ک ماما بهم میگفت تا بلکه دردام شروع بشن اما هیچی ب هیچی، نوار قلب بچه انقباضاتی نشون میداد ک اونم کم بود، خلاصه بهتون بگم بعد س ساعت ساعت ۱۲:۳۰ دومین قرص رو گذاشتم ک یک ربع نیم ساعت بعدش دردام رو ب تندی میرفت همینطوری بودم تا ساعت ۱:۳۰ دکترم برای زایمان یکی از مریضاش اومده بود گفتم اگه بازم دردام تندتر نشه قرص میذارید یا سزارین؟ گفت برای چی سزارین امشب میخوابونیمت آمپول فشارم شروع میکنیم فردا زایمان میکنی🙄
مامان کوهیار مامان کوهیار ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من۲۸ شبش درد خیلی کمی داشتم خعلی کم دکترم بهم گفته بود شنبه بیا نامه بدم بستری بشی برای زایمان ۲۸ ام چون لگن تو بیشتر باز نمیشه من درد داشتم شبش رفتم بیمارستان ام الیلا یه ماما آنقدر مهربون بود که نگو گفت دردهات مرتب نیست عزیزم لگنت هم نیم سانته گفتم نمیدونم چرا خیلی درد دارم گفت نوار قلب میگیرم تحریک میکنم برو خونه انشالله فردا زایمان میکنی گفتم من سزارین ام گفت عه پس نوار قلب میگیرم دیگه با نامه دکترت بیا گفتم باش دیکه رفتم صب نی نیم تکون نمیخورد باز رفتم بیمارستان برام سنوگرافی نوشت صب انجام دادم ک رو پرونده بزارم برا زایمانم رفتم من و شوهرم خواهر شوهرم خونه خالم گفت ناهار درست میکنم خونه شما دوره تا بیمارستان همینجا باشید البته خاله بزرگم حکم مامانم داره گفتیم باش فک‌کن من ساعت ۹صبحانه خوردم دیگه خالم داشت مرغ سرخ میکرد ساعت های ۱ونیم من رفتم رو تخت دختر خالم استراحت کنم که یهو کیسه آبم پاره شد هول کردم ترسیدم زدم زیر گریه وای بچم خفه میشه حالا هر چی خواهر شوهرم و خالم میگفتن بالا هول نکن ......
مامان 🩵Arad مامان 🩵Arad ۳ ماهگی
سلام خانم ها پسر من ۲۵مرداد ساعت ۱۱ شب بدنیا اومد و این حس قشنگ واسه همه آرزو میکنم
صبح روز پنجشنبه با نامه پزشک بیمارستان بستری شدم بدون درد با اینکه من یکماه ماه درد داشتم ولی دریغ از یک درد
ساعت ۹صبح رسیدم بیمارستان معاینه کردن بسته بودم کاملا 🥲
دیگه تا رفتم تو اتاق خودم قرص زیرزبونی دادن ساعت ۱۱ شد ولی انقباض نداشتم دوباره دادن بی فایده
ساعت ۲ونیم ظهر ک شد یکی از پرستارهای بخش اومد معاینم کرد ک ب عمرم همچین دردی رو نکشیده بودم انقدر وحشتناک معاینه کرد ک بازم کرد گفت ک ۲سانتی هر یک ربع ماما بخش میومد واسه معاینه ک وقتی دوباره اومد کیسه آبم پاره شد از معاینه وحشتناکش
خلاصه روند زایمانم و انقباض هام خیلی خوب پیش می‌رفت بلاخره رسیدم ب ۶سانت ماماهمراه اومد و بهم ورزش ها رو گفت و بعدش از آمپول اپیدرال استفاده کردم ک تزریقش وحشتناک بود و واقعا پشیمونم زدم چون بعد زایمان نفسم بالا نمیاد از دردش فقط یک ساعت بهم آرامش داد و ساعت ۱۱شب دکترم اومد معاینه کرد گفت ۹سانتی سریع باید زایمان کن واااای بعد اون همه عذاب تازه شروع شد
مامان مبین جونم مامان مبین جونم ۳ ماهگی
20مین بعدش که رفتم گفت راست گفتی انقباضات همون 4دقیقه شده زنگ زد به دکتر کشیک درهمین حین داروهاروهم پرسید که گفتم آسپرین هم. تا شب قبل می‌خورد به دکتر گفت دکتر اومد یه دخترجون وکلی دعوام کرد که باید تا36 هفته میخوردی چرا بیشتر خوردی تو آن اس تی بعدی هم معلوم شد تکون بچه کمه و هانه رحمم 1سانت باز بود دکتر گفت بستری بشه زایشگاه اما عواقب‌ آسپرین خوردنت پای خودت، ساعت 10 زایشگاه بستری شدم یه ماما خوب هم اومد وگفت دراز بکش روتتت گفتم امروز زایمان میکنم گفت بذار معاینه کنم برعکس قبلی خیلی باارامش معاینه کرد گفت شدی 2سانت دهانه رحمت نرمه وهمکاری عالیه تو شیفت من زایمان
نمیکنی ولی تاشب زایمان میکنی، الانم دراز بکش تا علائم بچه روچچک. کنم گفتم نمیشه ورزش کنم گفت علائم وضعیت بچه چک بشه چرا، گفت کیسه آبت پاره شده گفتم نه دراز کشیدم چک کرد مامانمم اومد تو اتاق همون لحظه بچه یه تکون بد خورد ومتما بالاسر بود گفت انقباضی خوبی داری کیسه آبم پاره شد گفتم به‌ش چک. کرد ودید بله ولی سریع رفت بیرون
مامان باران مامان باران ۶ ماهگی
و اما تجربه زایمان طبیعی من در بیمارستان ۱۷شهریور

من دیروز خیلی پیاده روی کردم و اومدم خونه رفتم زیر دوش آب گرم و تا تونستم اسکات میزدم از حموم ک اومدم احساس کردم حالت تهوع دارم .کم کم کمرم می‌گرفت و میزد ب زیر دلم داشتم نماز می‌خوندم ک تو حالت سجده کیسه آبم پاره شد و سریع اومدم بیمارستان ساعت۹شب بستریم کردن و از ساعت ۱۱دردا شروع شد ولی کم بود از ساعت ۱۲تا ۳هم انقباض داشتم و دردابیشتر شد ولی هر چی داد میزدم هیچکی بهم رسیدگی نمی‌کرد چون نصف شب بود و رفته بودن بخوابن بعدم ک اومدن اینقدر شلوغ بود زایشگاه ک بهم محل نمیدادن تا شد ساعت ۴دردام خیلی زیاااد شد بهم گفتن پاشو ب حالت سجده بشین و ورزش کن تا بچت بیاد پایین تااا ساعت ۶ ک ۱۰سانت شد ک رفتم اتاق زایمان اونجا اینقدر دردام شدید بود و داد میزدم ک ب خونریزی افتادم وبا کلی اذیت بچم بدنیا اومد .از من ب اونایی ک کیهان برن ۱۷شهریور نصیحت اول اینکه ماما همراه بگیرین خیلی کمکتون می‌کنه و بعدم اینکه اسکات و حالت سجده شدن روند زایمانو سریعتر می‌کنه
مامان قلب مادر🩷 مامان قلب مادر🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
کم کم دردام شروع شد ازجایی ک تنها بودم تو اتاق دلم گرفته بود...بابام فوت کرده همش یاد اون میوفتادم و میزدم زیر گریه ازش خواستم برام دعا کنه ک راحت زایمان کنم ...کم‌کم ناله هام تند تند شد ...احساس دسشویی داشتم ب ماما گفتم گفت برو دسشویی دیگه با سرم رفتم شکمم و خالی کردم دوباره اومدم ی خورده دیگه دراز کشیدم این وسطا چن بار اومد معاینه کرد منو...دوباره احساس مدفوع کردم ساعت خیلی زود می‌گذاشت برام خداروشکر دوباره گفتم خانوم من دسشویی دارم گفت سر بچه اس فشار میاره گفتم ن دسشویی بزرگ دارم گفت خب برو ولی زود نیا همونجا بمون آب گرم بگیر رو پاهات و ران و اینا...رفتم دسشویی کردم و در حد ۳،۴ دقیقه آب گرفتم رو خودم و اومدم دراز کشیدم و دردا شدید شده بود و ناله هام بلندو تازه اون دوتا خانوم و درک کردم معاینه کرد گفت 8سانتی گفتم کی میتونم ورزش کنم ماما گفت من دقیقه دیگه میام باهم بریم ورزش کنم گفتم باشه یهو دیگه وحشتناک درد داشتم و احساس فشار ب مقعد و واژن دردای زیاد می‌گرفت و ول میکرد وقتی درد داشتم و دردا می‌گرفت تنفس های عمیق میکردم خییییییلی آروم می‌کنه آدم و...از ی جایی ک‌ دردا شدید شد ماما ی کپوسول گاز بی دردی آورد و یه لوله داشت گفت هروقت درد داشتی اینو با دهن بکش تو اونم ی حالت گیج و منگی و داغی میداد ب آدم و تا حدودی کمک می‌کرد خلاصه وقتی گفت برم و بیام بریم ورزش یهو من دردم شدید شد صداش کردم اومد معاینه کرد گفت عه پاشو داره میاد بریم رو تخت زایمان دیگه با ویلچر بردنم رو تخت زایمان بریم پارت بعد
مامان فسقلیم🥺 مامان فسقلیم🥺 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
سلام خانما من ۲۴ /۳ با تپش قلبو سرگیجه رفتم بیمارستان
آونجا نوار قلب از بچه‍ گرفتن و ب خودم اکسیژن وصل کردن
بعد چندتا آزمایش ازم گرفتن و قرار شد ی نمؤنه ادرار بیست و چهار ساعته بدم تا شب بعدش ک دوباره همون حالت بهم دست داد سآت دوشب ک دوباره ازم آزمایش گرفتن گفتن ک یچیزیم بالا عه بعد ساعت ۱۰ صبح اینا بردنم بلوک ک نوار قلب جنین و گوش بدن ك دکترم اومد گف یچیت بالاعه ک من نفهمیدم چی هس و گف خارش داری گفتم اره ک بهم ختم بارداری دادن
تا ساعت یک ک براختیار خودم بودم ساعت یک ی معاینه شدم ک رحمم کامل بسته بود
بهم قرص زیر زبونی دادن منم تو همین هین دستمو ب لوله گرفتم و پاهامو باز میکردم کمر خم میکردم میچرخوندم کمرمو یا از تخت میگرفتم ب حالت دستشویی مینشستم و پامیشدم ک ساعت چهار دوباره معاینه شدم گفتن ی سانت باز شده اولش بهم گفتن تا فردا غروبم زایمان نمیکنم ولی بعد ائنکه دیدن باز شده گفتن تا فردا صبحش زایمان حتمیه دوباره ی قرص زیر زبونی دگ ک کم کم انقباضام شروع شد خودمم ورزش میکردم با توپ میپریدم و همون ورزشارو تکرار میکردم تا رحم ۴ سانت بشه مامای همراهم بیاد من همینجوری ک ورزش میکردم اب میؤمد فک میکردم ادرار در حالی ک کیسه اب بود دگ نذاشتم معاینم کنن تا اینکه مامای همراهم اومد
باهام ورزش کرد دگ کامل کیسه ابمو پاره کرد دوبار سون کوچیک زد بهم همش زیر آب گرم میبردم بعد دگ خاس معاینه کنه نذاشتم تا غینکع زیر دوش بودم دیدم پاهام بسته نمیشه دستمو یردم ی چیز گرد حس کردم ب مامای همراهم گفتم گف تو هنو پنج سانتم باز نشده بودی ک چرا فولی😅