حق داری بچه خودته ... با شوهرت با ملایمت صحبت کن بگو دیگه شورشو در آوردن اگه بچم توی راه مغازه چیزیش بشه کی جواب منو میده ...بگو شما مادری کردی برای بچت بزار منم مادری کنم برای بچم ...در اولین فرصت از اونجا پاشید برید واقعا چون بدتر هم میهش
چه بده باخانواده شوهر تو یه ساختمان زندگی کردن
شما کار بدی نکردی، ولی با همچین ادمایی باید تعارف بزاری کنار و کاملا رک حرفاتو بزنی، دیگه هم اجازه نده ،مهراد رو همراشون ببرن. اگه میبینی بحرف نمیشن، هروقت اومدن دنبال مهراد ،سریع خودتم حاضر شو ،برو پیششون ، نهار و شام هم بمون تا ذله بشن ، جور دیگه جواب نمیده باید مثل خودشون پرروبازی دربیاری تا حالیشون بشه
چاره ای نیست زندگی با خانواده همسر یا حتی خانواده خودمون این مشکلاتو داره...کاش میتونستید جا شید .
بزرگ تر ک شد ببرش کلاس زبان. ببرش کلاس فوتبال. ببرش پارک و دوچرخه سواری.
بفهمه مامانش از همه بهتره
هرکاری هم کنی چون بالا سر اونایی نمیتونی کنترل کنی. مگر اینکه بری جای دیگه زندگی کنی. یا صبور باشی مهراد مهدکودکی شه
بازم میگم به قشنگی برای مادرشوهرت توضیح بده
بیرون بردناش ب کنار ولی باید تو دسشویی خودش میشست و ب تو نمیگف
محکمجلوشون وایسا نزار بچت بره پایین ماهم تو ی ساختمونیم ولی مادرشوهرم اصلا هله هوله ب بچه نمیده و کلا پسر من شیطونه یک ساعت ک بره میفرستش بالا واسه همین من از خدامه بره پایین خیلیم مواظبشه ولی شما واقعا جلوشون وایسا بگو موقع ناهارشه موقع خوابشه بچتم گریه کرد نذار بره مثلا هی کمش کن روز اول یک بار بفرستش روزبعد یکساعت و...
عزیزم بنظرم حق با شماست درسته نوشه دوستش داره ولی داره زیاده روی میکنه میدونه که شما حساس هستی این کارارو میکنه البته اینم بگم اگه من جای شما بودم وقتی میگوفت بیا پسرتو پشور نمیرفتم پاین از همو راهپله میگوفتم خودت بشورش من نمیام پاین هروز میایی میبریش پسرمو هوای کردی خودتم جمعش کن برو بشور
عزیزم ب شوهرت بگو بره باهاشون صحبت کنه.. بگه اگه مامانش اجازه داد ببرینش جایی
حق داری عزیزم به مادرشوهرت بگو خواهش میکنم دم ظهر دنبال بچه نیایید میخوام بهش ناهار بدم بهدش بخوابونمش بهش هلا هوله هم ندید اگر متوجه نشدن به شوهرت بگو که باهاشون صحبت کنه
خب چرا در طی روز خودت برنامه ریزی نمیکنی مهراد و ببری بیرون هم حوصله بچه ات سر نمیره هم وابسته خودت میشه هم اونا دنبالش نمیان
مطمئنم مادر شوهرم باد کرده الا میخوام بدونم به نظرتون کار من اشتباه بوده یا کار اونا من اگر هم بخوام میتونم نذارم مهرادو ببرن پایین چون خودش هر روز میاد بالا و به مهراد میگه بیا بریم پایین من بارها بهش گفتم لطفاً نبرینش ولی به حرفم گوش نمیکنه و به خود مهراد میگه بیا ببرمت پایین بیا ببرمت پارک مهرادم که پا میشه باهاش میره
صدام زد بیا که بچت تو دستشویی دستشویی کرده بیا بچهتو بشور منم این همه راه پلهها رو رفتم پایین دیدم بچهام تو دستشویی منتظره که کسی بشورتش سریع شستمش شلوار پاش کردم دوباره گفتم بیا بریم بالا دیدم مهراد نمیاد دوباره اومدم بالا بیکارم بودم ولی مهراد پیشم نمیاومد یکم بعد صدای برادر شوهرم اومد که ۱۰ سالش هست گفت من مهرادو میبرم مغازه با اینکه مغازه خیلی از خونشون دورتره و تو خیابونه منم راضی به بردن مهراد به مغازه نیستم بارها هم بهشون گفتم که مهراد و در مغازه نبرین دیدم مادر شوهرم گفت باشه ببرش ولی مواظبش باش منم سریع دویدم روی پلهها به مادر شوهرم گفتم مهرادو نفرستین در مغازه بفرستینش بالا چون دم غروبی خیابونا شلوغه خطرناکه محمدطاهام بچه است نمیتونه مواظبش باشه گفت باشه ولی من حواسم بود اومدم پشت در وایسادم دیدم گفت ببرش خیلی اعصابم خراب شد وایسادم برگردن بعد که برگشتن دیدم با برادر شوهرم رفته مغازه و پفک و کلی هله هوله مضر گرفته منم منم دیگه خیلی عصبانی شدم به برادر شوهرم گفتم مگه من نگفتم مهراد و مغازه نبری من هر روز باید به شما بگم که مهراد و مغازه نبرین به مهراد هله هوله ندین و با همون عصبانیت به مهراد گفتم کی به تو اجازه داد بری مغازه و کلی سر مهراد داد زدم و مهراد و بغل کردم آوردم بالا بعد دیدم برادر شوهرم پفکو بالا پرت کرد و درو محکم بست منم اومدم تو و کلی اعصابم خراب بود از اینکه اصلاً به حرف من اهمیت نمیدن و کار خودشون رو میکنند بارها سر این مسئله بهشون تذکر دادم و گفتم که این کارو نکنید ولی نمیخوان بفهمن مطمئنم مادر شوهرم باد کرده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.