من دیروز بعد از ۱۴روز اومدم خونه خودم . تا دیروز خونه مادرشوهرم بودیم البته خیلی با هم نزدیکم هروقت کمک بخوام زود خودشو میرسونه .تا الان چندبارم گفته که اگه سختم بود بازم بریم پیششون بمونیم ولی روم نمیشه آخه تاالان خیلی زحمتِ منو بچمو کشیده... روزا که تنهام خیلی دلم میگیره .دوس دارم چندساعت بشینم گریه کنم همش بغض دارم .اصلا دست خودم نیست.. از استرسِ زیاد تمام بدنم می لرزه. همش فکرمیکنم باید چیکارکنم. چجوری به خودمو بچه برسم .. زایمانم طبیعی بود خیلی دردکشیدم اما الان می بینم که این حالم صدبرابر از درد زایمانم بدتره.شوهرم که غروبا میاد آروم میشم .. اصلا دلم نمیخواست بیام خونه.. اصلا نمیخوام تنها باشم . بچمو خیلی دوس دارم ولی همش دوس داشتم تا یکی دوماه پیشِ بقیه بمونم ‌. بجز شوهرمو مادرشوهرم کسی رو ندارم . مامانِ خودمم مسنه از پس کارای خودشم خوب بر نمیاد . گاهی وقتا میشینم بخاطر بی کس بودنم کلی گریه میکنم . نمیدونم همه همینجوری ان.. توروخدا بگین چیکارکنم

۲ پاسخ

توروخدا اگه می بینین جواب بدین. خیلی به جواباتون احتیاج دارم🥺

قبلنا همش دوس داشتم بچه داشته باشم که توخونه تنهانباشم سرگرم بشم الان بااینکه بچمو دوس دارمو برام مهمه اما بیشتر دوس دارم پیشِ شوهرم باشمو دوتایی بریم بیرون.
پیشش حالم خیلی خوبه.. حس میکنم هنوز قبول نکردم که بچه دارم اصلا برام عادی نیست. یکم نسبت بهش بی تفاوتم. این چیزا درست میشه؟

سوال های مرتبط