بالاخره منم قسمت شد و خواب نی نی مو دیدم💙
تویه فضایی شبیه بیمارستان بودیم...روز زایمانم بود اما درحال زایمان نبودم میگفتم پس کی بچه من به دنیا میاد؟خواهرم اومد گف درحال زایمانی دیگه باید صبر کنیم تا بدنیا بیاد طول میکشه...تو خواب مدت زیادی چشم به راه بودم ببینمش تا اینکه یه نی نی اوردن گفتم اینم گل پسرتون...قد بلندی داشت و صورتس هم ترکیبی از چهره خودم و همسرم بود...اما نگم براتون از دهن مبارکش 😂 از این گوش تا اون گوش فقط دهن بود ... دهنش بزرگ بود تو خواب که بچه رو دادن بغلم خندیدم گفتم الهی مادر قربون این دهن گنده ت بشه پسر...😂
خلاصه گفتن باید شیرش بدی منم دستپاچه شده بودم نمیتونستم سر نی نی رو به سینه م برسونم و شیرش بدم خلاصه با کلی تلاش تونستم و بهش شیر دادم
انقدر لذت بخش بود با تمام وجودم حس کردمش... حس میکردم با هر میک که میزنه حجم زیادی شیر رو قورت میده صدای قورت دادنشم میشنیدم از جفت سینه هامم شیر دادم و تو خواب گفتم ماشالله چرا سیر نمیشه خسته نشد انقد خورد؟ پس کی سیر میشه😂 تو این حال و هوا بودم که پرستار گف حالا بزار رو تختش گذاشتم ولی ماشالله چه قد بلند بودا
خیلی حس قشنگی بود
آخر تو خوابم نفهمیدم طبیعی ضدم با سزارین بالاخره😂😂
بماند به یادگار
1403.03.26
دیگه چیزی نمونده به دیدن صورت ماهت پسر گلم بیا که منتظرتیم نفس مامان و بابا 💙

۳ پاسخ

😁😁😁😁🤩

😂😂😂 باحال بود
و حس عالیییی

ای ننه😍😍😍
خوشبحالت من تابحال نینی مو تو خواب ندیدم .هی شوهرم یا بقیه میگن اره دیشب خوابشو میدیدیم من حرصم میگیره که چرا نمیبینمش؛ انقدر ذوق دارم زودتر روی ماهشو ببینم که حد نداره

سوال های مرتبط

مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۴ ماهگی
پارت ۸ زایمان 💙☺️👶🏻
خلاصه با خودم عزمم و جزم کردم و وقتی دردم گرف خیلی محکم زور زدم ماما گفت باریکلا آهااا آره بزن بزن بزن سرشو دیدم بزن زور بزن افرین دختر خوب بعدم سریع لباساشو پوشید نشست جلو پاهام که نی نی رو بگیره😍💙
منم هم چنان داشتم محکم و با تمام انرژیم زور میزدم که یهو دیدیم نی نی رو کشید بالا یه پرستار دیگه اومد نی نی رو گرف بعدم سریع گذاشتنش رو شکم من 😍 ساعت ۱ ظهر
وای اصلا باورکردنی نبود!
این نی نی که گذاشتنش الان رو شکم من این پسر منه؟؟ همونه که ۹ ماه تو شکمم بود؟؟ همونه که با هر تکونش قند تو دلم آب میشد؟؟ حالا گذاشتنش رو شکمم 😭 چه حس ناب و بی نظیری بود!!! کو اون همه درد ؟؟ کجا رفتن ؟؟؟ مگه من تا همین چند لحظه پیش زایشگاه رو نذاشته بودم رو سرم؟؟ پس چرا الان هیچ دردی ندارم؟ پسرم خودشو رسوند به سینه سمت راستم 😢😍 ماما کنارم وایستاده بود با دستش سینه منو فشار داد سر نوزادم نزدیک کرد و پسرم شروع کرد به خوردن سینه م 😭😱
انگار داشتم خواب میدیدم انقدر پوستش نرم و لطیف بود وقتی رو بدنم بود انقدر آروم بود قربونش برم من. موقع زایمان وقتی داشتن حسین رو میکشیدن بیرون همه گفتن مامان دعا یادت نره همه شون یه حاجتی داشتن همه میگفتن توروخدا برا من دعا کن 🙏🏻
اول از همه از خدا خواستم این طعم قشنگ مادر شدن رو به تمام چشم انتظارای نی نی بچشونه❤️
وقتی نی نی رو کشیدن فک کن ۲ ثانیه بیشتر طول نکشید که حس کردم یه چیزی که چون قبلا ازش اطلاعات داشتم میدونستم چه شکلیه ازم خارج شد که ماما گف جفتت هم به سلامتی خارج شد😊🤲🏻
تماس پوست با پوست مادر و نوزاد دقیقا از ساعت ۱ تا ٢ طول کشید و خب باید بگم خیلی تجربه نابی بود به کل تمام دردای طبیعی رو میشوره و میبره با خودش ... 👌💙
مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۴ ماهگی
پارت ۷ زایمان 😂💙🤷🏻‍♀
یه ماما اومد تو اتاق مامای خودم نبود یه مامای دیگه بود انقد که تو اوج درد بودم با حالت زار ازش خواستم میشه دستتو بگیرم ؟؟؟ بعد خیلی یُبس تو چشام نگا کرد میله کنار تختو داد بالا گف نه اینو بگیر 😒🤦🏻‍♀😂😂
قشنگ 🤎 قهوه ای شدم و به دردام عصبانیت هم اضافه شد کاش شوهرم تا اخرش مونده بود پیشم
خلاصه ساعت ١١:٣۰ بود دکتر اومد گف تا اذان ظهر زایمان کردیا پسرت میخواد سر اذان بیاد
خوشحال شدم که کلا نیم ساعت مونده
انقد که از اون گاز NO2 استفاده کرده بودم حالت گیج و مَنگی بهم دست داده بود
دقیقا تو زایمان طبیعی همون ۱۰ سانت که شدی بعدش مهمه چون با زور زدن درست و به موقع توعه که باعث میشه نی نی درست و سالم بدنیا بیاد
خلاصه به من گفتن ۱۰ سانتی و هروقت که منقبض شدی و درد داشتی سرتو بیار بالا گردنت رو خم کن به داخل سینه ت پاهات و باز کن از هم طوری که رون های پات رو بکشی به سمت شکمت و کف جفت پاهات به صورت کج رو اون جایگاه باشه و زور بزنی
با هر زور زدن نی نی بیشتر به سمت بیرون هدایت میشه اما این زور زدن ها فقط باید موقع دردا باشه و اگه موقع دردات بود و نتونی زور بزنی خطرناکه و نی نی خدایی نکرده مشکلی براش پیش میاد
همه چیز به خودت بستگی داره
من واقعا فک میکردم دیگه قراره نهایتا تا اذان ظهر زایمان کنم اما طولانی تر شد چون موقع دردام اون اندازه ای که باید زور بزنم رو نمیتونستم زور بزنم بخاطر اینکه قبلش خیلی انرژی از دست داده بودم سر جیغ جیغ کردنام و بابت استفاده از اون گاز گیج بودم و فک میکنم دلالیش همینا بود... خلاصه ساعت شد ۱۲:١۵ ظهر به ماما گفتم پس چرا بدنیا نمیاد گفتی تا اذان بدنیا میاد ک ... من دیگه طاقت ندارم گف ۲ ,٣ تا زور دیگه بزنی اومده بیرون
مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۴ ماهگی
پارت ۹ زایمان 🤍
بعد از تموم شدن اون ۱ ساعت تماس پوستی نی نی رو بردن واسه قد و وزن و بخیه های منم دیگه اخراش بود و منم که کلی عرق کرده بودم بابت زورای آخر و حسابی لِه و لَورده افتاده بودم رو تخت اما حالم خیلی خوب بود 😌☺️ بعد اومدن یه پوشک از همین ساده ها بهم دادن گفتن بزار لای پات و بیا پایین از رو تخت و بشین رو ویلچر و لباسمو عوض کردن و بعد رفتیم یه اتاق دیگه گف برو رو تخت دراز بکش رفتم رو تخت صدای شوهرمو شنیدم داشت میومد سمت اتاق اومد چشاش پر اشک بود منم با دیدنش شروع کردم گریه کردن اونم شروع کرد بغلم کرد و همون لحظه پرستار نی نی مونو اورد و شوهرم حسابی ذوق کرده بود و ازم تشکر میکرد خیلی حس قشنگی بود بعدم سریع گوشیشو دراورد و اولین عکس سلفی ۳ نفرمونو گرفتیم با پسرمون💙☺️
خیلی پر حرفی کردم براتون ببخشید خواستم خوبِ خوب هرچی که تجربه کرده بودم رو براتون با جزئیات بنویسم... ببینید من تو اوج دردام با خودم گفتم چه غلطی کردم اومدم طبیعی آخه مگه من آدم طبیعیم ؟؟؟ من باید میدونستم تاب تحمل ندارم چرا نرفتم سزارین؟ حتی شوهرمم که داشت دردکشیدنامو میدید گف باید میرفتی سزارین
آماااااااا .... 😅 حالا که از اون دردا گذشتم و تموم شدن بازم میگم اگه برگردم عقب یا اگه بازم بچه دار شدیم به خواست خدا طبیعی رو انتخاب میکنم به خاطر هزار و یک برتری که نسبت به سزارین داره البته که اینم بگم تو اوج دردا همش میترسیدم این دردا رو تحمل کردم یهو نفرستن منو سزارین و نتونم طبیعی زایمان کنم و اونطوری خیلی بدتر میشد هم درد طبیعی رو میکشیدی هم سزارین رو ... که خب به لطف خدای بزرگ نی نی من به روش طبیعی به دنیا اومد و من بعد از زایمان دیگه دردی نداشتم و خیلی راحت کارامو میکنم.👌👌