۳ پاسخ

به سلامتی عزیزم 😍

بسلامتی عزیزم خداروشکر

خداروشکر.خدا بچتو نگه داره.قدمش پراز خیر و برکت باشه🌹

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۹ ماهگی
مامان آیهان مامان آیهان ۹ ماهگی
تجربه زایمان من پارت ۱
من تو کل بارداری فقط خوردم و خوابیدم،  چون تهوع های شدید داشتم و معمولا بیحال بودم و خلاصه تحرک زیادی نداشتم ولی ماه اخر یکم به خودم اومدم و یکم میاده روی و ورزش انجام میدادم، تو بیمارستان هدایت که دولتی هست پرونده باز کردم و ماه اخر بربی مراقبت اونجا میرفتم ، یک هفته قبل زایمان خیلی پیاده روی و ورزش کردم و یکمم خونه رو ریختم و جمع کردم و شب قبل زایمان یه کمپوت آناناس بزرگ رو تنهایی خوردم و کلی تو خونه پا مرغی رفتم ، صبح روز ششم خرداد بیدار که شدم کمر درد پریودی داشتم و تند تند میرفتم سرویس درحالی که هیچ خبری نبود فقط حس میکردم جیش دارم،  دیگه دیدم دردام مثل قبله که پریود میشدم آماده شدم و منتظر و ساعت ۱۰ لک خونی دیدم و یکمم کمر دردم بیشتر شده بود به همسرم زنگ زدم و اومد و چون لک دیده بودم ترسیدم تا هدایت برم و رفتیم نزدیک خونمون بیمارستان فیاض بخش که معاینه کردن و دیدن دو سانتم ، گفتن تو شب یا فردا میزایی ، منم دیدم وقت دارم با رضایت خودم از اونجا اومدم بیرون و رفتم هدایت دیگه کمر دردم بیشتر شده بود و رنگم همش به زردی میزد اما دلدرد نداشتم ۴۰ دقیقه طول کشید تا رسیدیم اونجا ساعت ۱/۳۰ بود که اونجا معاینه شدم و ۴ سانت بودم و خونریزی و کمر درد هم بیشتر شده بود شیفت دکتر خودم نبود و دکتر امیدی بودن ، لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و انژیوکت وصل کردن .
مامان فاطی مامان فاطی ۳ ماهگی
خب اومدم از زایمانم واستون بگم ۳۷هفته سه روز رفتم دکتر واسم سونو نوشت سونو گرفتم دور آبش ۲۸بود سرکلاژم بودم نامه داد برم بیمارستان نخ باز کنن گفت باید زایمان کنی خطرناکه همون شب رفتم بیمارستان نخ باز کردن انقباض داشتم معاینه کردن گفتن بسته ست مرخصم کردن رفتم خونه فرداش که دکترم نبود یه روز درمیون هست مطبش هیچی دیگه شبش گفتم دیگه فردا میرم بادکتر حرف بزنم که سز کنه چون خودشم تاکید داشت که باید زودتر زایمان کنی همون شبش بعد چند ماه رابطه داشتم رفتم دوش آب گرم گرفتم تحریک سینه انجام دادم یکم درد داشتم صبح ساعت شش بیدار شدم درد داشتم بچه هارو راهی مدرسه کردم دردام زیادشدن فاصله شونم خیلی کم بود تا دوازده صبر کردم بچه ها بیان بعد برم تواین تایم کلی راه رفتم پله اینا بعد رفتم بیمارستان تا بیمارستان یک ساعت هم راه هست زیر راه خیلی بیشتر شد قابل تحمل نبود رسیدم مدارکامو دادم نامه دکتر روهم که دیدن سریع معاینه کردن گفتن شش هفت سانتی سریع بردن اتاق زایمان توی یه اتاق که فقط خودم بودم معاینه کردن گفتن شش سانتی رفتن بیرون درهم بسته شد من موندم و دردام خیلی ترسیدم بچه بدنیا بیاد. گیر کنه هرچی صدا زدم کسی نیومد بعد چند دقیقه اومد گفتم دردام زیاده بچه داره میاد معاینه کرد گفت نه خیلی بالاست باید سونو بشی انگار به پاست دستگاه آوردن یه دکتری اومد معاینه م کرد از بالا شکمم فشار میداد گفت نه سفالیکه یه چیزی آورد کیسه ابو پاره کرد کل اتاق پر شد از آب رفتن بیرون دوباره تنها شدم صدازدم نشنیدن ماما اومد بهش گفتم هر کاری بگی من انجام میدم فقط کمکم کن زودتر زایمان کنم بهم آمپول فشار زدیکی به باسن یکی داخل سرم دردام بیشتر شد معاینه کرد گفت هنوز بالاست
مامان لیمو مامان لیمو ۴ ماهگی
مامان نی نی حسام مامان نی نی حسام روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمان طبیعی م
هفته چهلم هم تموم شد ومن زایمان نکرده بودم و از همه چی خسته شده بودم و همش گریه میکردم غیر از یک سانت رحمم دیگه باز نبود و دهانه رحمم سفت بود و سر بچه خیلی بالا بود و هیچ دردی نداشتم
و دکتر بهم گفته بود وزن جنین زیاده و منم منتظر بودم که دردم بگیره امن از یه ذره درد
دیگه شب قبلش یه کم کمر دردم زیر شکمم نسبت به شبای دیگه بیشتر درد میکرد ولی قابل تحمل بود
ولی این اواخر هر ۵دقیقه منو ادرار می‌گرفت و یه هفته بود اسهال و دل‌پیچه داشتم و حالت تهوع
قرار بود صبحش برم پیش ماما تا منو معاینه کنه و ببینه وضعیت م چطوره که رفتم و معاینه کردو گفت دو سانتی ولی سر بچه بالاس و کیسه آبم دو سه روزه نشتی داره من هم گفتم یه کاری کن که برم زایشگاه دیگه خسته شدم اون طفلک هم کیسه آبمو دست کاری کرد و بیشتر پاره کرد همین که پاره کرد گفت الان ۳سانت شدی و عالی هستی برای زایمان ولی رفتی زایشگاه اسمی از من نبر منم گفتم باشه دیگه با کیسه آب پاره رفتم زایشگاه و منو بستری کردن تو سرم هم آمپول فشار زدن برام بعد حدود دو ساعت. دهانه رحمم همون ۳سانت بود که واسم سوند وصل کردن و ماما همراهم گفت سوند که افتاد زنگ بزن من بیام
دیگه ساعت ۱۲که بستری شدم تا ساعت ۲.۵بعد از ظهر ۴سانت شدم با سوند
پسوند افتاد وزنگ زدن مامام اومد ومن درد داشتم ولی غیر قابل تحمل بود واقعا با تنفس و اینا
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۳ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم