تجربه سزارین قسمت ۲:
و خب من دیگه چیزی نفهمیدم،یهو چشمام باز شد دیدم دارم خفه میشم و شدید سرفه داشتم و به خاطر درد شدید بخیه ها نمیتونستم تکون بخورم و سرفه کنم،به سختی بهشون فهموندم دارم خفه میشم و اکسیژن زدم تا ی ساعت بعد بهتر شدم و هنوز احساس میکردم دارم خفه میشم،بهم گفت با بینی نفس بکش و با دهن بده بیرون که بتونی زود بری پیش بچت،منم با تمام سختی تلاش خودمو کردم یکم بهتر شدم ،این وسط دوباره شکممو فشار دادن در حد ی ثانیه و دردش آنچنان نبود،شاید هم بود و من به خاطر نفس تنگی متوجش نمیشدم،دیگه رفتم بخش ولی شدیدا درد داشتم ،برام شیاف زدن و پمپ درد سفارش دادم و بعد بچه را آوردن
طرفای عصر کم کم دردم بهتر شد دستشویی رفتم و سعی کردم چند قدم راه برم سخت بود اما خب شدنیه،دوباره شب اثر شیاف ها که رفت درد کم کم برگشت ولی مجدد شیاف میزدن،سعی میکردم خودم به بچم شیر بدم اما هم کم بود هم بچه زیاد جون مکیدن نداشت و آخرش یکم شیر خشک دادیم که شکمش کار کرد و جیش کرد،شب تا صبح همراهم نتونست بخابه
صبح رفتم دستشویی و لباسم عوض کنم قند خونم افتاد و داشتم میمردم

۳ پاسخ

عزیزم میدونم شاید اذیت شدی اما همش از سختیاش گفتی....اینجا خیلیا باردار هستند اینطوری استرس بهشون وارد میشه...این سبک نوشتن با این دیدگاه منفی اینجا اصلا خوب نیست.

پمپ درد خودت گفتی اوردن یا قبلش گرفتی

عزیزم من تاحالا زایمان نکردم .و فردا قرار بستری بشم بنظرم سزارین خیلی عمل سختیه.

سوال های مرتبط

مامان فاطمه و حلما مامان فاطمه و حلما ۸ ماهگی
سلام منم زایمان کردم سه شنبه سزارین شدم قسمت همه منتظرا فقط سوند اذیت داشت برام اولش که وصل کرد یه ربع سوزش داشتم رفتم اتاق عمل میترسیدم داشتم میلرزیدم بهم گفتن برو رو تخت بشین نشستم اومدن امپول بی‌حسی رو زدن درد نداشت خیلی مثل امپولای معمولی که میزنیم بود دردش بعد سریع دراز کشیدم سردم بود رومو پر از از پارچه کردن و یه پرده زدن اولش احساس نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم ولی فقط دوسه دقیقه ی اول که بهم گفتن الان خوب میشی چند بارم آروم عق زدم ولی چیزی بالا نیاوردم پرستار گفت الان خوب میشی که واقعانم بهتر شدم پنج دقیقه نشد که بچه رو نشون دادن واقعا از سرعت عملشون تعجب کردم بهم نشون دادن بچه رو بعد پرستار گفت بهت امپول میزنم کمی بخوابی دیگه چیزی نفهمیدم یه دفعه دیدم دارن انتقال میدن ریکاوری کمی ام اونجا موندم بعد رفتم بخش اولش خوب بودم بی حسی که رفت دردا شروع شد درد داشتم دیگه باید تحمل میکردم چند بارم شیاف زدن بهم بعد گفتن راه برو درد داشت اما قابل تحمل بود راه که رفتم کم کم داشتم بهتر شد دردا دوروز نگه داشتن قانون بیمارستان بود بعد اومدم خونه الانم خوبم درد داشتنی شیاف میزنم خوبم
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۵

بعدش بردنش و منم بعد بخیه رفتم ریکاوری ماما اومد بالا سرم گفت سعی کن بخوای که منم چون منگ بودم همچنان سریع غش کردم😁🤣
فکر کنم یک ساعت شد که دوباره ماما اومد بالا سرم منم چند دقیقه قبلش بیدار شده بودم باهام حرف زد گفت بچتو بردن پیش خانوادت نیازی به دستگاه هم پیدا نکرد خداروشکر بعدش هم گفت که چیکارا کنم سرمو تکون ندم فقط آروم چپ و راستش کنم و کار با پمپ درد و زمان استفاده یکم حرف زدیم که اسممو خوندن منو بردن بخش دخترمم بعدش آوردن پیشم 🥹
ساعت ۱۱ زایمانم بود که گفتن ۱۲ ساعت بعد یعنی ۱۱ شب باید بلند شم و قبلش کم کم مایعات بخورم
ساعت ۱۱ سوند رو در آوردن کم کم بلند شدم اولش یکم سخت بود درد داشت ولی من بیشتر انگار احساس سنگینی و تنگی نفس داشتم آروم آروم راه رفتم
رفتم سرویس پاهامو شستم و دوباره دراز کشیدم و هی چند وقت که شد بلند میشدم راه میرفتم دیگه عادی شد واسم شکمم همون شب کار کرد و فرداش مرخص شدم رفتم خونه مامانم

به طور کل این تجربه زایمانم بود امیدوارم همه مامانا بچه هاشونو سالم بغل بگیرن این لحظات قشنگ رو تجربه کنن🥹🩵
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۶ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۴»🌸

بعد ریکاوری منو بردن بخش دیگه اونجا مامانم بود کلی گریه کرد و من بهش میگفتم درد ندارم مامان بهترین زایمان سزارین🤣🤣🤣

رفتم رو تخت و پرستاره اومد سرم وصل کرد و گفت نباید غذا بخوری تا ۱٠ ساعت 🥹
ضعف کرده بودم خیلی بعد چند دقیقه که گذشت دردم شروع شد شدید درد داشتم 🥲🥲🥲 مامانم هم به همراه من گریه میکرد یکم به دخترم شیر دادم ولی واقعا بهش نگاه میکردم یه لحضه دردم و یادم میرفت 😍🥹
بعد دوباره اومد پرستاره شکمم و فشار بده و من همش خاهش میکردم فشار نده ولی اخرش کارشو کرد و من از ته دلم گریه میکردم 🥲 همه مامانای بخش هم باهام گریه میکردن🤣😭 خیلی جو احساسی بود

خب طولانیش نکنم دردم بعد ۲۴ ساعت کمتر شد راه رفتنم خیلی سخت بود
فرداش مرخص شدم و آروم آروم بهتر شدم و تونستنم راحت دخترمو بگیرم بهش شیر بدم 😍🥹
مامانا مرسی که همیشه کنارم بودین عاشقتونم 😘😘🫂

اینم از تجربه زایمانم با تمام سختیش بازم بنظرم سزارین بهتر از طبیعی هست البته نظر شخصیمه🙃
مامان باران دختر نازم مامان باران دختر نازم ۸ ماهگی
سلام خب من امدم برای تجربه زایمانم اول تاپیک قبلیم بخونین که اورژانسی سزارین شدم حالا میخوام‌تجربه سزارینم را بگم وقتی بردنم اتاق عمل روی تخت اتاق عمل سوند گذاشتند برام که درد نداشت فقط سوزش داشت و احساس اینکه میخوای ادرار کنی یا داره ادرارت میریزه بعد دکتر بیهوشی امد از کمر بی حسم کنه واقعا دردم امد و احساس کردم سه بار برام زد البته بگم وزنمم پرسید بعد خوابیدم پاهام داغ شد بعد مثل اینکه پام خواب رفت دیگه کلا از زیر سینه ام تا انگشتای پام‌ بی حس بود کل شکم و رونام پتادین زدن بعد دکتر انکال بخاطر شرایط اورژانسیم امد زود و جراحی شروع شد هیچی نفهمیدم در عرض ۵دقیقه حس کردم شکمم داره تکون میخوره و تخت هم تکون میخورد بعد دخترم اوردن بیرون سرش زدن پیشونیم و بردنش بعد منو بخیه کردن بعد سرکلاژمو باز کردند بعد اوردنم ریکاوری کنار دخترم تا اینجا خوب بود پمپ ضد درد هم گرفتم ولی پمپ که کشیدن دردام شروع شد برام شیاف دیکلوفناک گذاشتند ولی یبوست بارداری داشتم باعث شد هموروئید بگیرم شد دردام یعنی یه درد به دردام اضافه شد اعتراض کردم امدن دیگه استامینوفن میزدن تو سرم ولی پاسخگو نبود البته بعد از اتمام پمپ ضد درد سوندم را کشیده بودند و گفتند راه برم قسمت سخت ماجرا بود چرا چون من هم درد مثانه داشتم بخاطر سوند هم بخاطر بارداریم هموروئید داشتم هم بخیه سرکلاژم باز شده بود و هم درد بخیه های سزارینم خلاصه با اشک راه میرفتم خیلی سخت و بد بود دیگه از بس گریه کردم بخاطر دردام یه امپول کورتون زدن بهتر شدم تونستم راه برم بعد از امپول کم کم بهتر شدم و امدم خونه حالا توی خونه که الان وارد ۵روز شدم بهتر شدم فقط درد مثانه و احتباس ادراری گرفتمو اونم با کاپوچینو بهترم و گفت برای بعضیا عوارض سوند اینه
مامان مهرسا جونم💖 مامان مهرسا جونم💖 ۶ ماهگی
خوب بالاخره می‌خوام تجربه ام بگم
۳۰اردیبهشت صبح رفتم آزمایش دادم اومدم خونه بعد ساعت ۴رفتم دوباره بیمارستان بستری شدم ،۳۱ازدیبهشت ساعت ۶گفتن لباسهای عمل بپوشین ولی ساعت ۱۱نوبتم شد ،با هماهنگی قبل با دکتر سوند رو بعد بی حسی زدن ،امپول بی حسی دردی نداشت ،بدنم شروع شد گرم شدن ، و احساس خیلی کمی حس کردم بدنم داره تکون میخوره فقط از پرستاران میخواستم باهام حرف بزنن بعد یهو خواب رفتم بهوش اومدم تو ریکاوری بودم کم کم درآمد شروع شد.بعد یکساعت رفتم بخش دخترمم آوردن پیشم که خداروشکر خوب بود شروع کردن سرم زدن تا رحمم جمع بشه .تا شب چیزی نخوردم بعد گفتن کم کم مایعات با نی بخورین تا سوند رو در بیارن ،هر شش ساعت هم شیاف میزدن .همراه پوشک میزاشت و منم تا جایی که می‌تونستم برای شیاف کمک میکردم ،صبح بیدار شدم کمی درد داشتم ولی یواش شروع کردم راه رفتن .طرفای ۱۰و نیم هم نامه ترخیص دادن .الان ک اومدم خونه جای بخیه هام می سوزه و کمردرد دارم .به خاطر داروی بعد از بی حسی بهم زدن ی گاز بدی توی کتف و پهلوم بود که اصلا نمی تونستم بخوابم و رفتم درمانگاه سرم زدم .الان کمی بهترم
سزارین دوم
بیمارستان امیرالمومنین
دخترم با وزن ۳۲۰۰ ولی کوچولو بود خداروشکر مشکلی نداشت
زردی خیلی خیلی کمی داره
الان کمی راه میرم ولی زیاد نمیتونم بشینم
سوالی بود در خدمتم
مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۳ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
پارت ۳
انگار اصلا آمپول بی حسی نزده بودن خیلی بد بود دردام غیر قابل گفتنه نمیشه توصیفش کرد
بعد من کم کم دیگه نمیتونستم تحمل کنم هی نفس عمیق می‌کشیدم چیزی نمکیفتم ولی دیگه ساعت شد ۱۲ ونیم داشتم گربه میکردم التماس میکردم نمی‌خوام ببرین سزارین میومدن هی معاینه میکردن میگفتن ۷ سانتی دیگه کم مونده تحمل کن امیدوار میشدم که دارم زود زود باز میشم بعد دیگه ساعت ۱ ونیم داشتم گریه میکردم خودمو به اینور و اونور میکوبیدم ولی متاسفانه دردام کمتر که هیچ بدتر میشدن اومدن معاینه کردم گفتن ۸ سانت و نیم هستی تحمل کن ولی من انقد درد داشتم که میگفتم تروخدا ببرین سزارین یه حرفم گوش نمیدادن دیگه ولی شوهرم تا دید خیلی درد دارم و نمیتونم رف گفت دکتر بیاد معاینه کنه اگه پیشرفتی داشت بمونه نداشت ببره سزارین دیگه تا دکتر بیاد ساعت شد ۲ شب من دیگه اصن نمیتونستم میگفتن می‌خوایی پاشو راه برو میگفتم ن نمیتونم میگفتن بشین میگفتم ن میگفتن دراز بکش نمیتونستم
مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۵ ماهگی
مامان امیر مهدی مامان امیر مهدی ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
سریع گفتن به پشت بخواب و خوابیدم و پاهام که کامل بی حس شده بود شروع کردن


جو اتاق عمل برای من که دوبار رفته بود اتاق عمل خیلی خاص نبود

فقط بعد بی حسی حس خفه شدن داشتم
قفسه سینم انگار چیزی داشت فشارش میداد حس تهوع داشتم که برام امپول تهوع زدن و چون تا روز آخر بارداری حالت تهوع داشتم شب قبلش دمیترون خورده بودم

۱۰و۴۰ آمپول بی حسی زدن تا ۱۰و ۵۵ گل پسرم به دنیا اومد
صداش که اومد خیلی خیلی خوب بود
نشونم دادنش و بردنش
بعدش تا ۱۱و ۴۰بخیه زدن و برام سریع دوتا شیاف گذاشتن و رفتم ریکاروری
اونجا کم کم ی حسی مثل درد پریودی کم داشتم که بخاطر نبود بچه بود و این درد برای زایمان طبیعی هم هست
واقعا هم درد خاصی نبود قابل تحمل بود
بچم آوردن بهش شیر دادم
حدود ۱۲و نیم بود رفتم بخش که هنوز یکم سر بودم موقع جا به جایی از این تخت به اون تخت یکم اذیت شدم
داخل بخش ی پرستار اومد تا ماساژ بده که گفتم نکنه ی ذره فشار داد و رفت
من خیلی حرف زدم تو بخش ولی اصلا سرم تکون ندادم که گردن درد و سردرد نگیرم

واقعا خدمه توحید ی خانم جوون بود عالی بود خودش تمیز میکرد و شیاف میزاشت

درد هاش تقریبا مثل درد پریودی بود خب بستگی به آستانه درد هرکسی داره من تا میخاست شروع بشه دوتا شیاف میزاشتم و یک بار تو اتاق عمل یک بار تو بخش دوتا گذاشتم بقیش یکی یکی بود
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖
مامان باران مامان باران ۸ ماهگی
تجربه من از سزارین:
من تجربه طبیعی ندارم چون به خاطر واریس واژن سزارین اجباری بودم، اما تجربه ام از سزارین لحظه‌‌ای که بچه بدنیا میاد هیچ دردی نداری و خیلی شیرینه بعدش به من خواب آور زدن و وقتی بیدار شدم تو ریکاوری بودم و درد بی نهایت شدیدی تو شکمم داشتم و هرچی التماس میکردم بهم مسکن بزنن میگفتن باید بری بخش تو ریکاوری نمیشه، یک ساعت تو همون حالت بودم و از درد زار میزدم، بعد که بردنم اتاق خودم چند نفر اومدن و شکممو فشار دادن و بی نهایت دردناک بود جوری که چندتا جیغ زدم از درد چون حس داشتم و مسکن نزده بودن هنوز، بعد شیاف گذاشتن و کم کم دردا قابل تحمل و کم شد، شبش اومدن دستمو گرفتن برای راه رفتن که اونم خیلی دردناک بود، و در آخر من تا ۶ روز سردردهای وحشتناکی داشتم به خاطر داروهای بیحسی جوری که در در حالت خوابیده خوب بودم به محض نشستن دردی مثل شن ریزه از نخاع گردن میومد بالا و می‌ریخت تو سرم واقعاااا عذاب بود و رفتم بیمارستان متخصص بیهوشی برام سرم و آمپول و قرص نوشت و گفت باید حداقل روزی ۱۶ لیوان مایعات بخوری تا ماده بی حسی از بدنت خارج بشه و با مصرف داروها و آب فراوان کم کم بهتر شدم و الان بعد ۱۵ روز کمر دردم و اینم بگم بعد کشیدن بخیه خیلی احساس سبک تری دارم ولی خب محل بخیه و بالا و پایینش انگار برام بی حسه و البته تو حرکت های ناگهانی دردناک
اینارو نگفتم بترسونمتون خدایی نکرده اما آگاهی بهتر از خیال خوشه که یک عده فکر میکنن سزارین راحته