۱۲ پاسخ

از این که دیگه خودم رو سرزنش نمی کنم برای روزایی که هیوا حالش بده از خودم متشکرم
از این که دیگه می دونم اگه ی موقع بهونه می گیره همیشه دلیل بر مشکل نیست داره رشد می کنه از خودم متشکرم
از این که پذیرفتم یه وقتایی شاید من بلد نبودم و اشتباه من بوده و دارم سعی می کنم بهتر باشم و پذیرفتم بهتر بودن به معنای هیچ وقت اشتباه کردن نیست از خودم متشکرم

اطرافیان واقعا از نظر رفتار با بچه بیشعورن هی باید بگی این کارو نکن اون کارو نکن بچه فلان میشه بهمان میشه
ترجیح میدم قلقش دست خودم باشه 😒

آبجی زهرای گل شما خیلی مادر نمونه مهربونی هستی واسه نیلا با این رفتار شما من بیشتر مهربون میشم

سلام عزیزم این تاپ ها خوبن؟ بچه توش تلاش نمیکنه که بیاد بیرون؟ من خیلی دوست دارم بخرم همسرم میترسه یهو بند تاپ ول بشه بیوفته
به بارفیکس آویزون کردید؟

عزیزم میشه عکسشو بدی ببینم تاپ رو چجوری وصل کردی

این تابا خوبه؟منم بچه ام عادت داره باید تو بغل وراه بری تا بخوابه.

منم دوست دارم برای نیلا بخرم ولی میترسم بهش عادت کنه فقط با تاب بخوابه

دختر من تو گهواره نمبخوابه
...نمیدونم این تابها مناسبش هست یا نه؟

من دلم میخواد بخرم براش ولی میترسم عادت کنه به تاب دیگه راحت نخوابه آدم مسافرتی مهمونی باشه ندونه چیکار کنه بنظرم روی دست توی بغل خوابیدن بهترین روشه

بعضی مامان ها مخصوصا تو گهواره
خیلی سخت میکنن بچه داری رو
خیلی خودشونو عذاب میدن
ولی من اگ کسی بلد باشه بچه بغل کنه
حتما بهش میدم
و خیلیم خوشحال میشم میرم استراحت میکنم
بعضی مامانا گارد دارن حتما بچه ب خودمون وابسته باشه و اینجور چیزا

تاب رو ب کجا وصل میکنی اینو میشه بگی

عزیزم به هرحال باید تاب تکون بدی ک بخوابه

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
مامان آقا محمد حسن👶 مامان آقا محمد حسن👶 ۶ ماهگی
خواهشومیکنم مامانا همه بخونن⚠️⚠️⚠️
یه چیزی که خیلی ذهنمو مشغول کرده اینه که...تو این گهواره هر چی سوال میبینی برای جسم بچه هاس...هر موضوعی از مدفوع بچه تا بالا آوردنش تا حتی قشنگی لباسش و نحوه جشن گرفتن برای دندونی برای مادرای ما سواله و در موردش صحبت میکنیم...اما خیلییییی کم دیدم که موضوعات تربیتی بچه ها برای مادرا سوال باشه...خیلی بده که عادت کردیم فقط به جسم بچه ها بیش از حد بها بدیم یه عطسه کنن تن و بدنمون میلرزه ولی نسبت به تربیت....!!!و یه چیزی که خیلی ناراحتم کرد امروز دیدم یه مامانی ناراحته از اینکه مادرش یعنی مادربزرگ بچه جلوی بچه ۶ ماهش همیشه لباس عوض میکنه و رعایت نمیکنه و مادره نگران تربیت بچش بود بعد اونوقت مادرای دیگه بهش دل اری داده بودن که نگران نباش بچس نمیفهمه فعلا!!!! و میگفتن مگه بچه ۶ ماهه تو ذهنش میمونه!!!! واقعا جای نگرانیه که یه مادر سطح آگاهیش در این حد باشه که اینو ندونه که از دوران جنینی همهههه چی روی بچه اثرشو میذاره...درسته به ظاهر خاطرش نمیمونه ولی تاثیر داره مستقیما روی روان بجه و تریبیتش!!!....اوف واقعا!
مامان نیکا مامان نیکا ۱۴ ماهگی
دیروز که 30 سالم شد نشستم با خودم خلوت کردن
کلی فکروخیال کردم بعدش رسیدم سر بچه دار شدن
پیش خودم خودمو قاضی کردم
دیدم من اگه دهه دوم زندگیم بچه دار میشدم قطعا این مادر صبور نبودم چون ادما تو‌ دهه دوم زندگیشون کم حوصله کم طاقت عصبی عجول و همینطور پر از انرژی که یکجا بند نمیشن ( برای همه صدق نمیکنه)
من اگه با صبر حوصله 20 سالگیم مادر میشدم حتما مادر بدی میشدم و حتما بچه رو میزدم 🙄
خداروشکر که در این یک مورد عقلم رسید و دیرتر اقدام به مادر شدن کردم😁
الان که دارم این تاپیک میذارم دخترم سه شبانه روزه نخوابیده و از دلدرد همش جیغ میزنه و من با این درد وحشتناک دستام ( اگه قبل مادر شدن این دردو داشتم حتما خودمو بستری میکردم 😬) مدام دارم با ارامش و عشق تو بغلم میچرخونمش و از اینکه نتونستم تولد بگیرم نه تنها ناراحت نیستم بلکه خوشحالم هستم امسال دخترم تو بغلمه 😍 ولی اگه 20 سالگی قطعا قضیه برای من فرق میکرد 😬
برای من 30 سالگی فقط یه عدد نیست پر از تغییر و تحولات از همین ابتدای کاره 😊
شروع فصل جدید زندگیم مبارک 😁
با بدبختی این متنو نوشتم دخترم نمیذاره ولی من کم نیاوردم و نوشتم 😂
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
تو رو خدا بیاین بگین شماهم همچین حس هایی دارین ؟
بخدا اصلا ناشکری نمیکنم ، خودم عاشق بچه بودم الانم هستم خداروشکر که دارمش ، اصلا هم آدم خودخواهی نیستم و نبودم
ولی حس میکنم خیلی بعد از بچه دار شدن فرسوده شدم
من که ذره ای شکم نداشتم الان دارم انگار سه ماهه حاملم هنوز خوب نشده شکمم
پاهام واای نگم از پاهام ، اینقد زانوهام درد داره خدا شاهده که نمیتونم تو توالت ایرانی بشینم
اگه رو زمین بشینم نمیتونم بلندشم ، بخدا مادرشوهرم همش داره غر میزنه که پاهاش درد میکنه ولی رو زمین نشسته بود دیشب راحت بلند شد من حتما باید دستمو بگیرم به میز یا جایی اونم آروم آروم پاشم با هزار درد
دست چپم از بس تو یه ماهگی یاسین رفلاکس داشت سر شونه نگه میداشتمش اروغ بزنه از اون موقع ساعد به پایین دستم بی حسه گز گز میکنه همیشه .
کمرم همیشه درد میکنه .
هیچ موقع اینقد کم به خودم نمیرسیدم ، خب منم آدمم دیگه . از اون طرف با این حال و روحیه حس میکنم مامان خوبی نیستم عذاب وجدان دارم .
دیشب خواهرشوهرم رو دیدم یاد مجردیای خودم افتادم که چقد به خودم میرسیدم و الان چی یهو دلم برای خودم سوخت 😪
بازم خداروشکر بچه ام سالمه
خیلی حس های خوبی با یاسین تجربه میکنم ولی واقعا دیگه خودمو نمیشناسم