۹ پاسخ

این حس مشترک خیلی از مادرهاست تو این روزا💔

وای از مظلومیت بچه های اول منن از پسرم خیلییییی خجالت میکشم شرمندم تا اخر عمرم
فقط میترسم وقتی این یکی بیاد به سلنا هم همین حس رو داشته باشم

منم همین حس رو دارم چون دخترم کوچیک بود و من یه مامان افسرده همیشه حسرت نوزادیاشو میخورم که اونطور که باید لذت نبردم همش میگم کاشکی به عقب برمیگشتم تا یه جور دیگه مادری میکردم براش

منم نسبت به بچه هام همین حسو دارم خصوصا پسر بزرگم که تو اوج بچگیش من افسردگی گرفتم و مادری نمیکردم براش همش عصبی بودم 😔😭

منم چند وقته همین حسو دارم ،دخترم خیلی مظلومه ،ازش خجالت میکشم که مادر خوبی براش نبودم و نیستم

منم دارمش و از این حس متنفرم

شما مادر ناکافی نبودی عزیزم همین که به فکر فرزندتون هستید و برای سلامت جسمی و روحیش تلاش میکنید خودش نشونه مادر کافی بودن هست از این حس ها به همه مامان ها دست میده چون الان دوره فرزند سالاری شده و همه میخواییم همه چی در اختیار فرزندامون باشه ولی چیزی که درست هست اینه که ما فقط انسان هستیم در جایگاه مادر و نمیتونیم همه حس های دنیا رو نشون بچه هامون بدیم گاهی باید فضا رو باز کنیم تا خودشون درک کنن

به خدا منم همینطور 😭 سپهر نه ماهش بود ک حامله شدم همش عذاب وجدان دارم براش .دلم کبابه وقتی می بینم اینطوری ک باید بچگی کنه نکرد .خیلیم عاقل و فهمیدس همش مواظب داداشش هست کمکم میده.ولی یه مدتیه اقد شوهرم بهم سرکوفت میرنه و دلم رو می شکونه ک خدا می‌دونه 😭😭بعضی موقع ها سر بچه ها خالی میکنم بعدش خودم می شینم گریه میکنم .از خدا فقط آرامش می‌خوام چون خیلی بهم ریختم .ببخشید عزیزم خیلی حرف زدم دلم پر بود

خدا لعنت کنه کرونا رو،ینی مامانای چهار سال و نیم پیش همه همین حس مشترک رو داریم ،خیلی کم لطفی کردیم ب بچه هامون ،اصلا بچه ی من ک از من فراریه،اینقذ ک حس منفی دارم هنوز تو بدنم🥺

سوال های مرتبط

مامان ❤جوجه کوچولو❤ مامان ❤جوجه کوچولو❤ ۵ سالگی
امروز هفتم اون آقایی بود که گفتم جوون فوت شد و دو تا پسر کوچیک و ی دختر تو راهی داره . پسر هفت سالش به قدری بی تابه پدرشه که آدمو داغون می‌کنه 😭 آنقدر گریه می‌کنه برادر کوچیکه گفته اگر تو آنقدر گریه می‌کنی که مامانم اذیت میشه و آروم نمیشه بهتر توام بمیری و بری پیش بابا 😭 مادرش میگه شبا رو تختم می خوابم بهش میگم بیا پیشم بخواب میگه نه من جای بابام نمی خوایم ،دلم فقط می خواد بیام بابامو مثل هر شب بوس کنم و شب بخیر بگم برم سر جام 😭😭 والای خدا دلم خیلی می سوزه به حال این بچه 😭 حتی روز اول گفته بوده از همسایه خونه بابام بپرسید اگر می فروشه خونه بغلیش رو برای ما بخرید ،بابام چرا تنها رفته خونه خریده😭 مادر بدبخت بخاطر بچه هایش گریه نمیکنه یا یواشکی گریه می‌کنه دکتر بچه رو با آمپول و دارو نگه داشته که سر ۹ ماه دنیا بیاد اما گفته بذارید مادر گریه کنه جیغ بزنه که تخلیه بشه 😭 بچه کوچیکه گفته بیچاره ابجیم که بابا رو هیچ وقت ندیده 😭 خدایا چقدر سخته ، خدایا هیچ بچه ای رو بی پدر و مادر نکن خیلی گناه دارن ،بچه ها طاقت ندارن😭😭😭 لطفاً برای آرامش دل این بچه ها و مادرشون و آمرزش پدرشون صلوات بفرستید 🙏😭
مامان Mehrsa مامان Mehrsa ۴ سالگی
سلام به شب زنده داران قشنگم🥰

و من كه امشب عجيب ترين و يكي از دوگانه ترين حس هاي مادرانه رو دارم تجربه ميكنم🥹😢❤️

مدتهاس كه دلم ميخواست دخترم راضي بشه و جاي خوابش رو جدا كنم ديگه از خودمون ولي راضي نميشد ، 🤔
امشب به طرز عجيبي خودش گفت مامان ميخوام بريم اتاق خودم بخوابم امشب ، منم اول فكر كردم الكي ميگه رفتيم و منم صندلي گذاشتم بغل تختش و حدودا يكساعت و نيم مشغول قصه گويي شدم😇😂

ديگه خودم داشتم بيهوش ميشدم و كف كردم والا🙃😃و ديدم كم كم خوابش برد بعد از ٨ تا قصه🤪

و الان هم خوشحالم ازينكه داره مستقل شدنو ياد ميگيره و روند رشدش جلو ميره و از هم سن و سالهاش عقب نميفته😘و از طرفي يهو اومدم تشك خالي و پتو و متكاش رو كنار تشك خودم ديدم بغضم گرفت🥹😭

خودمم خييلي بهش وابسته شدم يه جورايي زندگيمو انگاري فقط وجود مهرسا معنا ميده 😩😭❤️

حالا تا ببينم پيش ميره اينجوري يا فردا شب ميزنه زير قول و قرارهاش😂
اصن ببينم تا صبح ميخوابه يا نه😃

همين ديگه…. خواستم با شما هم اين حس رو به اشتراك بزارم🥰🙌