مادر فقط همین نیست که هر صبح با صدای دردانه اش بیدار می شود ....
من هم مادرم ...‌منی وقتی شب در خواب تو را میبینم دلم نمیخواهد صبح شود.....
وقتی در خواب تو را در آغوشم میبینم میدانم که ندارمت .....ولی دلم برایت میلرزد....صبح که بیدار میشوم لبخند به لب دارم ....چون روی ماه تو را دیده ام ....چون تو در آغوشم بودی ...چون بوی تنت را به ریه هاشم کشیده ام...
حتی در خواب و برای یک لحظه.....آری من هم مادرم .... مادر فرزنده دیدهو نیامده ام ...مادر توی که برای داشتنت در روز های قشنگ جوانیم را در مطب درکتر ها و بیمارستان ها گذرانده ام ... مادر تویی که برای داشتنت مشت مشت قرص میخوردم ..و صد ها آمپول میزدم .. و منی که تنم از مرحمت آمپول های گران قیمت کبود است.. منو امسال من مادر تر از هر مادری هستیم ... مادران زجر کشیده مادرانی کا ثانیه به ثانیه از روز هایمان با حسرت داشتن دلبندمان میگذراندیم ...که با دیدن یه کفش نوزادی پشت ویترین دلمان میلرزید و پر از غصه...پر میشود در حسرت دیدن تو با این کفش ها و تاتی تاتی کردنت... آری من هم مادرم ...فقط تو را ندارم عزیزکم ....فقط در رویا هایم برایت مادرانگی میکنم ...🤍🤍جان مادر دلم برای دیدنت لک میزند .........🥺و پایان انتظار من رسید
الهی شکرت ۱۴۰۲/۰۹/۱۸بهترین روز زندگیم تاریخ مثبت شدن مادرانگیم
بماند یادگار از اول ۹ماهگی
❤❤❤

۳ پاسخ

اینسالا بسلامتی بدنیا بیاد

عزیزم🥲 انشاءالله به سلامتی بغلش کنی و عشق دنیارو کنی باهاش

عزیزمممم😍

سوال های مرتبط

مامان مِهراد🩵 مامان مِهراد🩵 روزهای ابتدایی تولد
اینم آویز اتاق پسر قشنگم که براش درست کردم🥰😍

اسم فندق ما هم شد 💙مهراد 💙امیدوارم مثل معنی اسمت جوانمرد و بخشنده باشی
امیدوارم بعدها از اسمی که برات انتخاب کردیم خوشت بیاد کوچولوی من🤰🏻💙




عزیزترینم, فرزندم

من مادرت هستم…

من با عشق, با اختیار, با آگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم

تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست می دارد هدایت می کند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در آغوشش میگیرد…

من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد…

من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی, که گاه از خود گذشتگی نامیده میشود…

تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد…

من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین …

بهشت من زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست که در آغوشم رویای پروانه آرزوهایت را می‌بینی…

من مادرم، همانی که خالقم ذره ای از عظمتش را به من بخشید تا تجربه کنم حس بزرگی و لامتناهی شدنش را.

من هیچ نمی خواهم هیچ …

هیچ روزی به من تعلق ندارد، همه روزها ساعت ها و ثانیه های من تویی

و من دست کودکیت را می‌گیرم تا به فردای انسانیت برسانم

که این رسالت من است بر تو و هیچ منتی از من بر تو وارد نیست که من

با اختیار به عشق

تو را به این دنیای پر آشوب

خوانده ام…
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱۰ ماهگی
دلنوشته برای مادرای باردار و کسایی که آخرین روزای تجربه این حس رو میگذرونن: روزی تو به یاد هم نمی آوری چگونه دروجودم شکل گرفتی جان گرفتی زندگی گرفتی ،روزی که به یاد نمی آوری نه ماه درکنار یکدیگر روزها و شب ها را گذراندیم وقطعا اولین تکان هایی که وجودت را بیشتر احساس کردم را به یاد نخواهی آورد وشاید شب بیداریهایی که به زحمت میتوانستم نفس بکشم و چشم بر هم بزنم چون تو دروجودم بزرگتر و قوی ترشده بودی را ازیاد ببری ،اما من هیچ گاه ازیاد نمیبرم چگونه نه ماه باهم شادی کردیم، باهم گریستیم، با هم غذا خوردیم ،باهم خوابیدیم و باهم زندگی کردیم.چندروز بیشتر به لحظه وصالمان نمانده است و میدانم اکنون خداوند تورا آماده می کند که پا از دنیای کوچک و امنت به دنیای بزرگی که به آن تعلق داری بیایی و می دانم با آمدنت سفر نه ماهه ما تمام می شود و این اخرین روزها و اخرین لحظه هایی هست که حس بارداری را تجربه خواهم کرد.حتی روی شکمم هم رد پایی از وجودت کشیده ای وترک هایی که می مانند تا شاید در گذر زمان یادآور این روزهایمان باشند،شاید برایت دل کندن از معبرامنی که نه ماه درآن آرمیده ای سخت و مشکل است وشاید خداوند به تو وعده آغوش مادری داده است که بیشترازجانش مراقبت هست تا باخیال آسوده بیایی.جان مادر،دنیای ما دنیای بزرگیست خیلی بزرگتر از دنیایی که درونش بودی و دیگر حس شادی، حس غم، حس درد را تو به تنهایی می کشی ،اما بدان تا آخرین نفس که از سینه ام بیرون بیاید کنارت هستم و آغوشم همیشه به رویت گشوده هست تا پناهگاه وشریک خستگی ها و غصه هایت باشد،راستی یادت بماند ،موقع خداحافظی ازدنیایی که هستی از خدایی که درآخرین لحظه برایت لبخند میزند، سرنوشتی زیبا پرازسلامتی ، عمرطولانی و خوشبختی را آرزو کنی .