داستان زایمان 🩷

دردم که با شدت بالا شروع شد همسرم و مامانمم کنارم بودن چون اموزش دیده بودم با نفس و ماساژ پشت کنترل کردم تا بشم ۴ سانت همینجوری شدتش بالا رفت و مامای همراهم امد وقتی ۴ سانت بودم و فرشته من بودن باهاشون کنترل کردیم انقباض هارو شدت درد ها هی زیاد زیاد تر میشد هی نفس میزدم اسکات میرفتم تو اون حالت یه درد عجیبی بود ولی با نفس و اسکات و رقص این چیزا تونستم یکم کنترل کنم همراه مامای همراهم ، بعدش که ۶ سانت تقریبا شده بودم گفت بریم وان رفتم داخل وان انقباض هامو اونجا کنترل میکردیم اب داغ رو پشتم میریخت ماساژم میداد و همسرمم کنارم بود همراهیم میکرد خیلیی خوب بود واقعا وان حموم کلی مامای همراهم زحمت کشیدن گل ارایی و شمع و عود و ماساژ دادنش میوه و اب میوه دادنش بهم خیلی خوب بود ، بعد اخراش بود که توی وان گفت موهاش معلومه زور بزن ، منم تقریبا زور میزدم حس دفع ببخشید مدفوع داشتم شدید مثل حالت یبوست بگیری و زور بزنی بخای تموم شه ، خیلی زور میزدم اخرش گفتم نه مدفوع فک کنم رفتم همون لحظه رو دشویی فرنگی اونجا مدفوع نبود دست زدم به واژنم اژ شدت درد گفتم ااا سرش به مامای همراهم ، ( اینجا خیلی زور میزدم و واقعا درد زیادی داشت )

۱ پاسخ

اونموقع که درد میکشی میگی خدایا تا آخر عمرم این دردو یادم نمیره،ولی الان که فکر میکنم اصلا یادم نمیاد چه مدلی بود🥰🥰

سوال های مرتبط

مامان cute ariel🧜🏻‍♀️ مامان cute ariel🧜🏻‍♀️ ۵ ماهگی
داستان زایمان 🩷

بعد ک گفتم اا سرش با دستای خودم 😂🤦🏻‍♀️مامای همراهم زود گفت بیایین بچه امده همین ک رو تخت زایمان دراز کشیدم بچه کشیدن همسرم کنارم بود توی همه این مراحل و بچه امد بدون برش دادن با اینکه لارا سرش بزرگ بود ولی برش پرینه نخوردم فقط دوتا بخیه خوردم ساعت ۱:۵۰ لارا بدنیا امد ، مامای همراهم گفت واقعا خوب تحمل کردی چون انقباض هات مصنوعی بود و تایم استراحت اصلا نداشتی ، مامای عامل هم گفت عالی رفتی جلو یه رگمم پاره شده بود و یه چیز دیگم بود جوری ک باید دیگ اخراش سزارین میشدم ولی طبیعی شد ، همه چی همون لحظه تموم شد دردام اینا ، حس های عجیب غریبی رو تجربه کردم ولی بهترینش وجود اول دخترم ، بعدشم مامای همراهم بود و مامان و همسرمم کنارم بودن واس همین حس خوب به آدم دست میداد ، چه طبیعی باشی چه سزارین درد داره ولی درداش شیرینه چون بچه دار میشی مامان میشی و یکی از ناب ترین حس هاست ، ☺️♥️خداروشکر که لارا رو دارم چون خیلی دوستش دارم🩷 نفس مامانش
مامان ساحل مامان ساحل ۲ ماهگی
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
من چون درد نداشتم نمیدونستم کی انقباصه ک زور بزنم ماما همراهم بهم میگفت الان درد داری زور بزن😂منم اصلا بلد نبودم میگفت نفس بگیر بعد ۱۰ ثانیه زور بزن فشار بیار رو پایین تنه ات ولی من زور میزدم میگفت نه اینجوری نی بلد نیستی
دوباره زور میزدم میگفت زورات تو گلوته باید رو پایین تنه فشار بیاری فکر کن یبوست شدی تو دست شویی ،بعد هرکار میکردم میگفت نه بلد نیستی میگفت تاحالا ییس نشدی گفتم نه گفت پس همون اصلا بلد نیستی زور بزنی تو گلوت نگهش میداری😂خلاصه انقد تمرین کردیم یادگرفتم زور بزنم
بعد ساعت ۹ شد مامای زایشگاه اومد کیسه ابمو پاره کرد کلی اب و خون ابه راه افتاد خدمه هی میومد عوض نمیکرد من خجالت میکشیدم میگفتم ببخشید میگفت این چه حرفیه راحت باش اصلا هم دست نزن دستات کثیف میشه میخای بچه ات رو بغل کنی من خودم تمییز میکنم میگفت حتی مدفوع کنی هم طبیعیه خجالت نکش
بعد دکترم قبل عمل سزارینش اومد دوباره بهم سر بزنه معاینه کرد گفت بچه همین دمه الان زایمان میکنه اتاق عملو کنسل کنید فعلا تند تند وسایلو اماده کردن یدونه از خدمه هاهم هول شده بود بنده خدا فک نمیکرد چون شکم اولم انقد زود فول بشم وقتی دردم نداشتم فک میکرد هنوز باز نشده رحمم تخت بچه رو نچیده بود یهو هول شده بود میخاس بپرسه بچه دختره یا پسر که تختشو اماده کنه میگفت بچت چندسالته😂 بنده خدا همه هول کرده بودن😂
خلاصه مامای همراهم کنارم وایساد ماساژم میداد و بهم میگفت کی انقباض دارم البته دیگ اینجا سفت شدن و انقباض شکممو دیگ حس میکردم ویه درد اومده بود سراغم دیگ داشت شدید میشد
مامای زایشگاهم شکمم و سینه هامو ماساژ میداد ک کمک کنه به روند زایمان که سریع تر بشه
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان مُــعـین👼✨️💙 مامان مُــعـین👼✨️💙 ۶ ماهگی
خانوما پارت ۴ تجربه زایمان طبیعی من
ماما اومد پیشم و چند تا حرکت ورزشی زدیم مثل اسکات و اینا بهم گف هر وقت دستشویی داشتی میتونی بری ولی نباید اصلاااا زور بدی
تو این بین من دردام خیلی شدید بود و همش نفس عمیییییق میکشیدم و فوت میکردم که رد بشن ولی انقباض ها طولانی شده بودن و استراحت بینشون کم بود
بهم گف بریم زیر دوش آب گرم یا وان کدوم راحتی
که من خودم دوش رو انتخاب کردم رفتم زیر دوش آب گرم و اونجا بود که دردام خیلیییی کم میشدم انقباض ها بودن اون حالت کمردرد و زیر شکمم درد میگرفت ولی با آب گرم خیلی دردش میومد دایین و بهم خیلی کمک کرد یکم زیر دوش موندم و اونجا هم حرکت لگن به چپ و راست و انجام دادم و گف بیا معاینه کنم که شده بودم ۶ سانت گف عالی بیا نوار قلب بگیرم و من خوابیدم که نوار قلب بگیره دیگه دردام خیلی زیاد شدن موقع نوار قلب گرفتن داشتم تختو میشکوندم😂میخواستم بخوابم چون از دیشب بیدار بودم خیلی خسته بودم و همش خوابم میومد که بعد نوار قلب معاینه کرد گف ۸ سانتی بیا پایین یکم راه بریم با هم اومدم و راه رفتیم و خیلی رود من فول شدم و حس زور زدن داشتم بهش گفتم گف هر وقت احساس کردی که خس مدفوع داری بهم بگو که همون لحظه من حس مدفوع و زور ردن داشتم بهش گفتم معاینه کرد و گف عالی دیگه بریم برای زایمان گف هر وقت درد داشتی زور بده و هر وقت نبود بینش استراحت کن
همینطور انجام دادم و خیلی زور زدم انگار اون لحظه تمام قدرت دنیا رو داشتم خیلی لحظه عجیبی بود چند بار زور زدم و سر بچه اومد بیرون و یکم دیگه بچه رو کامل کشید بیرون
ادامه…
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان ایلماه مامان ایلماه ۱ ماهگی
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۶ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۳+
همسرم رسید منزل دردای منظم داشتم که داشت شدیدتر میشد نشستم روی توپ ورزش کردم حدود ساعت ۸ ماما همراهم تماس گرفت اوضاعمو پرسید و با اون شرایطم گفت برو بیمارستان با عجله وسایل ساک خودمو که نصفه مونده بود جمع کردیم دمنوش گل گاوزبان خوردم و رفتیم بیمارستان داخل ماشین تا برسیم دردام هر ۳ دقیقه منظم بود مامای زایشگاه معاینه کرد‌۴ سانت بودم بستری شدم تا پرونده تشکیل بدیم و لباس بپوشم ماما همراه خودم رسید معاینه کرد ۵ سانت بودم😅کیسه آب رو پاره کرد آمپول فشار نزد ورزشارو شروع کردیم دردام میومد و می رفت ولی کم کم زیاد میشد یکساعت بعد معاینه کرد ۷ سانت بودم دردا دیگه داشت سخت میشد گفتم مسکن بزنین بعد بردم داخل وان آب گرم نشستم همسرم هم کنارم بود دردم زیاد شده بود دوست نداشتم از آب بیام بیرون🫠اومدم بیرون معاینه شدم حدود ۹ سانت بودم ماما گفت موقع انقباض زور بزن فول بشی بریم رو تخت زایمان سخت گذشت از اینجا به بعد ولی به عشق دیدن دخترم تحمل میکردم رفتیم رو تخت نمی تونستم زورای خوب بدم چندبار تلاش کردم ماما بهم روحیه میداد که موهاشو دیدم زور خوب بده دیگه توانمو جمع کردم و زور محکم دادم خداروشکر دخترم ساعت ۱۱ به دنیا اومد خارج شدنش حس عجیبی بود 🥲آوردنش رو سینه ام نمی‌دونستم چیکار کنم گیج زایمان بودم هنوز 🥹بعد جفت اومد و بخیه هارو زدن ...
کمکم کردن بدنمو شستم لباسمو عوض کردن آموزش شیردهی دادن سرم زدن رفتیم بخش شیاف زدن واسم البته اون لحظه درد خاصی نداشتم تحت تاثیر بی حسی بودم .اینم تجربه زایمان طبیعی من😌
ان‌ شاالله همه مامانا زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن 🌹
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱ ماهگی
قسمت چهارم تجربه زایمان طبیعی

با ماما همراهم تماس گرفتم و شرح حال دادم ، اون هم بهم گفت احتمالا دلپیچه ست ، گفت تایم دردهام رو بگیرم و یه نیم ساعت بعد بهش زنگ بزنم
تایم دردهام رو گرفتم و در کمال ناباوری ، هر ۲ دقیقه حدود ۳۰ الی ۳۵ ثانیه درد داشتم 😬
یک ربع بعد به ماما همراهم زنگ زدم و گفت خودت رو برسون بیمارستان . حدود نیم ساعتی تو راه بودیم و حدودای ساعت ۵/۵ رسیدم بیمارستان . با همسرم رفتم بلوک زایمان و گفتم درد دارم ، گفتن بخواب معاینه ت کنیم ؛ از همون اول با شروع دردهام نفس های عمیق خیلی کمکم می کرد و دردهام رو کنترل می کردم ، نفس هایی مثل بود کردن گل و فوت کردن شمع ، دیگه دردها ک شدیدتر شد بو کرد گل بود و بازدمش هم آه.و ناله 😬🙃
و همون آه و ناله ها هم دردم رو کم می کرد ، مهم اون دمی بود ک می گرفتم و سعی می کردم روی شکمم تمرکز کنم و از اونجا نفس بکشم .
زمانی ک وارد بلوک زایمان شدم خواستن معاینه کنن ک دیدن نفس های من خیلی نزدیک به همه و مستقیم بردنم تو اتاق زایمان ، معاینه ک کردن گفتن ۴ ، ۵ سانتم ، اصلا نشد ک به ماما همراهم خبر بدن ، مامای عاملم فقط تونست خودش رو برسونه و وقتی رسید و معاینه کرد گفت ۶ ، ۷ سانت شدی و روند زایمانت سریع و دیگه به ماما همراه نمی رسی
گفت پاشو با هم ورزش کنیم ؛ قبلش ان اس تی بهم وصل کرده بودن و دراز کشیده بودم ، کلی درخواست کردم ک دستگاه رو ازم باز کنم تا بتونم دردهام رو کنترل کنم
بلند ک شدم فقط تونسم ۴ ، ۵ تا اسکات بزنم و سریع بهم زور نشست ، احساس ادرار شدید داشتم و نذاشتن برم دستشویی ، گفتن می ری دستشویی می زایی 😁😂
خلاصه دیدن زور بهم نشسته بردنم روی تخت و با شاید سه تا زور یا ۴ تا (یادم نیست) زایمان کردم
مامان اقا امیرمهدی🩵 مامان اقا امیرمهدی🩵 ۳ ماهگی
پارت ۱۰
دسشویی که کردم گفتم خیلی حس دفع دارم خانوم بادی میترسم موقع زور زدن مدفوع کنم که قربونش برم انقدر باهام خوب حرف زد و ترسمو از بین برد ازش
دوش اب گرم رو گرفت رو کمرم شلنگ سرویسم داد دست خودم که از جلو بگیرم رو شکمم
موقع دردا حالت چمباتمه بالا پایین میبردم لگنمو ولی وقتی دردا اروم میشد بلند میشدم لگنمو میچرخوندم چپ و راست میکردم
دیگه یجایی حس کردم واقعا دارم مدفوع میکنم گفتم خانوم بادی حالم بده مدفوع دارم میزاری دسشویی کنم ؟ گفت نه عزیزم این بچس مدفوع نداری بیا بریم رو تخت
رفتیم رو تخت گفت نه سانت شدی تقریبا فولی فقط یه تیکه مونده سجده شو دوباره لگنتو بچرخون تا کامل بشه
همونکارو کردم تا دیگه واقعا حس کردم مدفوع داره در میاد ازم تا به بادی گفتم دستشو برد داخل گفت ایول ببین دردت گرفت زور بزن پاهاتو بده داخل شکمت چونتو ببر تو گردنت
سعی کردم زور بزنم نمیتونستم به بادی گفتم بزار سجده امتحانش کنم
رو حالت سجده چن بار زور زدم تا یکم یاد بگیرم زور زدنو
بادی گفت دیگه نرگس برگرد بخواب رو کمر
هر انقباض که شروع میشد ناخواسته زور میزدم بادی میگفت خیلییی خوبه همینطور ادامه بده نرگس
حالا من اون بین نگران این بودم که مدفوع نکنم🤣🤦
دوباره دستشو برد داخل گفت سرش داره در میاد موهاشو میبینم چن تا زور دیگه تمومه این آخری هارو با تمام قدرتت زور بده و الکی زور نده اگه حس زور داشتی شروع کن