سلام مامان های گل.پسرم بیست و دو ماهشه خیلی شیطون شده،لجبازیش زیاد شده ،قهر میکنه،حرف شنوی نداره،خب شاید بگید الان ک خیلی کوچیکه نمی‌فهمه تا حرف شنوی داشته باشه.اما منم واقعا از تکرار زیاد هی با محبت مهربونی خوش لحنی از بس بهش میگم فلان کار و نکن خسته میشم . امروز بیرون رفتم کلافه ام کرد هی لجبازی ،مدام از کالسکه می اومد بیرون می‌گفت خودم باید راه ببرم منم میزاشتم ک کمی راه ببره خوشحال بشه اما دیگه حوصله ام رو ب سر برد و اصلا نباید برخلاف میلش رفتار میکردم واگرنه شیون و گریه میکرد.تا ک ی لحظه بغلش کردم ی نیش کون گرفتمش اونم از درد بیشتر گریه کرد😭.و الان که خوابیده هی یادم میاد و دلم میگیره و غصه دارم خیلی ناراحتم از کاربدم،و اینکه هربار ب خودم قول میدم تکرار نکنم عصبی نشم اما روز ب روز دارم بدتر میشم جدیدا تنبیه بدنی های کوچیک میکنم مثل نیش کون،تو دستش زدن ،سرش رو آروم زدن واقعا از دست خودم ناراحتم ک چرا در مقابل عزیز ترینم جگرگوشه ام تحملم کمه و زود قاطی میکنم؟الان ک خوابیده ب قیافه معصومش نگاه میکنم بیشتر عذاب وجدان دارم چه کنم ک صبور تر باشه لطفاً راهنماییم کنید ؟

۴ پاسخ

حق داری عزیزم این سن به شدت لجباز میشن دخترم منم بهش میگم فلان کار نکن بدتر اون کار میکنه من فقط با جیغ و داد یکم خالی میشم

منم گاهی مثل شما عصبی میشم و بعد کلی نفرین میکنم خودمو .اما نیشگون نگرفتم تاحالا خیلی داد میزنم و گاهی پس کله اش میزنم دستم بشکنه الهی .ولی واقعا لجبازه عصبی میشم دیگه .من اصلا پیاده جایی نمیبرمش وگرنه دیونه روانی میشم .با اسنپ میرم و برمیگردم جایی هم بخوام برم پیاده شاهان و میزارم خونه مادرشوهرم

عزیزم ما مادرا هم گاهی خسته میشیم ماهم گاهی صبرمون تموم میشه باید با دنیای بچگانشون کنار بیاییم. صبرمونو بیشتر کنیم هرچند منم گاهی خودم کم تحمل میشم خودتو سرزنش نکن

من دلم اتیش گرفت نیشگون گرفت اون انرژی داره شیطون نیس خب چرا راهش نبردی یگم خسته بشه خودش سوار میشه بخدا ما چقد ناشکریم بچه سالم وایقد ای ای چطور واقعا دلت میاد اینطور مواقع اب بخور این رفتارا بیشتر عصبی میشه ماک امادگی روحی نداریم چرا بچه میاریم بچه اقتضا سنش الان باید هرچی تجربه کن شما سعی کن یابیرون نبر یا استانه ی تحملت ببریالا

سوال های مرتبط

مامان باران کوچولوم مامان باران کوچولوم ۲ سالگی
چفد سخته مادر بودن، از صبح ک بیدار میشم تا اخر شب سعی میکنم مادر خوبی باشم براش،ولی ی جاهایی از دستم در میرع🙂💔امروز غروب عصرونه نخورد، ظهرم زیاد غذا نخورد شب هم غذا نخورد یکم سیب زمینی سرخ کرده خورد و خوابید،عصری بردمش پارک با ابجیم، اندازه ۲ ساعت بازی کرد اومدیم، یهو لج کرد سر چیز مسخره،باباشم با تلفن صحبت میکرد با صاحب بار این میرفت ور گوش اون جیغ میزد گریه میکرد هرکار میکردم اروم نمیشد اصن بغل من نمیومد، باباشم یکی محکم زد ب کمرش طوری ک جای ۵ تا انگشتش موند رو کمر بچه🥲انقد نشستم گریه کردم، با باران دوتایی گریه میکردیم، سعی کردم ارومش کنم، اروم نمیشد، از حرصصصص زیاد الکی خندم میگرفت ی لحظه اوووج گرف گریه ش ب خودم گفتم نکنیاااا ک یهو دستم خیلی بی قرار رفت تو صورت باران🥲💔 اصلااااا دست خودم نبودم اعصابم زد ب دستم، بچم هی با گریه میومد صورتمو نگاه میکرد ببینه واکنشم چیه،😕😕ب هیچ سراطی مستقیم نمیشد ک گولش بزنم، طوری بود ک میگفت اصلا ب من دست نزن،خلاصه بعد از کلی گریع بیهوش شد از خواب،
همش میگم بچه ۲ ساعت پارک بهش خوش گذشت اومد خونه از دماغش در اومد،شب ک میشه غصه عالم میریزه رو دلم بابت باران،حس میکنم خیییلییی کم میزارم براش،😔
مامان مهرسام و مهرنا مامان مهرسام و مهرنا هفته بیست‌وسوم بارداری
سلام مامانای با تجربه میشه راهنماییم کنید به کمک نیاز دارم خیلی باید حتما با کسی صحبت کنم نمیدونم چرا من از وقتی زایمان کردم اینقدر عصبیم پسرم خیلی بهونه میگیره جیغ میزنه گریه میکنه فاق شلوارمو میکشه و میگه باید همش پیش من بشینی همش بشینی پیشم و من هر کار دوست داشته باشم بکنم تو هم باید پیشم باشی ینی پنج دقیقه تنها بازی نمیکنه و ما اینجا هیچکس و نداریم و بیرون رفتنم از همه چیز دوریم و خیلی سختمه نمیدونم با چی ببرم بیرون اینور و اونور میپره و غذا هم نمیخوره عصبی میشم دیگه داد میزنم سرش خیلی ناراحتم خیلی عذاب وجدان دارم حق داره بچه خسته میشه تو خونه نمیدونم چیکار کنم عصبی نشم وقتی گریه میکنه و غذا هم نمیخوره من سرش داد میزنم الان تو ناخودآگاهش مونده ؟؟؟؟؟یا میتونم جبران کنم و یه چیز دیگه این طبیعیه که یهو من کنارش دراز کشیدم نازش میکنم و بوسش میکنم بهش میگم دوسش دارم اونم بوسم میکنه و لبخند میزنه و یهو حمله میکنه موهامو از ریشه میکشه و میکنه موهامو و چنگ میزنه صورتم و سیلی میزنه منم آروم میگم مامان دردش میگیره مامان ناز مامان بوس ولی ول نمیکنه