بچه که بودم، وقتی میدیدم مادرم تو روضه ها چادرش رو میکشه سرش و اشک میریزه، با خودم فکر میکردم چه‌جوری گریه‌ش میگیره اخه؟ با یه داستان تکراری؟ که هزااار بار شنیده؟که چه طور میشه ادم اینطور زجه بزنه برای کسی که ندیده؟
امروز منم یه مادرم.
مادری که یه سه ساله کنارش داره و یه شیر خواره تو بغلش🥀
امروز من بیشتر از هر وقتی دلم میشکنه تو روضه‌ی حسین.
امروز بیشتر از هر وقت دیگه‌ای، قلبم مچاله میشه از تشنگی لبان علی اصغر. که نگاه پسرکم میکنم و بی قراری میبینم وقتی دنبال شیر میگرده. که زجه و اشک میبینم وقتی لباش خشک میشه. که قلبم میسوزه وقتی که گشنه خوابش میبره.
امروز بیشتر از هر وقت دیگه‌ای میفهمم پدر برای دختر سه ساله چیه.
که وقتی دخترکم بعد از چند روز دوری عکس پدرش رو بغل میکنه و باهاش حرف میزنه چه دردی داره.
امروز وقتی مداح میگه میتونی یه ساعت به بچه‌ت شیر ندی؟ قلبم میره که اگه گریه کنه چی؟ اگه گشنه بشه؟ امروز بیشتر از هر وقتی میفهمم چه دردی داره مادر بودن. مخصوصا تو کربلای حسین.


پ.ن۱:قبول باشه عزاداری هاتون. اگه لایق بودیم مارو هم دعا کنین.
پ.ن۲:امشب بعد از حدود ۲۰ روز اومدم گهواره. فضا برام غریب شده😅
انشالله که ایام به کامتون بوده این چند وقت.

تصویر
۲۱ پاسخ

احسنت به قلمت
چقدر قشنگ بیان کردی
چقدر قشنگ روضه ی مجسم گفتی برامون 😭😭😭
اشکم سرازیر شد اجرت با بانو رباب💚

عزیزدلم ان شاء الله ک خدا حاجت قلبیتو بده 🤲🤲🥺🥺
واقعا این داستان صحرای کربلا هیچ وقت تکراری نمیشه همیشه قلب آدمو میسوزونه 😔😔🥺🥺

دقیقا این چند روز میخواستم تاپیک بزنم که ماهایی که دختر سه ساله داریم روضه مصور داریم تو خونه

احسنت به سخنان زیبا و دلنشینت
تا مادر نباشی نمیفهمی که طفل سه ساله و شیر خوار اقا اباعبدالله چی به سرشون اوردن دشمنان
خدا لعنتشون کنه
کربلای حسین قسمت و روزی همه شما انشالله 🙏🥺🥺🥺

🥺🥺🥺🥺🥺🥺🖤🖤🖤🖤

تصویر

سلام عزیزدل
اول که تبریک میگم پسر گل دنیا اومده ان شاءالله زیر سایه امام حسین باشه
چقدر حال نوشتت رو درک کردم . بغض نشست تو گلوم. قصه امام حسین تنها غصه تکراری هست که هیچ وقت تکراری نمیشه

عزیزم مثله همیشه عالی نوشتی
قدم نو رسیده مبارک الهی یاروسرباز امام زمان باشه
التماس دعا

بمیرم برا ارباب 😭😭

راستی مبارک قدم گل پسر

واقعا که خیلی سخته
بمیرم برای دل خانم حضرت زینب که چی دید و چی کشید 😭😭😭😭😭😭

تصویر

بازم مثل همیشه عالی بود
قدم نو رسیده هم مبارک
انشالله نوکر امام حسین بزرگ بشه

هعی خدا😭😭😭

سلام انشالله بچه هات سلامت باشن قصه علی اصغر همیشه تازه مونده واسه هممون امروز خواستم برم مراسم شیر خوار گاه اما دیر رسیدم فقط نماز ظهر ش رو خوندم دلم گرفت سعادت نداشتم توروضه ها منو دعا کن خیلی محتاج دعا هستم

سلام عزیزم قدم گل پسرت مبارک ان شاالله پر روزی و خوش قدم و عاقبت به خیر باشه

واقعاالان خیلی خوب شرایط سخت کربلارودرک میکنیم.😭😭😭😭دلم برات تنگ شده بودخواهر.قدم نورسیده مبارک ان شاالله که سربازامام زمان بشه😍برام دعاکن این دوماه اخروبه خیربگذره خیلی اذیتم جدیدا

اخ😭😭
راستی زایمان کردی مبارک باشه😍🥰
ان شاالله خوش قدم باشه و خوش روزی
سرباز امام زمان باشه الهی

خدا بچه هات برات نگهداره 🌷
حرف حق🤌

خیلی قشنگ گفتی اشکم در اومد🥲
ان شالله بچه هات زیر سایه پدر و مادر و امام زمان به خوبی بزرگ شن🤍

قدم نو رسیده مبارک
منم اولین باره
تو مراسم امام حسین گریه میکنم
حس میکنم مادرامون که‌گریه میکنن
همه ای اینارو تو زندگیشون تجربه کردن حالا هرکس یه جوری
ماهم تا وقتی مادر نشده بودیم نمی فهمیدیم بچه چیه
بچه ۶ماهه چیه
مادر بودن چیه

خدا حفظشون کنه،التماس دعا .
امروز به یادتون بودم که خیلی وقته تایپیک ازتون ندیدم

عزیززززم امروز از ذهنم عبور کردی
با خودم گفتم نمیدونم زایمان کرد بسلامتی یا هنوز وقتش نشده🩵
حرف دلِ خیلیامون رو نوشتی
ممنونم از نوشته ی زیبات🙏🏻🌱🥺
قدمش خیلی خیلی مبارک مامان خانوم
التماس 🤲🏻✨

بفکرت بودم، واسه منم دعا کن، واسه بچه های بعدیم که بخوبی و خوشی باشه❤

سوال های مرتبط

مامان آرن و الا مامان آرن و الا ۳ سالگی
سلام خانوم ها من خواهرشوهرم یه پسر داره که الان نه سال داره قبلا که پنج یا شیش سالش بود اصلا نمیتونست تو موقعیت ها از خودش و وسایلش دفاع کنه و همیشه تو جمع دوستانه ، دوستاش ازش سواستفاده میکردن ، مثلا دوچرخه اش میگرفتن باهاش بازی میکردن اما اسباب بازی هاشون اصلا بهش نمیدادن ، خوهرشوهرم هم خییلی از این بابت ناراحت بود کلا شروع کرد بهش یاد دادن که نباید وسایلت هات بدی کسی ، وقتی پسرم یک ساله بود ، اصلا به کسی اجازه نمی‌داد که به پتو و وسایلش نزدیک بشن ، بعد هیییی خواهرشوهرم پسرش علیه پسرم می‌کرد، ببین آرن نمیده تو هم نده، خلاصه خیییلی رابطه اشون بد شده بود ،جوری که اصلا نمی‌رفتم خونه مادرشوهرم( خواهرشوهرم طلاق گرفتن و با مادرش زندگی میکنه) اما پسرم خیلی عمه و پسر عمه اش دوس داره ، همش دوس داره بره پیششون ، اما هر وقت میره چه پسرش خونه باشه چه نباشه ، اسباب بازی هاش از پسرم قائم میکنه ، یا مثلا ماشینش رو کمد باشه ، و پسرم داره میبینه که رو کمد ماشین هست میگه نه ماشین نداریم هییی بچهدام میگه عمه نیگا اینجاست ، هی اون اصرار میکنه چیزی رو کمد نیست ، خلاصه من اصلا پام اونجا نمیزارم از دست خودش و پسرش اما خانوم همیشه آخر هفته پسرش می‌فرسته خونه ام ، بنظرتون واکنشی باید چه جوری باشه