۴ پاسخ

چیکار باید کرد پس . من به شوهرم میگم تو عادتش دادی به بیرون بردن و چیز خریدن هر روز باید بره مغازه چیزی بخره الان دیروز رفته لپ لپ بزرگ برداشته هیچی هم توش نبوده باز امروز گیر داده من میخام شوهرمم براش نخریده دوساعت گریه کرده به دست و پای ما پیچیده تا خوابید

پسر منم دقیقا این شکلیه🤦‍♀️

پسرمن همینه مثل کنه میچسبه اصلا نمیش گولش زد یا سرگرمش کرد ب ی چیزی ک گیر میده ول نمیکنه

تنهاست

سوال های مرتبط

مامان ♥زندگیم مامان ♥زندگیم ۳ سالگی
مامانا پسرم خیلی اذیت میکنه اصن حرف گوش نمیده یهو انقد خوب میشه یهو هم انقدر بد که ادم دلشش میخواد سکته کنه بمیره. ینی خیلی وقتا تو حالت عصبیه. گریه میکنه خـــــیــــلی.. برا هرچیزی گریه میکنه
دیروز از صب فقط گف من تیرکمون میخوام باباش شب اومدنی براش یکی خریده بود. باباش چندبار انجام داد طرز انداختنشو... کمکش کرد ولی اصن گوش نکرد همش میگف تو انجام بده من بلد نیسم گریه میکرد یه بار ک امتحان میکرد نمیشد گریه میکرد اخرش هم شکست و برد انداخت بیرون میگف یکی دیگ بخر خوبشو بخر اون بد بود... ینی توی دو سه ساعت انقد جیغو دادو گریه کرد منو باباش هم دیگ گریمون گرف
اصن نه حرف گوش میده نه با خودش بازی میکنه همه اسباب بازیاشو جمع کردم چون با همش حرص میخوره.... ینی همش درحال گریه کردنه
با دوستش بازی میکنه همسنشه ها میگه من خسته شدم یکم استحراحت کنیم دوباره بازی کنیم پسرم شرو میکنه ب گریه کردنو داد زدن که نه پاشو بازی کنیم تو بازی هم زور میگه ینی میخاد هرچی اون میگه بشه.
ما دیگ نمیدونیم چیکار کنیم که یکم عوض بشه. باهاش بازی میکنیم گریه میکنه. بازی نمیکنیم یه جر دیگ. تنهایی هم اصن بازی نمیکنه. توجه نمیکنیم بدتر. محبت میکنیم انگار ن انگار
مامان محمدامین مامان محمدامین ۳ سالگی
سلام دوستان اگر کسی تجربه مشابه داره لطفا راهنمایی کنه....
من پسر بزرگم فوق العاده باهوش ودرسخون وبه شدت منظم هست ولی خیلی درونگراست. یه جوریه که فقط وقتی ازش چیزی میپرسی جواب میده اونم با بله ونه... مثلا اگر تو مدرسه جشن یا اردو باشه من ازطریق کانال مدرسه متوجه میشم اصلا درموردش صحبت نمیکنه حتی ازش میپرسم اردو چه طور بود فقط میگه خوب بود. اصلا اهل تعریف کردن نیست. خیلی باکسی دوست نمیشه.
برعکسش پسر دومم فوق العاده فوق العاده برونگراست خیلی راحت باهمه قاطی میشه اونقدرعجیب حرف میزنه خودمم میمونم، خیلی میتونه همه رو جذب کنه حالا مشکلم اینجاست که هر جا میریم همه میگن دومیه خیلی بهتر از اولیه یا حرفایی که همش دومیه را بهتر نشون میده یا بیشتر تحویلش میگیرن براش چیز میخرن اونم جلو پسر بزرگم واقعا اعصاب من خورد میشه. باعث شده پسر بزرگم از برادرش بدش بیاد همیشه میگه کاش امین بمیره یا من از این خونه میرم. دائم دعوا میکنن هرچقدر خوبیاشو جلو همه بزرگ میکنم میگم درسش خوبه و... فایده نداره. واقعا هم پسر خوبیه خیلی درکش بالاست. احساس کم بودن میکنه نسبت به برادر کوچکترش درصورتی که خیلی توانمندتره. به نظرتون من با این وضع چی کارکنم اعصابم نمیکشه از دعواهاشون. بامشاوره صحبت کردم میگه درونگراست باید بپذیرید ولی اطرافیانمون نمیپذرین انگار حتی پدرمادر خودمم میگن دومیه یه چیزی میشه نمیدونم چرا اینجوری میگن و فکر میکنن
مامان عروسک قشنگم🫀 مامان عروسک قشنگم🫀 هفته هشتم بارداری
هر دفعه با خودم میگم فردا مادر بهتری میشم،صبور تر میشم،بیشتر تحمل میکنم،کمتر کنترلم رو از دست میدم و….
اما به همون خدایی که این فرشته رو به زندگیمون بخشید واااقعا خیلی لجبازی میکنه و کفر آدمو در میاره
میگم برو دستشویی انگار به دیوارم،خودش میره ها ولی اگه هیچیش نگم سااااعت ها میخواد بازیگوشی کنه و نره،وقتیم بگم انگار ن‌ انگار
میخوایم بیرون بریم لباساشو میارم میگم پاشو شورت و شلوار و ایناش که میتونی رو بپوش تا منم آماده شم و بیام بقیه کاراتو بکنم
من میرم تو اتاق ی رب بیست دقیقه کارامو میکنم میام بیرون میبینم یا داره بلزی میکنه یا تلویزیون میبینه و هیییییچی نپوشیده
میگم بیا کفشاتو بپوش میگه تو بپوشون
صبحانه ناهار شام مطلقا نمیخوره اگه با دلخوری و دعوا و داد و بیداد هم بشینه سر سفره یه قاشق میخوره پامیشه میره دو ساعت بعد میاد یه قاشق دیگه،یعنی اصصصصصصلا نمیدونه غذای گرم چیه
میگه ماکارانی بپز پیتزا بپز مرغ بپز ولی بقرآن دریغ از ذره ایش که قشنگ بشینه بخوره
داروهاش شکستنیه میخاد برداره بیاره بازی کنم با خوبی میگم‌نمیشه فایده نداره با بدی میگم صداش در میاد
دیگه وا من رد دادم موندم چیکار کنم