۱۳ پاسخ

عزیزم بچه نه ساله هیچ چیزی که شما فکر می کنید رو متوجه نیست و فقط به خاطر دوست داشت نه که این کار رو می کنه فقط باید براش توضیح می دادی با این کار ممکنه هر دوی اون ها مریض بشن و ... و حتما به مادرش اطلاع می دادی نه به عنوان اعتراض چون اون هم بچه هست

تو خونه یادش بده بگو بوس کردن ممنوعه مامان آلودگی زیاده عطسه کردن و سرفه کردن باعث آلودگی میشه طرف دستش دهنش الودست نزار کسی بوست کنه زود لپتو بگیر بگو نه اجازه نمیدم دوست ندارم فقط منو بابا تو رو اجازه داریم بوس کنیم بقیه اصلا
از این چیزا قصه ها بگو دخترا حرف گوش کن هستن حتما گوش میده بهت

دوری دوستی
میدونی حتما از تی وی جایی دیده
بیخیال اصلا چیزی نگو

من بودم حسابی باهاش دعوا میکردم که بفهمه منظورشو فهمیدی بعد بهش میگفتم اگه یکدفعه دیگه نزدیک نیلا شدی به بابات میگم و به دخترت بگو هرکسی خواست اینجوری نزدیکت بشه اول هلش بده بعد جیغ بکش منو صدا کن بگو هیچ کس اجازه همچین کاری نداره باهات

واقعا لعنت ب تربیت اینا. ادم میکشن. بخدا.

خوب بهش میگفتی فلانی لبشو بوس نکن پیشونیشو بوس یا دستشو...بوسیدن لب خوب نیست مریض میشه...قطعا دختر نه ساله اینومیفهمه درغیراینصورت اگه تکرارکرد نذار پیشش بره...

والا زیاد دیدم لبای بچه هارو بزرگا بوس میکنن اشتباهه محضه ها‌ ولی اون بچه ام لابد از بزرگترش دیده

من هرکسی بود اینجور رفتار میکردم هرکی هرچی خواست بگه وقتی من کوتاه بیام مطمئنن به بچمم یاد میدم که سکوت کنه سر همچین مسائلی

تو میگی دختر نه ساله من پدر شوهرم مثل خر بوس میکنه با یه من سیبیلش دماغ یا زیر شمش نزدیک دهنش میبوسه صحرارو اونم خجالتی تسلیمه اصلا دیدی بعضی بچخ ها جیغ میزنن ، صدبارم گفتم الرژی داره نبوسید حالیش نیست مرد نره خر چی بهش بگی بخدا اعصابم خورده

چیزی نگو مطمئنا مادرش بارها دیده و براش مهم نبوده. ولی هررررگز اجازه نده دخترتو ببوسه حتی صورتشو دستاشو

اون حتما یه جایی دیده... اندفه محکم بگو به بابات میگم اگر بازم اینکارو بکنی

خوب میگفتی عزیزم مریض میشه نباید لب کسی رو بوس کنی یه اخم هم بهش میکردی

اون ازلحاظ ودیددید که شمانگاه میکنیدبه قضیه نگاه نمیکنه عزیزم.....اون ازرودوست داشتن اون کاررومیکنه وممکنه دیده باشه که تکرارمیکنه امامنظوراونکاررونمیدونه که شمافکرکنیداون منظوریدی داره.....اتفاقاخیلی خونسردباهاش درمیان میزاشتی که این مدل بوسه خوب نیست وفلان....

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۳ سالگی
مامان نیکی مامان نیکی ۳ سالگی
وای انقد اعصابم خورده که حد نداره



بچه های شما هم اینجوری ان یا نه ؟؟؟


امشب مهمونی دعوت بودیم خیلی هم رودربایسی داشتم باهاشون


بعد تو مهمونی به غیر از دختر من یه دختر دیگه هم بود که همسن دختر من بود و همبازی هم بودن قبلا هم همدیگه رو دیده بودن بار ها ولی تا حالا اینجوری نشده بودن انقد سر همه چیز باهم دعوا کردن که من مردددددم از خجالت سر چیزای مسخره 🤦🏻‍♀️
سر دستمال کاغذی چرا این دوتا داره من یکی دارم
چرا شمع جلو این بلنده مال من کوتاه بعد جیغغغغغ میزدت دعوا میکردن باز باهم دوست میشدم چند دقیقه خوب بودن باز دوباره دعوا سر یه چیز مسخره دیگه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
تا قبل ازینکه اونا برسن دختر من خانوووووم نشسته بود متین مودب اصلا خیلی خوب بود کلا همیشه اگه خودش تنها باشه بهترینه نمیدونم چرا چشمش به یه بچه دیگه میفته کلا یه ادم دیگه میشه میخاد هر کار که اون بچه میکنه اینم انجام بده حتی اگه نتونه انجام بده خیلی خجالت کشیدم امشب واقعن هنوز دارم بهش فکر میکنم و خجالت میکشم
یعنی فقط شام اوردت ما نفهمیدیم چجوری سریع بخوریم فرار کنیم که بقیه ارامش داشته باشن 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ بچه های شما هم اینجورین یا فقط مشکل منه این جور رفتار 🥲
مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
سلام. شب قشنگتون بخیر.
شما هم وقتی به خاطراتتون فکر میکنین، یه نکات ریزی ازشون پیدا میکنین که اون موقع اصلا به نظرتون نیومده بود؟
داشتم به شب زایمانم فکر میکردم. من ساعت ده شب اورژانسی سز شدم، و تو اتاق تنها بودم. فردا صبحش یه خانمی اومد که بره برای سزارین. اولش که بنده خدا داشت سکته میکرد و کلی برای سوند اه و ناله کرد. بعد از اینکه از اتاق عمل اوردنش هم همینطور. بیچاره گویا درد داشت. قسمت عجیبش اونجا بود که در اوج کرونا، در حالی که پدر همسر من رو حتی توی بیمارستان!!! راه نداده بودن به خاطر تدابیر بهداشتی، کل خانواده‌ی این خانم تو اتاق بودن. مادرش، دخترش، خواهرش، و حتی همسرش🤦🏻‍♀️ هی هم میومدن میرفتن. داشتم فکر میکردم چطور واقعا؟ بعد من وقتی از اتاق عمل اوردنم همسرم رفت پایین که بابام بیاد دو دقیقه ببینتم. رمز میزنن بقیه ایا؟ و اینکه یه زن زائو‌ی دیگه تو اتاقه که باید به بچه شیر بده خیلی موضوع مهمی نبود ایا؟ که همسرش هی میومد و می‌رفت ؟ البته ذوقشون رو درک میکردم واقعا. یه دختر ۱۶ ساله داشت و این گل پسر براشون خیلی جذاب بود. جذاب تر اینکه در حالی که من داشتم سوپ بی مزه‌ی بیمارستان رو به زور میخوردم اون خانم داشت شیرینی خامه‌ای میخورد😂😂 همینطوری هم اه و ناله میکرد برگ های من خزان میشد😂😂

پ.ن:پسر اون خانم ۳۷۰۰ بود بعد دختر من ۲۸۰۰. کنار هم که دراز کشیده بودن انگار اون بابای این یکی بود😂 هنوز که هنوزه من به خاطر این تفاوت دارم به مامانم اینا جواب پس میدم😂😂
پ.ن۲:دعا کنین این یکی یکم تپل تر باشه. یکممم👌🏻👌🏻 که مادر جانم دست از سر کچل ما برداره.
پ.ن۳:دخترک، پیچیده در پتو، هنگام ترخیص.😁
مامان آدرینا مامان آدرینا ۳ سالگی
یه دختر بچه تقریبا ۵ ساله ماشین اسباب بازی که مال خودش نبود به دخترم نمی‌داد میگفت میخوام بازی کنم نمیدم نکن دست نزن
هِی ماشین رو می چرخوند دورتر که دخترم دست نزنه دخترم هِی می‌رفت سمتش،من این صحنه رو می دیدم هیچی نمیگفتم چون میخواستم دخترم خودش حرف بزنه و یه جورایی دفاع کنه از خودش،در آخر دخترم آروم بهش گفت با من دوست میشی؟
بگما توی دلم آتیش بود
یا قبلش میخواست یه بازی شروع کنه که همون دختر بدون اینکه حرفی بزنه اومد ازش گرفت من باز هیچی نگفتم که دخترم خودش حرف بزنه که نزد
و اون روز توی پارک یه پسر بچه تقریبا ۴سال و خورده ای دست دخترمو فشار داد دخترم نگاش کرد من با ملایمت گفتم نه دستشو فشار نده
اما خب بگم مثلا کسی دست به موهاش بزنه میگه دست نزن
یا اینکه یه جز پارک جای دیگه می برمش همش میخواد بهم بچسبه،می بيني همه به بازی این میگه تو هم بیا دستمو میگیره بهم می چسبه میاد توی بغلم،من تشویقش میکنم به بازی با بقیه اما روحیه ام از درون داغون میشه یه جور ظاهر سازی میکنم جلوش،اما میام خونه غمگینم..
بنظرتون در کل کار من درسته؟
شما باشید چ عکس العملی نشون می‌دید؟
مامان ❤ توت فرنگی ❤ مامان ❤ توت فرنگی ❤ ۳ سالگی