۱۲ پاسخ

احسنت به هر دوتاتون. هم اونا به خاطر معرفت و توجه و درک بالاشون جون هرچی باشه شما هم تازه زایمان کردید
وهم احسنت به شما بابت خوش انصافیتون و تشکر از اونا🌹🌹

خواهرشوهر خوب تو این دوره زمونه نعمته
خدا خواهرشوهرای مریض عقده ای رو هم به راه راست هدایت کنه

عزیزم چقدر خوبه خانواده همسر مثل یک اعضای خانواده اونا تورو ببینن واقعا افرین به مادر شوهرت ان شاالله جاش بهشته

خدا ب پسر نازت سلامتی بده عزیزم..🙏🙏🩵

خدا خیرشون بده

خدا خیرشون بده خواهر شوهرم منم پسرم زردی داشت ۴۸ ساعت نخوابید بالاسرش بود تا ۱۵ روزگی کیاشا هم مهمون اومده خونم کمک کرده با خواهرم

یه دستی هم سرما بکش

سلام ان شاءالله زود خوب بشه بیای خونه
عزیز پسرت عفونت ادرار داشت علائمش چی بود

خدا هیچ وقت آدمو تنها نمیزاره همیشه یک فرشته مهربون کنارت هست چه مادرت باشه چه مادرشوهر و خواهر شوهر

خداخیرشون بده
و انشاا... خدا سلامتی بده ب،کوچولوتون

خدا خیرشون بده.. بیمارستان چرا؟

خدا بد نده چرا بیمارستان؟ ؟

اولین بار کسی از طرف شوهر تعریف کرد دستشون درد نکنه 😍😍

سوال های مرتبط

مامان زینب مامان زینب ۲ ماهگی
سلام عزیزان خوبید من یه مشکلی دارم واقعا ناراحتم چون هیچوقت به خانواده همسرم نه بی احترامی کردم نه هیچی و اونا هم خیلی منو دوست دارن و بهم احترام میزارن و همینطور کمک می‌کنند بهم پلی یه مشکلی که دارم و نمی‌دونم من خیلی حساسم یا نه این هست که من با مادر شوهرم تو یک ساختمان زندگی می‌کنیم خواهر شوهرم یک دختر سه ساله داره و یک پسر هفت ساله وقتی که میان اینجا همش میان پایین تا دخترم رو ببینند و دیگه دختره خواهر شوهرم نمیره میمونه هر جی ام خواهر شوهرم میگه بیا نمیره و سر فدا میکنه و حرف میزنه تا دخترم بیدار میشه
پستونک رو میکنه دهنش هعی دستش رو میکشه و میگه بدین بغلم و بوسش میکنه منم یه چند باری گفتم مه عزیزم بچه رو بوس نکنیم ولی گوش نمیدن جدیدا هم که بچه های خواهر شوهرم هر دو از شدت تب و مریضی تمام دهانشون تبخال زده بود و با اون دوباره اومدن پیش دخترم الان دخترم سه روزه مریض شده بینی اش کیپ شده و سرفه میکنه
من نمیتونم حتی بگم وقتی مریض هستید نیاید این طفل معصوم جون نداره
خواهر شوهرمم یکبار گفت بچه تا دوسالگی که شیر میخوره ویروس نمیگیره ولی این بچه از بچه هاش گرفته و مریضه
امروز هم دخترش رو فرستاده خونه نادر شوهرم منم بالا نرفتم چون واقعا اعصابم خرد میشه همش جوش میزنم مه نکنه بیفته روش
مامان ninimaryam مامان ninimaryam ۶ ماهگی
من کفتم زور دارم خیلی از درد خارجه‌گفت‌ما بهت امپول زور نزدیم گفتم به خدا زور دارم ماما اومد چک کرد بدو بدو رفت بیرون دیدم‌داره با اونیکی‌ماما پچ‌پچ‌میکنه‌اومد‌گفت‌زنگ‌زدیم‌دکتر بیاد زایمان میکنی گفتم ساعت چنده کفت ۲:۳۰ منم از طرفی ناراحتم که از شوهرم خبر ندارم نگو‌اونده‌خودشو‌رسونده بیرونه ولی من‌نمیدونم اونیکی‌پرستار که جوون تره اومد معاینه کرد گفت وای بچه بیرونهدکه زور بزن‌اونیکی‌گفت‌نزن‌بزار‌دکترت بیاد ازین حرفا دیدن‌داره بچه میاد منو بردن اتاق زایشگاه هیچکس نبود بیمارستان یدونه من بودم تو بخش منو که میبردن زایشگاه مامانم و مادر شوهرمو دسدم‌ولی شوهرم نبود ته دلم‌خالی شد . از شانس‌من دوتا ماما که بودن اونجا نثل فرشته بودن خیلی مهربون و هوای متو داشتن .نگو شوهرم احازه گرفته بیاد منو ببینه هیچکشو‌نمیزارن ولی یهمو دیدن مهدی اومد بوسم کرد دیدمش رفت دکترم اومد چندتا زور زدم ولی واسه زور اخر دیگه خسته بودم زورم‌ تموم شده بود یکی از ماماها رو شکمم بود فشار میداد مه کمکک‌کنه