درد و دل شبونه
حسم شبیه چند ماه پیش که اومدم گفتم سونو گفته بچم پسره و هر چی تلاش میکنم برام سخته بپذیرمش. بارداری نسبتا سختی داشتم، خیلی کم پیش میومد جایی برم، پسرم که بدنیا اومد درگیر کولیک و رفلاکسش شدیم و هیچ دارویی روش تاثیر نداشت و یه بچه کم خواب که اکثر وقتا بی طاقته و گریه میکنه. حتی تو ماشین هم اروم نمیشه. میخوام یه دکتر ببرمش غصه ام میگیره‌که تو ماشین گریه میکنه و آروم نمیشه. خلاصه اینکه زندگیم خیلی فرق کرده. من و همسرم نمیتونیم همزمان غذا بخوریم. نمیتونم جایی برم، کاری کنم. تموم زندگیم شده این بچه. فقط میتونم یه وعده غذا درست کنم اونم همسرم نگه داشته باشه. گاهی وقتا دلم میگیره نه اینکه حسرت بخورم یا حسادت کنم. فقط دلم میگیره چرا حتی یه بیرون رفتن ساده رو نباید داشته باشم. حتی بچم خونه مامانامونم بیطاقت میشه و پشیمون میشیم. دلم میخواد منو و همسرم با خیال راحت سر سفره غذا بخوریم.با پسرمون بریم بیرون، یکمی زندگی رو به روال تری داشته باشیم. پسرم یکمی بیشتر بخوابه من بتونم حداقل یه تایمی از روز رو برای خودم باشم. تلوزیون ببینم. بیام پای گوشی بچرخم. بی قراریش کمتر بشه بتونم از داشتنش لذت ببرم. امشب اینقدر که دیگه از نخوابیدن و دور دادنش کلافه شدم که با خودم گفتم آخه من چه گناهی کردم بچه ای مثل تو رو باید داشته باشم 😭 برامون دعا کنین یا خدا منو صبور تر کنه یا بچم زودتر بهتر شه 😢

۲۲ پاسخ

ببین واکسن دوماهگی روبزنی همه چی اوکی میشه دیدیم که میگم حالا ببین کی گفتم صبور باش والعصر بخون

عزیزم منم همین شرایطو دارم الان بچمو به زور خوابوندم با این فرق که یه دختر 17 ساله هم دارم که باید با چالشای اونم سرو کله بزنم. امشب به مرز جنون رسیدم باز خودمو آروم کردم. بچه ی منم تو ماشین حسابی گریه میکنه از پوشاک ولوازم بهداشتی صفرشدم و فرصت خرید ندارم. اما همش خودمو دلداری میدم کم کم شرایط بهتر میشه
شبها پسرتو قنداق میکنی خیلی موثر تو خوابیدنش حتما صدای سشوار دانلود کن در طول خوابش بزار ارومش میکنه

(الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)
منم تو ی شهر غریبم کارام خودم انجام میدم کمکی ندارم پسرم هم شرایط پسرتون رو داره فقط توکلم بر خداست امیدوارم ب آینده

عزیزم این شرایط تا سه ماه طبیعیه ناراحت نباش منم پسرم اینجوری بود ولی باز اهمیت نمیدادم بقیه میگفتن بشینی خونه هم خودت افسرده میشی هم بچه خونگی میشه منم هرجا میخاستم میرفتم اولش خیلی اذیت شدیم ولی رفته رفته عادت کرد ب شرایط

من پسرم کولیک و رفلاکسش جدی نبود ولی هممممه اینایی که گفتی رو دارم..
بیست دقیقه بعد شیردهی راه میبریم، باهم غذا نمیخوریم، برا ی وعده غذا باید همسرم باشه، جایی میرم داستانه.. عادت کرده بهم و دوست داره بچسبه..
مثلا همین الان! تا میذارمش تو جاش بیدار میشه گریه میکنه و باهام تماس پوستی نداشته باشه آروم نمیشه..
ولی نمیدونم چرا همه اینارو دوست دارم. باهمش میخندیم با همسرم.. کلا جدی نگرفتم سختیهاشو.. با اینکه انقدری بدنم خسته شده که صبحا بیدار میشم باید کمرم چرب کنم تا بتونم پاشم..
ولی‌.... انقد دوست دارم مادری رو.... انقدی که از الان بفکر بچه بعدیم.

خداروشکر بچه ات صحیح و سالم کنارته عزیزم

مادر بودن سخت ترین کار دنیاس بنظرم

من خودم تنهام،نه مادر دارم نه خواهر،تو شهر غریبم زندگی میکنم،پدرمم زن گرفته دوساله ازش بی خبرم،حتی واسه زایمانمم نیومد بچمو ببینه خودم تنهایی بزرگشون کردم

این شرایط چند ماه اول کاملااااا طبیعیه
چون هنوز به روال جدید عادت نکزدین سخت میگذره یکم ک بگذره عادی میشه براتون

کمی صبور باش گلم
حمام که میری غسل صبر حضرت زینب بکن
خیلی خیلی سخته خواهر میدونم چی میگی من سر پسرم همه اینارو کشیدم شایدم بیشتر ولی تموم میشه
خداروشکر که حس مادر شدنو تجربه کردی
🌹🌹🌹🌹

گلم‌نمیخوام‌بگم‌سخت نیست هستتتتت

ولی من تا ۲سالگی دخترم‌شدیدا اذیت شدم
امروز رفتم خونه مامانم همه گفتن یکم عاقل شده 😑😂

بچه‌داری کلاااااا سخته خیلی

خودت با این کم طاقتی انتظار آرامش داری از بچه ت،خیلی سخته درکت میکنم اما کمی صبر و توکل به خدا این روزام تموم میشه همه این کارایی که گفتی با بچه ت انجام میدی

من تو شهر غریبم هیچ کمکی ندارم،شوهرم ساعت۶ باید سرکار باشه،پسرم شبا اصلا نمیخوابه تا ساعت ۱۰صبح بیداره اون موقع دیگه بیهوش میشه،کولیک داشت رفلاکس هم اضافه شد،دیشب بغلش کرده بودم باهاش راه میرفتم اون گریه منم گریه،میگفتم من مادر خوبی نیستم هیچی بلد نیستم نمیتونم بچمو آروم کنم،میگفتم کاش کمکی داشتم کاش پیش مامانم بودم،به شوهرم گفتم منو ببر شهر خودمون دیگه کم آوردم بدنم نمیکشه.

درکت میکنم فهامه جانم،منم دو روزه رایمان کردم با هرگریش گریم میگیره،موقع پی پی کردن یه بچه‌دیگ میشه من اول راهم دو روزه نخابیدم غذا نشده بخورم حتی شوهرمو ک‌همیشه کلی شب ها میومد خونه کنارش بودم هم صحبتش بودم دیگ الان ندارمش از امشبم ک رفته یه اتاق دیگ،ک بچه کنار من بخابه ،دست تنها هم هستم خداکمکم کنه

حالا من تو شهر غریبم تنهام ش‌هرمم ساعت ۸شب میاد
فکر کن تا دکترا درس خوندم بیکار نشستم خونه فقط بچه داری میکنم ولی همش به خودم یاد اوری میکنم که هر بچه ای یه معجزه هست تو زندگی
پسر بزرگ من الان ده سالش ۴زبان بلده انقد ر کیف میکنم نگاهش میکنم 😍😍تو هم تصور کن چند سال بعد چقدر کیف میکنی با نگاه کردن بهش

عزیزم وقیقا تاپیک قبلی منم همینه مث شما ولی بعد ۳ ماه کم کم خوب میشن
اونوقت انقد شیرینه همه لحظهاتت

گلم همه ی ماهم این دغدغه هارو داریم ولی خاکشیر مثل اسپند دود کن پنبه رو بگیر رو دود خاکشیر بزار رو دلش وپشتش تا اروم بشه بخوابه من این کاررو میکردم میخوابیدالان خداروشکرخوابش خوب،شده

خوب میشه خانمی
برای ماها هم همینه
منم بی طاقت میشم اکثرا ولی زود به خودم یاد اوری میکنم که این روزا هم میگزره مثل اینهمه از عمرمون که گذشته 😍پسر منم نا آرومه برعکس پسر اولم که الان الانم ساکت و آرومه
دقیقا منم استرس میگیرم که بیرون الانم که گریه کنه نتونم آرومش کنم به خاطر اون بیرون نمیرم
ولی سه چهار ماه بعد بهتر میشن این روزا هم فراموش میشن

ی جوری نوشتی ک حس کردم خودمم دارم این متنو مینویسم😣😣واقعا کولیک لنا هم شب و روزو از ما گرفته.درکت میکنم کاملا عزیزم..انشالله بسلامت این دورانم بگذرع و این روزا خاطره شن برات

بچه تا یکسالگی سخته باید تحمل کرد خوب وبدم ندارت کلا سخته

من‌ هیچ کدوم از این مشکلاتو نداشت پسرم ولی واقعا سخته بچه کولیکی اما واقعا وقتی نگاهشون میکنی قند تو دلت اب میشه ماهم هیچ کاری نمیتونیم بکنیم

این روز ها هم تموم میشه اما سختی ها یه شکل دیگه میشه کلا تا اخر عمر درگیر بچه هستیم تو هر سنی به یه شکل .همین طور ماه به ماه خوابش درست میشه و نصف بیشتر مشکلات مال همین خوابه

میگم قطره اینفاکول رو همراه با گریپ میکسچر نرس هارویز امتحان کردی؟؟
هر دو رو با هم هر ۸ساعت
گریپ رو دو سی سی بده
اینفاکول رو نیم سی سی
البته یه ساعت بینشون فاصله بنداز
اینفاکول رو که قبلا گفتی میدی
همراهش اینم بده ان شاءالله آروم ترش میکنه

آبجوش نبات عرق نعناع امتحان کن
مطمینم جواب میده
نیم سی سی عرق نعناع با یک نیم سی سی آبجوش نبات قاطی کن بهش بده
آب روی آتیش خوب میشه
بعدش شیرخودت فقط میدی یا شیرخشک میدی؟

سوال های مرتبط

مامان melorin😍🧿 مامان melorin😍🧿 ۸ ماهگی
شوهرم ازچنروز پیش مرخصی گرفته مثلا پیش متو بچه باشه ،روزی چنساعت میره بیرون به هوای خربد و دور زدن وسیگارکشیدن و....
من ۱۰ ماه تمومه از اول بارداری خونه م ،توی بارداری انگار اصلا دوس نداشت باهم بریم بیرون هی میپیچوند بهش میگفتم چون ورم دارم روت نمیشه میگفت این چه حرفیه خطرداره،الانم بهونش بچه س،امروزم حوصلش سر رفت خواست بره بیرون گفتم ماهم بیایم با ماشین یه دور بزنیم خب منم آدمم دل دارم،گفت نه با بچه خطرناکه سرما میخوره و... منم شبا کم میخوابم کلی غر زدم لج کرد گفت اصلا نمیرم الانم گرفته خوابیده،حتی شبا میاد توهال جدامیخوابه که بیدارنشه با اینکه چنبارگفتم دلگیرمیشم،حتی گفتم فقط لحظه های خوبش که واسه تو نیست ،سختیاس واسه من ،بچه هردومونه
به سختی بین این همه کار باعجله یچیزی درست میکنم بخوریم هی بهونه میاره نمیخوره یا کم میخوره،حتی معذرت خواهی میکنم میگم ببخشید خوب نشد خودت میبینی بچه دستو بالموبسته عجله ای شد
برای بیرونم میگه نباید صب تاشب بشینم تو خونه ور دل تو که،
شما بودین چیکارمیکردین؟ چطوری رفتارمیکردین؟
درصورتیکه منم قبل بارداری شادوشوخ وشیطون وبیرونی بودم همونطوری منو گرفت اما الان موقعیت فرق کرده وقت نمیکنم کاری کنم،بهش گفتم منم میتونم خیلی کارا کنم خیلی جاها برم اما ترجیح میدم پیش تو وبچم باشم😭😭اینم ازشب عید ما🥺