(بخش سوم)
آوردنم ریکاوری و سریع بچه رو گذاشتن روسینم و آموزش دادن که چجوری بچه رو شیر بدم ...تو بحث فشار دادن شکمم متوجه میشدم که موقع عمل یه فشارهایی بهم وارد میکردن یعنی موقع سری چند بار تو خود اتاق عمل شکممو فشار دادن تو ریکاوری هم که اومدم دکترم اومد بالا سرم و شکممو چک کرد و گفت اوکیه نیازی به فشار نیست ولی زمانی که آمادم کردن که ببرنم بخش جلوی در آسانسور یکی از ماماها شروع کرد جوری فشار دادن که حتی متوجه شدم یه مامائه دیگه که اونجا بود گفت لازم نیست و اینا ولی این کار خودشو کرد به حدی درد داشتم که با دستام دستشو نگه داشتم و قسمش میدادم که بس کنه ولی اون کار خودشو کرد
دیگه اومدم بخش و زمان ملاقاتی هم بود خانواده ها پیشم بودن درد هم داشتم ولی قابل تحمل بود
ولی هرچقدر که می‌گذشت درد هی شدید وشدید تر میشد و یه اشتباهی که من انجام دادم نگرفتن پمپ درد بود دیگه به پرستارا گفتیم و اومدن شیاف و داروی مسکن و اینا زدن
بعد از ۸ ساعت گفتن شروع کنم کمپوت هایی که دکترم گفته بود و نسکافه و چایی عسل بخورم تا اینکه تلاش کنم برای راه رفتن

۱ پاسخ

بعد از عمل باید حتما قبل اینکه پرستارا بیان شکمتو ماساژ میدادی اونجوری سفت میشد دردت نمیگرفت

سوال های مرتبط

مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۴ ماهگی
مامان الوين 👶🏼 👣🧡 مامان الوين 👶🏼 👣🧡 ۴ ماهگی
مامانا تجربه ي زايمانم (سزارين ) كه نوشتم بهم گفتيد از درد بعدشم براتون بيام بگم.
تاچند ساعت كه اثر بيحسي هست و درد و حس نميكني من وقتي كه تو اتاق عمل بودم به دكترم گفتم زمان بيحسي شكممو فشار بديد بعدش ديگه فشار نديد ، دكترم گفت ما تو بيحسي قشنگ شكمتو فشار ميديم ولي بعدشم كه رفتي تو بخش بايد بيان برات ١/٢ بار فشار بدن چون خون لخته بشه داخل شكم خطرناكه.
وقتي اومدم تو بخش برام شياف زدن پمپ دردم كه داشتم دردش قابل تحمل بود پرستارا ١/٢ بار اومدن شكممو فشار دادن ولي نه اونجوري كه فكر كني يه كوچولو كه قابل تحمل بود .
بهم گفتن تا زماني كه خوب بيحسيت نرفته اصلا تكون نخور حتي سرتم تكون نده با چشمات اينور اونور و ببين . بعد ٦ساعت هم گفت ميتوني مايعات بخوري
تا ميتونيد نسكافه ومايعات زياد بخوريد .
بعد ٨/٩ ساعت هم گفتن بلند شم راه برم من از خدام بود كه هرچي زودتر بلند بشم چون احساس ميكردم كمرم داره خشك ميشه اينقدر كه تكون نخوردم. از اولين درد راه رفتن بخوام بگم من قبلش شياف زدم پمپ دردم كه داشتم
وقتي از رو تخت بلند شدم يه كوچولو سخت بود ولي قابل تحمل بود . بعد اونم هر دفعه كه بلند ميشدمو راه ميرفتم بهتر ميشد
كلا هرچي سعي كنيد بيشتر راه بريد زودتر خوب ميشيد .
ايشالا همتون زايمان خوبي داشته باشيد و نينيتونو به سلامتي بغل بگيريد ❤️
مامان آوا مامان آوا ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه منو بردن اتاق خودم و دخترم هم بعدش زود آوردن پیشم دردام کم کم داشت شروع میشد ولی خب همش بهم مسکن میزدن و پمپ درد هم داشتم ولی فکرکنم تاثیر خاصی نداشت مسکن هایی که خود شخص دکتر میگفت و اونا میزدن تو سرم خیلی خوب‌ بودن.
راسی تو اتاق عمل شکممو فشار دادن که خب بیحس بودم هیچی نفهمیدم
ولی وقتی بی حسیم رفت تو اتاق دوسه بار دیگه هم فشار دادن که من مردم و زنده شدم دااااد میزدم از دردش ، شوهرم و مامانم دستامو گرفته بودن و پرستار فشار میداد ولی خب همین کار باعث شد کلا تا الان که خونه ام خونریزی خیلی کمی داشته باشم.
بعد یکی اومد منو بلندکنه راه بریم بلند که شدم خون ازم رفت و سرم گیج رفت و فشارم افتاد و از حال رفتم ولی درد اونجوری نداشتم فقط فشارم خیلی افتاد که پرستار بیخیال شد گفت بخواب بعدا دوباره میام
بعدش کلا درد خیلییی زیادی که نشه تحمل کرد نداشتم همه چیزم خوب بود بچم هم شیر میدادم که اولش خب‌ آغوز بود ولی از ۳۱ خرداد شیرم اومد کامل و بچم هم میخوره و سیر میشه خداروشکر
مامان رادمهر مامان رادمهر ۷ ماهگی
سلام . منم دیروز زایمات کردم .سز ارین دومم بود .با بیحسی . سخت بود ولی الان یه روز گذشته 🫠 .پسر کوچولوی ناز اومد بغلم که عاشقش شدم 🥰🥰ممنون برام دعا کردین دوستان.ساعت شش و نیم صبح رفتم. بیمارستان هشت و نیم عمل کردم. یه سرم زدن برای جمع کردن رحم .مزخرف بود .بیحسی بودم اینبار اینقدر استرس داشتم که وقتی بیحس شد پاهام مثل اینگه عضلات پام گرفته باشه یهحال بدی داشت دوست داشتم یکی پامو ماساژ بده حسش بد بود اینقدر نق زدم😅 . بعد بچه رو که در آوردن بهم آرام بخش زدن آروم شدم ولی بازم نتونستم بخوابم .یه لحظه نینیو نشونم داد بردش. 🥰تو ریکاوری تا بیحس بودم دو بار شکممو چک کردن با فشار که درد نداشت..ولی بیحسی که رفت دردام شروع شد و قابل تحمل بود آخرش اومد دوباره فشار بده ک همون اول یه درد بدی گرفت نذاشتم فشار بده😅 میگفت حالا دم در اتاق عمل فشارت میدن گفتم تو فشار نده اونجا هم نمیزارم 😅 خلاصه دم در خانمه خواست فشار بده گفتم همن الان فشار دادن عمرا نمیزارم 😁 اونم خیلی اروم چک کرد رفتم بخش .اون سرم کوفتی برای جمع کردن رحم روزدن درد داشتم تا ساعت ۳ که وقت ملاقات بود سرمو قطع کرد .زایمان قبلیم این سرم رو نزدن .فشار هم ندادن .تنها دردم بلند شدن از تخت بود .ولی ایندفعه دردم بیشتر بود .وقت بلند شدن دفعه قبل فقط جای بخیه اذیتم کرد ولی اینبار کل شکمم درد میکنه .نمیدونم اثر اون سرمه هست یا چون سز دومم
.در کل بیحسی خوب بود بهتر از بیهوشی بود .هنوزم بیمارستانم و با اینکه درد داشتم .ولی چند بار راه رفتم به امید اینکه زودتر خوب بشم. اتاق خصوصی گرفتم که خیلی راضی بودم آرامش داشتم.
مامان جوجک مامان جوجک ۷ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۳
هزار تا فکر منفی دیگه اومد تو سرم ر چقدر که صداشو می‌کردم فایده نداشت با گریه و ناله تو وسط‌های سالن رفتم که همراهمو صدا کنم ولی به زور اومدن دستامو گرفتنو منو آوردن داخل بخش زایمان یه اتاق بود که برای استراحت پرستارا بود پرستاری که غروب شیفت بود خیلی اخلاقش بهتر از اینا بود رفتم تو اتاق دیدم که خوابه افتادم به دست و پاشو التماسش کردم که بیاد این دستگاه رو برام نصب کنه یکم شک کرد که پرستار قبلی کاری کرده باشه و اومد وقتی دستگاه رو وصل کرد دید که ضربان قلب بچه خیلی کمه همون موقع زنگ زد به دکتر و دکترا خودشونو رسوندن من درد داشتم ولی درد زایمان نبود یه حالت کمردرد و دل پیچه بود بچه تو شکمم انگار سنگ شده بود تکون نمی‌خورد هیچ فشاری هم وارد نمی‌کرد ساعت ۵ بود که دکتر هر یه ربع اینه‌ام می‌کرد و دهانه رحمم از ۲ سانت هیچ تغییری نکرده بود بعد از یک روز کامل درد کشیدن ضربان قلب بچه توی ۱۰ دقیقه ۶ بار افت کرد و فشار خودمم روی ۶ و ۷ بود به زور منو رسوندن به اتاق عمل سریع بی حسم کردن من هی داشتم بیهوش می‌شدم که بچه رو وقتی به دنیا آوردن اصلاً گریه نکرد ماساژش دادن سرتش کردن یه عالمه به پشتش زدن بعد یک ذره صدای گریهش اومد همون موقع بود که من بیهوش شدم و تا ۴ ساعت بعد به هوش نیومدم وقتی که به هوش اومدم گفتن که بچه مدفوع کرده و مدفوع خودشو خورده
مامان ککل مامان ککل ۴ ماهگی
تجربه‌ی زایمان
من سزارین دوم بودم. به گفته‌ی دکتر از ساعت ۱۲ شب قبل ناشتا بودم. ساعت ۸/۵ شام سوپ خوردم(البته سه تا بشقاب)😁. ساعت یازده و نیم هم مخلوط شیر و سویق و شیره خوردم که تا فردا گرسنه نشم.
ساعت ۷ بیمارستان بودم و تا ۸ کارهای پذیرش رو انجام دادم. ۸/۱۵ سرم و سوند گرفتم.تا اومدن جواب ازمایش و دکتر یک ساعتی طول کشید و ۹/۵ رفتم اتاق عمل که ده دقیقه‌ای اونجا معطل شدم. خداروشکر اتاق عملم خوب بود و ساعت ۱۰ پسرکم به دنیا اومد. بهم نشونش دادن و بردن. یه ربع به یازده عملم تموم شد و رفتم ریکاوری. اونجا یکم لرز کردم که پتو انداختن. ۱۲/۵ رفتم بخش .‌ بچه رو اوردن و شیر دادن. از ساعت یک و نیم تقریبا درد هام شروع شد. پرسیدم چرا شیاف نمیدن که گفتن تو اتاق عمل گذاشتن و باید چند ساعت بگذره. یه نفر اومد و شکمم رو کمی فشار داد و معاینه کرد(کلا سه بار تاشب، چندتا فشار دریافت کردم) درد داشت ولی خب طوری نیست که ادم نفسش بره. تا چهار و نیم درد داشتم که شیاف گذاشتن و اروم شدم تا حدودی. پیچش شکم داشتم. انگار رحم داشت جمع میشد و فشار میاورد. ساعت ۸ شب، یه لیوان چایی خوردم و بعدش یه لیوان اب گلابی.
مامان نازلار قیزیم🫀 مامان نازلار قیزیم🫀 ۳ ماهگی
دکتر بیهوشی همش میگفت دخترم هنوز دکترت شروع نکرده ها رفته تا آمپول اثر کنه یکساعت دیگه برمیگرده
ولی من کاملا متوجه حرکت دست دکتر روی شکمم میشدم
و عجیبه ولی دردشم حس میکردم که وقتی بهشون گفتم گفتن پاتو تکون بده که نتونستم و گفتن فقط احساس درد کاذب داری
در واقع دردی نیست
واقعا حس مزخرفی بود دکترم همش باهام حرف می‌زد که مثلا حواسم پرت بشه ولی مگه میشد قشنگ اتاق عملو گذاشته بودم رو سرم😂😐
درخواست آب کردم و نمیدونم یه چیزی بهم دادن و بقیش از این جا بعد رو یادم نمیاد
یا خوابیدم یا بیهوشی گرفتم الله اعلم😇
لحظه تولدشم یادم نیست چیزی که خیلی دوست داشتم ببینم و چقد الان حیفم میاد!
بعدشم ریکاوری و اینا که سخت نبود فقط لرز داشتم و تشنم بود
تو بخش بخاطر سرم هایی که وصل میکردن یکم سخت گذشت و درد داشتم
در کل ۴تا بود که با فاصله تزریق میشد و حس گرفتگی و فشار تو ناحیه شکم به آدم میداد
شکمم رو تو بخش فشار ندادن
راه رفتن زیاد سخت نبود
پمپ درد نداشتم و شیاف استفاده کردم فقط
تا ۵روز اسپاسم و درد خیلی اذیتم کرد ولی اینجوری نبود بندازتم میتونستم راه برم،شیر بدم و اینا فقط با درد
که خب از نظر من عادی بود چون من پریودم که میشدم دردای وحشتناک داشتم دیگه این که عمل بود
قابل توجه مامانای زنجانی
دکترم مردی بود و بهمن زایمان کردم
در پایان برا همتون از ته دل دعا کردم
سوالی بود در خدمتم🫀🥲
مامان فندق💙 مامان فندق💙 ۲ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان و پایان

دیگه بعد ریکاوری آوردند بخش و همچنان باید ناشتا می‌بودم از زیر هیتر درومدم باز لرزیدنم شروع شد ولی خیلی کمتر بود. اینجا یکبار شکمم رو فشار دادن
توی ریکاوری دوبار بچه رو گذاشتن روی سینه ام که شیر بخوره و بقیه مدت پیش پرستارا بود برای چکاپ اولیه و یه بار دیگه هم قبل خروج از ریکاوری شکمم رو فشار داد که یکم درد و فشار حس میکردم
بعد منو بردن اتاقم، دوتا پرستار اومدن تمیزم کردن، لباسامو عوض کردن و شیاف و پد گذاشتن و من همچنان نمی‌تونستم پاهامو تکوم بدم
بچه هم آوردنش و یه پرستار اومد به همراهم یاد داد که
چجوری بزارتش روی سینه برای شیر
خلاصه دیگه زمان خوردن هم که رسید چای عسل و کاچی و سوپ برام آوردن، یه ساعت بعدشم اومدن واسه بلند کردنم و سوند رو درآوردن که یهو کشید و همون لحظه بود فقط دردش
منم پمپ درد گرفته بودم و چندتا زدم قبل اینکه بیان و تخت رو یکم یکم بالا آورده بودم که حالت نیمه نشسته بشم کمتر اذیت شم
خلاصه که درد داشتم که وقتی بلندم کرد دید اذیتم یه شیاف همونجا گذاشت بعد شروع کمکم کرد راه برم که یه مسیر کوتاه هم رفتم، دو بار اول خیلی سخت بود ولی به خاطر تخت که تنظیم میشد خیلی راحت بودم

۲۴ ساعتم نگهم داشتم و سر میزدن و یکم خون هم گرفتن
صبحشم چندتا دکتر خودم و بچه رو ویزیت کردن و مرخص شدم
مامان دیان مامان دیان ۸ ماهگی
#تجربه سزارین🌷🌻پارت سوم
بعد بهم نشونش دادن خیلی کوچولو بود ۲۶۰۰ بود و وقتی صداشو شنیدم به قدری حالم بد بود که فقط چشممو بستم بعد تکنسین بیهوشی بهم گفت خوبی مامان گفتم حالت تهوع دارمو آممول زد توسرمم و بعدش چندتا تکون و فشار حس کردمو بعد گفتن تموم شد و منو از روی تخت جابه جا کردن به قدری میلرزیدم و حالم بد بود که هیچی متوجه نمیشدم مسئول اتاق عمل میگفت نترس از عوارض بی حسیه و بعد بردنم توی ریکاوری و حتی هیتر جوابگوی لرز من نبود تا انتقالم به بخش هم لرز داشتم توی ریکاوریم شکممو فشار دادن اما من اتقدر حالم بد بود که متوجه اون نشدم حتی بعد از انتقال به بخش بازم میلرزیدم بعدش اومدن کلی سرمو اینا زدنو پمپ درد هم داشتم و خیلیم درد داشتم من دردم از تو ریکاوری شروع شد با وجود پمپ درد پس حتما پمپ بگیرید الانم خیلی کمر درد دارم و یکمی سردرد از اولین راه رفتنم که من فشارم افتاد با وجود خرما خوردن و نشستن قبلش و از درد حالم بهم خورد الانم سخت راه میرم و ولی چاره ای نیست پسرمم بستریه برام دعا کنید ممنون از همه دوستای خوبم ولی نگران نباشید اتقدر خدا به آدم قدرت میده که قابل تحمله همه چی