۹ پاسخ

مردا وقتی بهونه گیر میشن یعنی رابطه میخوان اومده پاهاتو گرفته کش نمیدادی دیگه بخاطر آرامش خودت من الان توی بارداریم بخاطر ارامش خودمو بچه ام از روی خیلی از مسایلی که روشون قبلا حساس بودم میگذرم واقعا هیچی مهمتر از ارامش نیس

کتک زدن چه ربطی به رابطه داره...منم ۹ماهه رابطه نداریم پس باید وحشی بازی دربیاره

تو زندگی باید یه جاهایی کوتاه اومد عزیزم سر خانواده و سر چیزای بی ارزش بحث نکن گلم با سیاست برو جلو هیچوقت مردارو با خانوادشون امتحان نکن خودت نرو اما بزار بچتو ببره اونا ببینن وقتیم شوهرت اومده برا معذرت خواهی باید باهاش بد برخورد نمیکردی بلکه اولش کاملا با متانت و خانومانه رفتار میکردی و در مورد مشکلاتت و این که چرا اینطور شده صحبت میکردی

شاید دوس داره بره پیش خانوادش یا بچشو ببره به خانوادش نشون بذه این حقو بهش نمیدی

خب عزیزم اون همین بغل کردن یعنی معذرت خواهی مردا نمیتونن مستقیم بگن ببخشید نباید میزدی تو ذوقش کوتاه بیا

خب قبلا هم میزدت؟

مرد هرچقدر هم عصبانی باشه حق اینکه خانومشو کتک بزنه نداره
ربطی یه رابطه ام نداره من و شوهرم ۳ماهه رابطه نداریم

من خیلی رابطم با خانواده شوهرم خوب نییت چون دخالت زیاد دارن ولی خوبیش اینه شوهرم اجازه نمیده وارد زندگیمون بشن یعنی حرفاشون کاراشون وگرته خودشون میان ما میریم من مادرشوهرم پیره و خیلی اخلاق گندی داره ولی چون شوهرم یکی یدونس مجبورم برم شوهرم اماده میشه براب خونه مادرش من زودتر ازش حاضر میشم دوس ندارم تنها بره که کلی پشت سرم حرف بزنه مادرش با اینکه یه دونه عروسم حتی دخترم نداره باید منو تحویل بگیره پس فردا زمین خورد من فقط هستم ولی اصلا اینجوری نیست خیلی پرو پرو میگه اگه خدای نکرده پدرشوهرت یه چی بشه در خونه قفل میکنم میام با شما زندگب میکنم اصلا به حرف من نمیرسه منم تو دلم میگم مادره یه بچه داره وظیفه منه نگهش دارم لحظه شمارب میکنه پدرشوهرم بمیره بیاد با ما با اینکه پدرشوهرم ازش ۷سال کوچبکتره جوونتره ولی فشار داره قند داره ناراحتی قلبی داره دوس داره زودتر یچیش بشه بیاد با من هرسریم مهمونی اومده زیر یه ماه نمونده خونم

رابطه رو شروع کن درست میشه
شوهر منم یبار میاد منت کشی
نه بشنوه دیگ اصرار نمیکنه

سوال های مرتبط

مامان عسل و غزلی مامان عسل و غزلی روزهای ابتدایی تولد
پارت چهار
سریع من گذاشتن روی تخت زایمان وسایل اماده کردن حس زور بهم دس میده گفتن دردت گرفت زور بزن من هی دردم گرفت زور میزدم نمیاد گیر کرد گفت زورت فایده نداره جای سرم خراب شده یکی اون داره بهم امپول میزنه یکی هم رو باسنم امپول انتی بیوتیک زد شنیدم گفت انتی بیوتیک زدم بهش گفتم برای چی گفت برا بچه عفونت نگیره هی دردمیگیرم زور زدم دختر بچه هم میترسید زورمیزنه داد بی داد راه انداختیم من اون دختر به من‌میگن زور بزن سر بچه معلومه به اون میگن زور بزن سر بچه داره میاد وضع بدی بود خیلی وحشناک هی زور محکم میادم چهار پرستاربالا سرم بود پرستارا میگن دستمو فشار بده زور بزن دستاشون فشار دادم زور میزنم نیس بچه نمیخواد داشتم ناامید میشدم ک دکتر برش زد گفت الان زور بزن با دردات منم اسم فاطمه زهرا دادزدم اسم شوهرم داد زدم ک سربچه اومد نزدیکتر شد گفت افرین همین جوری ادامه بده بعد صدا گریه بچه اومدتا دیدم دختر بغل دستم زایید من موندم🤦‍♀️🥺😣
مامان ایلماه مامان ایلماه روزهای ابتدایی تولد
پارت ۷
باز رفت بیرون من داشتم زور میزدم به دو دقیقه نرسید که حس کردم سرش داره میاد تو واژنم حس زور داشتم داد زدم خانوم دکتر بچه داره میاد اومد دید که اره وسایلا و بیارید و خودش رفت لباس پوشید و گفت خانوم دکتر تو رو قرآن سرش داره میاد بیرون بین اون من زور میزدم 🤣🤣🤣اومد دید سرش چسبیده به دهانه واژنم داد زد زور نزن پامو جفت کرد زور نزن ولی من دست خودم نبود میخواست برش بزنه بتادین ریخت که برشم بزنه زور زدم سرش اومد بیرون یه زور دیگه زدم کل بدنش اومد بیرون دکتره موند😂😂😂 بابا زور زن دست خودم نبود هرچی بش میگفتم نمیتونم حالیش نبود منم دل و زدم به دریا دوتا زور زدم بچه اومد بیرون دخترم تا از شکمم اومد بیرون شاشید 😅😅😅دقیق ساعت ۸ شب دخترم بدنیا اومد بردن گذاشتنش رو تخت و پاکش کردن و منم جفت و درآوردن بعدش ماساژ شکمی برام انجام دادن شاید نزدیک ۱۰ بار ولی خیلی درداشت بهم گفت خونریزی داری تا خونرزیت قطع بشه بعد می‌برنت بخش من یکساعت اونجا بودم ولی تو این فاصله دکتره با پانسمان از بس کشیده بود تو واژنم که پاک کنه ببینه پارگی ندارم زخم شده بود داد زدم چیکار میکنی اونم داد زد دارم میبینم که پارگی نداشته باشی بعد نیم ساعت اومدن دخترمو گذاشتن رو سینم تا یکساعت بعد ءذاشتن لباس تنش کنیم و بهش شیر بدیم دیگه دخترن شروع گرد به انگشت خوردن بهش شیر دادم اینم بگم خیلی حس خوبیه وقتی صدای بچه تو بشنوی یا اینکه بزارنش رو سینه ات خیلی حس حال عجبیه نمیشه باچیزی عوض ش کرد حتی اون لحظه که بدلیل بندری میری 😂😂😂😂😂امیدورام همه مامانا چه سزارین چه طبیعی زایمان راحتی داشته باشن و کوچولوهاشون و سالم بغل بگیرن
مامان 𝐀𝐧𝐢𝐲𝐚'🎀🧚 مامان 𝐀𝐧𝐢𝐲𝐚'🎀🧚 ۴ ماهگی
از آخر عصابم خورد شد سرش داد زدم گفتم من درد دارم ول نمیکنه بعد گفت معاینات کنم؟؟؟
منم گفتم آرع
اومد معاینم کرد گفت 5 یا 6 سانت بازی کهههه
رفت به یه ماما دیگ گفت که بیاد معاینم کنه اونم اومد معاینم کرد گفت 5 یا 6 سانت بازی سریع پاشو بریم اتاق زایمان
رفتیم اونجا خیلی بنظر من وحشتناک بود😢😢
ماما همش معاینم می‌کرد منم خیلی درد داشتم دستام بی حس شده بودن نمیدونم از عصاب بود یا نع ولی نمیتونستم دستامو تکون بدم خشک شده بودن😢😢
همش مثل بچه های کوچیک داد میزدم و پاهامو اینور و اونور میکردم ماما هم میگفت وقتی درد داشتی بگو بهم
بعد بم میگفت صدات در نیاد دردت که اومد لباتو گاز بگیر و زور بزن
منم همون کاریو کردم که اون میگفت
بعدش دو نفر دیگه اومدن کمکش یکی حوله دستش بود که بچرو بگیره یکیم شکمم و فشار میداد
ماما هم بچرو می‌کشید بیرون ساعت 20 دیقه به 7 زایمان کردم
ولی بعد اینکه بچه اومد بیرون دردام همه تموم شد 😢
بعدش جفت و کشید بیرون و بخیه زد و دو ساعتی تو اتاق زایمان بودم بعد منو بردن تو بخش
ولی نی نی مو بردن تو شیشه کردن گفتن تنفسش اوکی نیست و ریه هاشم کامل نیستش
همه اونجا نی نی بغلشون بود جز من🥺🥺🥺
دیروز ساعت 6 مرخص شدم من ولی بچم هنوز بیمارستانه
مامانا تو رو خدا براش دعا کنین زودتر بیارمش خونه همش فکرم جا بچمه،🥺🥺
و اینم بگم 34 هفته و 3 روز بودم
مامان هامین مامان هامین ۶ ماهگی
تو دوتا زور خوب بزن بریم رو تخت زایشگاه دیگ کلا پاهام باز بود زور میزدم داد زدم گفتم اومده پایین داره میسوزه اومد گفت بریم فولی این حرف رو زد انگار دنیا و بهم داد و بگم بدنم مثل تشنجیا میلرزید دیگ اومدم از تخت پایین برم رو ویلچر پاهام داخل هم میرفت بردنم رو تخت زایشگاه میلرزدیم دکتر اومد آماده شد گفت من خیلی وقته منتظرتم گفتم خانوم دکتر پاره کن تموم شه ضد عفونی کردن بتادین زدن گفت زور بزن کم نیار وسطش دو نفرم شکممو فشار داد زور دوم اومد بیرون انگار لیز خورد دردام واقعا رفت😭 گفتم تموم شد؟گفت اره گفتم چرا گریه نمیکنه گفت مهلت بده گریم میکنه گریه کرد گذاشتنش رو شکمم نازش کردم دردا یادم رفت تا چند ثانیه قبل داشتم به معنای واقعی میمیردم دیگ وزنش کردن گفتن۳۹۵۰ من دو روز قبل رفتم سنو گفت ۳۴۶۰ میگفتن رستم زاییدیا وزنش ماشالله از همه ی بچه‌ های اونروز بیشتر بود خداروشکر جفتمم راحت اومد بیرون شکمم فشار دادن ک خونا بیاد قشنگ حس میکردم دیگ وقت بخیه شد دکترم میگفت خودتو شل کن ک نلرزی بخیه هات زشت میشه میگفتم اشکال نداره من دست خودم نیس اینورم ذخیره بند ناف ازم اومد خون بگیره میگفت سوزن تو دستت میکشنه کنترل کن خودتو ولی واقعا دست خودم نبود همون موقع ام یک ماما اومد گفت باباش اومده ببینش بردن پسرمو باباش ببینش👼🏻😍دیگ منم کارام تموم شد گفتن تمومی پاشو از همشون تشکر کردم رو تخت دیگ گذاشتن منو بردن داخل ی اتاق دیگ مامانمو صدا زدن منم همچنان میلرزیدم مامانم اومد چای خرما آوردن بهم دادن با قرص ک رحمم جمع بشه و بازم فشار دادن چنبار شکممو دیگ بعد از یک ساعت بردنم بخش و تموم شد
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت پنجم)


رگو گرفتن با هزار بدبختي اون دانشجوعا اون مامايي كه زايمان اون تخت روبروييو انجام دادن رفتن كلن اين پرستاره ك بهم گفت هركاري داشتي بگو اومد بهم ي سرم وصل كرد ي امپولم زد منم اصلن درد نداشتم اون زنه كه تازه زايمان كرده بود اومد شكمش فشار داد اونم ميگفت واي دردم مياد نكنن پرستاره ام سرش داد زد بس كن ديگه يني چي انق اذيت كردي ميميري خون لخته ميشه بايد شكمتو فشار بدم لخته ها بياد منم گفتم اوه اوه اخلاق نداره خدا ب دادم برسه با اين اون رفت بيرون ب زنه گفتم راضي بودي گفت بد نبود نميخام بترسونمت ديه اون رفت بخش منم دراز كشيدم سروم داشت اروم اروم ميرفت پرستاره هي اومد بهم سر ميزد ابميوه بهم داد ديدم نه با من بد رفتاري نميكنه خوب بود ان اس تي ام بهم وصل بود ديدم گفت اهاا انقباضات داره شرو ميشه درد داري نه؟گفتم نه😐🤣گفت واقعننن گفتم والااا معاينه كرد گفت همون س سانتي ولي انقباض داري دست بزن رو شكمت چقدر سفت شدههه گفتم ولي من درد ندارم گفت خيليي خوبه درد زايمانه اينجوريه چجوري تو درد نداري اخه ديه چپ راست ميومدن معاينه ميكرد نوار قلب ميگرفتم تند تند ام ميكفت نفس بكش منم اين كارو ميكردم دردم نداشتم ديه ساعت داشت ميشد ٦ ٧غروب من درد نداشتم دختره اومد گفت داره شيفت عوض ميشه دارم ميرم من
مامان گیسو مامان گیسو روزهای ابتدایی تولد
سلام تجربه ی من از سزارین 👼🏻🤰🏻

شب قبل از اینکه نوبت داشتم رفتم و کارای پذیرش رو انجام دادم
نوار قلب از بچم گرفتن و من بیست دقیقه نباید تکون میخوردم و تعداد حرکاتش رو ثبت میکردم
شب قبل ۱۲ به بعد هیچی نخوردم حتی اب
صبح عمل منو ساعت ۹ بردن تو اتاق عمل
فضای اتاق عمل رو که دیدم استرس ناجوری گرفتم😰
پرستارا و دستیارا اومدن و تجهیزات یکبار مصرف رو اماده میکردن که یه اقای مسن اومد و فهمیدم متخصص بیهوشی هست ، یه امپول تو کمرم زد و پاهام داغ شدن بهش گفتم من پمپ درد هم میخوام که گفت رفتی تو ریکاوری برات میارم
بعد دکترم اومد که جلوی دید منو گرفتن ،پاهام رو حس نمیکردم ولی چند تا تکون شدید منو دادن در حین اینکه باهام حرف میزد یه لحظه صدای سرفه بچه شنیدم و در حد دو ثانیه صدای گریه بچم😍
بعد صداش قطع شد گفتم دکتر چرا صدای بچم نمیاد گفت داره اطراف رو نگاه میکنه 🤗
پرستار اوردش کنار صورتم 🥰صورتش خیلی کوچیک و داغ بود بعد بردنش ریکاوری
بخیه زدن دکتر حدود بیست دقیقه طول کشید و منو بردن تو ریکاوری
ادامشو تو پست بعدی میذارم
مامان النا ♥️😍 مامان النا ♥️😍 ۱ ماهگی
هی میگفتم احمق چیکار ب کیسه آبم داشتی بچم طوریش نشه می‌خندید بهم اینقدر حرصش کرده بودم گریه میکردم اصن حالم خوب نبود
شوهرم زنگ زد و بهش گفتم ک کیسه ابمو پاره کردن اونم اینقدر عصبی شد ک بیمارستان رو گذاشته بود رو سرش
ماما اومد و باهام ورزش کرد هیچ پیشرفتی نداشتم جا گذاشت رفت
یک ساعت بعد اومد سراغم من تو اون یک ساعت مردم و زنده شدم تو ی اتاق تنها بودم بعد ماما بیشعورم اومد گفت خوشحال باش شدی ۹ سانت
گفتم بهش آره خوشحالم ک تنهایی ب این پیشرفت رسیدم شما ها منو زجر کش کردین سنم کم بوده عوض اینکه کمک حالم باشین بیشتر اذیتم کردین
یکی از پرستارا داد زد ب ما چه میخاسی تو این سن خریت نمی‌کردی بچه بیاری دیگ اینقدر دردام زیاد بود نمیتونستم جوابش بدم فقط گریه میکردم
ماما یکم کمرم ماساژ داد و گفت برو سر دستشویی بشین و زور بزن
من همش زور میزدم یهو اومد تو دستشویی گفت یکم خم شو خم شدم داد زد گفت سر بچه بیرونه بیاین بریم اتاق زایمان
اومدن گذاشتنم رو ویلچر و بردن
اون کسی ک زایمانم کرد خیلییی خوب بود تنها آدمی بود ک ازش راضی بودم
دراز کشیدم گفت ببین می‌دونم تو راست میگی دردات زیاده ولی اینجا سعی کن فش ندی چون بیشتر اذیتت میکنن هرچی آروم تر باشی بیشتر هواتو دارن