پارت ۳..
خلاصه ی شب ای سی یو دور از بچم بودم و حال خانوادم و همسرم همه بهم ریخته ک چرا این شد
نگو خانم دکتر سرحدی جفتم نکشیده بیرون و جفت مونده بوده و بعدا ب من گفتن آره جفت فرعی داشتی درصورتی ک تو هیچ کدوم از سونو گرافی هام نگفته بود جفت فرعی داری یا مشکل دیگه ایی همه چی جفت اوکی بود هربار سونو میرفتم ...
خلاصه فرداش ساعت ۱۰ بخش بردن ی شبم اونجا بودم
همین دکتر فرشچیان ناراضی و از خود راضی اومد گف چرا با من همراهت دعوا کرده اصلا نتونسم ک بیام زایمان هندونه دربسته است و حق نداری از من شکایت کنی و فلان واقعن ناراحت شدم گفتم این همه پول ویزیت دادم پیشت نامه دارم ازت تو تک تک این پرونده اسم تو رو نوشته و ..
بعدن ک اتفاقی پرونده رو میز بود دیدم رفته نامه اش برداشته و خیلی بی مسولیت و بی وجدان بود این زن ..
و من فقط ب این خاطر رفتم امان حسین ک این خانوم میاد زایمانم میکنه ک ایجوری شد ..
من ن از بیمارستان ن از دکتر خودم ن از دکتر ک زایمان کرد راضی نیسم چون موقع تسویه ۲۰ میل گرفتن ک خصوصی میرفتم انقدر بلا سرم نمیومد و رسیدگی و احترام بیشتر داشتم..
این تجربه من سوالی داشتین در خدمتم

تصویر
۵ پاسخ

نمیدونم چرا از دکتر جماعت خوشم نمیاد. اکثریت بی وجدانن .بین صد تا دکتر دو سه تا خوب بزور پیدا میشه

تجربه بدی داشتی و واقعا متاسف شدم برای همچین دکتراهای
منم امام حسین زایمان کردم یک بار سزارین ویک بارم طبیعی.با خانم صالحی . مصلحتی.جفتشون طلا بودند
اما از خانم زبر دست ناراضی ام میخواست منو از سر بی مسولیتی زودتر سزارین کنه که دکترمو عوض کردم

وای😒😒

دکتر عوضیه بیشعوره
برو شکایت کن

عزیزم الان بهتری؟

سوال های مرتبط

مامان Ⓐℳⓘⓡ Ⓣⓐⓗⓐ👶 مامان Ⓐℳⓘⓡ Ⓣⓐⓗⓐ👶 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من🥰
پارت۱..
سلام بعد ی ماه و خورده تصمیم گرفتم بگم
اول ک من ماه آخر پیاده روی و ورزش های مخصوص زیاد انجام دادم اسکات و..
بعد از ظهر بود ی لکه خون دیدم و تا شب انقباض داشتم و انقباض هامو یادداشت کردم هر بیست دیقه بود و هعی کم و کمتر میشد تا اینکه ساعت ۹یا ۱۰ شب بود زنگ زدم ب دکترم ک فرشچیان بود ایشونم خیلی بد جواب داد و گف الان تازه اومدم خونه و گفتم میایی گف حالا برو و برا من تعیین تکلیف نکن شما
من بشدت ناراضی ام و هیچوقت نمیبخشم این خانومو چون کلی ویزیت میشدم پیشش و نامه داشتم ازش ایجوری کرد
خلاصه رفتم بیمارستان امام حسین معاینه شدم گف ۴ سانتی باید بستری بشی من تعجب کردم چ زود باز شدم و بدون درد خاصی بود
منم چون تجربه اولم بود گفتم ماماهمراه بی دردی اینا میخام
ساعت ۱۱ونیم شب بستری شدم ساعت ۱ ماما اومد خانم عاطفه حسینی خانوم خوب و مهربونی بودن و کلی ورزش انجام دادیم و ساعت نمیدونم ۲ یا ۳ بی دردی رو برا من تو سرم ب صورت ماسک اکسیژن تزریق کردن و من دیگه هیچی نفهمیدم تا رسیدم ۹ سانت ساعت ۴ صبح بود دکتر شیفت خانم مریم سرحدی بودن اومدن معاینه گفتن چرا باز نمیشه کلا استپ زده بودم رو ۹ سانت گفتم حاضرم سز بشم نمیخام بچم کاری بشه اینا گف نیم ساعت زمان میدم باز شد می‌بریم طبیعی تو این نیم ساعت ماما همراهم ورزش گف اینا خلاصه بردنم اتاق عمل و من ک انقدر گیج بودم اصلا نمیفهمیدم چیزیو فقط میگفتن زور بزن موها بچه دیده میشه و من ک از شوک میترسیدم در صورتی ک دردی نداشتم فقط ترس و ترس
آخر دل زدم ب دریا ی زور محکم دادم دیدم بچه اومد
مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۲

خیلی زیادی از آب ریخت بیرون همینطور میریخت😬کل تخت و لباسم خیس شد مامای بیمارستان گف معلومه کیسه آبه بعد معاینم کرد گف هنو ۲ سانتی دیگ
اومدن زنگ زدن ب دکترم دکترم گف بستریش کنین تا فردا صوب خودم بیام معاینش کنم چون هیچ دردی نداشتم جز درد پریودی
منم فوری ب مامام پیام دادم گف یکم کنار تختت قر کمر برو دردات ک بیشتر شد بهم خبر بده بیام خلاصه منو بردن تو اتاق زایمان بستری کردن بعد گوشیمم گرفتن😑من یکم دردام زیاد تر شد اما ناامید شدم و دلم میخواست گریه کنم رفتم دفترچمو برداشتم ک حداقل بشینم بنویسم ک همون موقع دیدم ماما همراهم اومد داخل😍با اینکه نتونسته بودم بهش خبر بدم اما خودش اومده بود😍ینی از ذوق دلم میخواست بغلش کنم🥹حالا این داستان یه طرف دیگه هم داره🤣از اونجایی ک دکتر گفته بود صوب میاد و ماما های بخش ب خانوادم گفته بودن این تا صوب نمیزائه و تو اتاق زایمانم همراه نمیشه داشته باشه ماما همراهم تا ۴ ساکت نمیشه بیاد(چون کادر همون بیمارستان بود اومد😍)خانواده کلا جمع کردن رفته بودن خونه فقط شوهرم بود بیمارستان اونم از همه جا بی خبر😁
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
خانما طبق تاپیک های تجربه زایمانم ....کسایی ک منو میشناسن میدونن

من بعد زایمان تا چهل روز شدیدا خونریزی داشتم ک هیچ بعدشم ادامه دار بود بدون قطع شدن
از طرفی هم شدیدا ی دردی از اول زایمان اذیتم می‌کرد ک ن میتونستم بشینم ن راه برم
چون زایمان خیلی اذیت شده بودم اصلا خوشم نمی اومد از معاینه،حس بدی بهم میداد ...انگار ک ب بدنم حمله تهاجمی میشد ....

رفتم دکتر گفت معاینه کنم نذاشتم ک خونریزی دارم و فلان
ولی چون دیگه تا نزدیک ۵۰ روز من شدید خونریزی داشتم گفتم بخاطر همون اومدم از ترس اینکه معاینه کنه نگفتم درد شدید دارم ....تا اون حد از معاینه ترس داشتم

بعد سونو نوشت واژینال بود
رفتم انجام دادم گفتن ی لایه از رحمت انقد نازک شده ک باید دارو بخوری و فلان

بعد چون شهر غریبم هیشکی نیس بچه رو نگه داره اتفاقی یکشنبه بود خونه خواهرم بودم گفتم بچه بمونه پیشش برم دکتر

دیدم دکتری ک سونو نوشت برام مطبش نیس حتی بیمارستان هم نبود
رفته بود شهرستان عمل داشت

دکتر خودمم ک دیگه دلم نمیخواست برم

خلاصه خودمو زدم ب آب و آتیش ک باید ی دکتر پیدا کنم
یکی پیدا کردم
نگو طرف بهترین دکتر تبریز هستش منم اصلا نمیدونستم

تا رسیدم یکم استرس داشتم یهو گفتم من درد دارم و فلان چون یکم عصبانی مدل بود گفت معاینه میکنم دیگه نتونستم ن بگم 😂

بعد ک معاینه کرد گفت بخیه هات ی بخشش کلا نگرفته ی بخشش هم گوشت اضافی داده😔😔
بعد گفت باید عمل بشی تحت بی حسی
گفتم نمیتونم
گفت بیهوشی هم میبرمت اتاق عمل

خانوما چیکار کنم ؟
برم عمل میترسم
اصلا دلم خیلی ترسیده
از طرفی هم دردام شدیده

تجربه ای دارین؟
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۴ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم🤗❤️
سلام قشنگا عصر ۳ تیر بود ک وقت دکتر داشتم از شهرمون  ی ساعت دوره تو راه بودیم نیم ساعت بود بعد من ی درد عجیبی زیر شکمم حس کردم ک با بقیه دردایی ک داشتم فرق داشت چن دیقه بعد کمرم درد گرفت دیگ تا دکتر درد داشتم رفتیم مطب خیلی شلوغ بود طوری ک ۵ ساعت بعد نوبتم می‌رسید  ب منشی گفتم درد دارم گفت عیب نداره بشین نوبتت شه فکر کرد دروغ میگم همسرم داد و بیداد کرد ک درد داره الکی ک نمیگیم خلاصه با هزار مکافات رفتیم تو دکتر معاینه کرد گفت ۳ سانتی زایمان طبیعیت شروع شده من تعجب کردم گفتم خانم دکتر من سزارین میخوام من طبیعی نمیتونم تحمل کنم (از اول فوبیای طبیعی داشتم هرکس میگفت طبیعی زایمان کن باهاش دعوا میکردم)دکتر گفت دهانه رحمت خوبه نگران نباش بچه زود ب دنیا میاد گفتم نه نمیخوام سز بنویس برم بیمارستان خلاصه نامه سزارین نوشت رفتیم بیمارستان اونجا گفتن ب هیچ عنوان سزارین قبول نمیکنن هم اینکه زیر ۳۹ هفته ای(۳۷ هفته و ۲ روز بودم)هم اینکه فردا تاریخ رنده وزارت کشور اصلا قبول نمیکنه عمل کنیم.. ادامه رو تو تاپیک بعدی میزارم...
مامان 💗دیانا خانم مامان 💗دیانا خانم ۷ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان طبیعی ام💥💥💥

دکتر توی سونو واس من تاریخ زایمان رو زده بود ۲۵فروردین ...
دکتر خودم ک تهران میرفدم پیشش گف چون بچه اوله میتونیم تا ۳۰اردیبهشت منتظر بمونیم..
قرار بود من ۲۲برم تهران دکتر منو معاینه کنه ببینه وضعیتم چطوره..
همه چی داشت خوب پیش میرفت
فقط یکم استرس راه رو داشتم چون قرار بود تهران زایمان کنم ک با شهر خودم ۳ساعت فاصله داره..
چن روز مونده بود ک برم تهران برا معاینه اخر.
دکتر گف تو شهر خودت برو یدونه سونو بده و بیا.
من عصر ساعت ۷بود ک رفدم سونو ...دکتر گف ی دور بندناف پیچیده دور گردن جنین ..من قلبم واساد ی لحظه گفدم خدایا همین ی دونه رو کم داشتم با گریه و زاری از سونوگرافی اومدیم بیرون ...زنگ زدم ب دکترم گفدم گف ایرادی نداره فقط حواست ب حرکت هاش باشه...
شوهرم هی استرسمو بیشتر میکرد هی میپرسید تکون میخوره یا ن و اینا.
فقط شانس اوردم ی روز قبل اش ساک خودم و نی نی رو بسته بودم..
بازم دلم طاقت نیاورد سونو رو بردم پیش ی متخصص تو شهر خودم.
نگا کرد..معاینه امم کرد گف دهانه رحم ات فعلا باز نشده ولی اگ قراره بری تهران از من میشنوی همین امشب حرکت کن خطرناکه..
برو بیمارستان بزار حواسشون ب ضربان قلب بچه باشه ک اگ خدایی نکرده چیزی شد فوری ختم بارداری بدن
مامان بَشِهههههه👶 مامان بَشِهههههه👶 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دکتر که اومد مجدد معاینم کردن گفتن هنوزم دو سانتی چ من با اونهمممممهه درد دنیا رو سرم خراب شد😥😥🥲
و دکتر گفت پیشرفت نکردی و کیسه ابت هم ترکیده برا بچه خطرناک برو برای سزارین
خلاصه ساعت ۱۰/۵ بردن برای سزارین
و دکتر تو اتاق عمل گفت تو الان ۷_۸ سانتی چرا گفتن دو سانت 😑😑 ولی دیگ کار از کار گذشته بود و سوند گذاشته بودن و بی حسی زده بودن و در آخر بعد اون همه درد ک پاهام هنوز داشت می‌لرزید سزارین شدم

اینو بگم ک من اینقدر درد داشتم ک اصلا درد سوند و سوزن بی حسی رو حس نکردم و جراحیم خوب و تمیز بود شکر خدا

ولی حین عمل انگار ب بی حسی واکنش داده بودم ضربان قلبم رفته بود بالا ک یه عالمه بی حسی بهم زدن
واین باعث شده بود بعد عمل گیج و منگ بودم تا دو روز و واقعا یادم نمیاد چیا گفتم و چیکارا کردم

خلاصه ک من درد هر دو کشیدم و الان کوچولوم تو بغلم شکر خدا 💜🤲🏻
انشالله زایمان راحت قسمت همه باردارا و چشم انتظارها😍

بارداری
زایمان
آنومالی
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
باز امپول جواب نداد دردام درد داشتم خیلی زیاد وحشتناک دستگاه نشون نمی‌داد اینا فکر میکردن الکی میگم درد دارم خلاصه معاینه کردن تا شدم ۴سانت و سر بچه اومده پشت سرویکس همش هم ادرار داشتم هی میرفتم ای میخوابیدم خلاصه رفتم دوش آب گرم گرفتم ولی خیلی درد داشتم اصلا حالیم نبود ک آب گرمه خلاصه خوابیدم رو تخت گفتن دیگه باید زور بزنی ک بیاد پایین خلاصه تو زور زدن میگفتم دستشویی دارم هی میرفتم از ۳ سانت ک شدم بالا می‌آوردم همینجور دکتر میگفت داره پیشرفت میکنه ک بالا میاره از بس بالا آوردم ک گلوم زخم شد خلاصه معاینه کردن بعد کلی زور زدن مردمو زنده شدم شده بودم ۶ سانت دکتر گفت یه زور بده دارم موهاشو میبینم شدی ۸ سانت سریع بردنم اتاق زایمان یه زور زدم دکتر بی حسی زد برش داد بچه اومد وقتی اومد اینقد زیره میزه بود ک نگو ولی همون لحظه تمام دردا رفت دکتر گفت چندتا سرفه کن ک جفتم در بیاد جفت در اومد دکتر گفت چقد جفتش کوچیکه خیلی کوچیکه بند نافش هم خیلی نازک بود خلاصه بخاطر مسمومیت ک داشتم یه روز بیشتر نگهم داشتن دیگه خون بهم وصل کردن کلی آزمایش و اینا دیگه مرخصم کردن سخت بود ولی گذشت
مامان رضا مامان رضا ۳ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت چاهارم
اول داخل پرانتز بگم ک ارزوم بود سزارین بشم ازطبیعی وحشت داشتمو هزینه ی سز اختیاریم برام بالا بود...
خلاصه دکتر اومد یه خانم بلند قد وخوشتیپ وساده اومد ولی چ اومدنی؟!با گریه وبغض
نشست پشت میز همه گفتن خانم دکتر خودتو ناراحت نکن قسمت بوده گف قسمت چی طفلک بچه اولش بوده و همش ۲۳ سالش بوده...خلاصه شرح حال از من گرف فوری گف ببرین بالا واسه عمل....منم خوشحال بودمو...البته ترسیده بودم شدید...همونجا سریعا گفتن همسرتو خبرکن ک اونم اومد ..داخل یه اتاقک فوری لباس بهم دادنو برام سوند گذاشتن ک خیلی درد نداشت بعدم معاینم کرد ک همش یه فینگر بودم دکتر با اتاق عمل هماهنگ کرد گف اصلن طبیعی شدنی نیست فوری عمل شه چون ناراحت قلبی داره ورم کرده دفع پروتئین داره نازایی داشته...وفشار خونشم بالاس...خداکنه خیرببینه همه این چیزارو با ربع ووحشت میگف ک خودمم ر ی د ه بودم چ برسه طرف پشت خط😁🤦‍♀️
چندتا ازمایش گرفتن و منو گذاشتن رو تخت ک عازم اتاق عمل بشم.ادامه پارت بعدی
مامان جـوجـوک🐥💙 مامان جـوجـوک🐥💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۵
میومدن برام مسکن میزدن کم‌کم دردام شروع شد از طرفیم باید ب پسرم شیر میدادم خیلی سخت بود ولی شیرین. دل درد شدید داشتم از طرفم سوند کشیده بودن هی حس میکردم مثانم پره😑هی بااون شکم میرفتم سرویس یساعت میشستم🤧 یسری رفتم سرم گیج رفت رو ب عقب خم شدم حس کردم بخیه هام داغ شد گفتم یا خدا باز شد ک خداروشکر طوری نشد تا صبح از درد ناله میکردم خلاصه فرداش بهتر شده بودم تا برم خونه میگفتم چ خوبه انگار ن انگار دیروز زایمان کردم همه چی خوش و خرم اومدن پانسمانمو عوض کردن ضد اب زدن بخیه هامم جذبی بود مرخص شدیم چشمتون روز بد نبینه همین ک رسیدم خونه اثر مسکنا رفته بود دردام شروع شد از طرفیم گردن و قفسه سینه سر شونه سمت راستم ک تو اتاق عمل سرمو تکون داده بودم باعث شده بود درد بگیره هر نفسی ک میکشیدم مغز استخونم درد میگرفت و از دردش هواار میزدم قسمت سختش اینجا بود☹️ در کل بخوام بگم قابل تحمل بود من از فرداش شکم بند بستم دکترم برام نوشته بود با شکم بند راحت راه میرفتم میشستم کلا اوکی بودم خداروشکر عمل خوبی بود من از روز دوم عملم سرپا شدم فقط تا س چهار روز سردرد اذیتم میکرد اونم بخاطر داروی بی حسی بود،،،،، کلام آخر خداروشکر همه چی عالی بود هم دکتر هم بیمارستان هم مقاومت خودم😆🤧
انشاالله خدا دامن همه کسایی که بچه میخوان رو سبز کنه ک قشنگترین ناب ترین حس دنیاس😍😍🌸
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان
پارت اول
باید بگم ک من بارداری فوق‌العاده راحت و خوبی داشتم ماه های اول فقط کمی حالت تهوع بود ک با لواشک اوکی میشد فقط همین نه ویاری نه هیچی تمام کاری خونه رو خودم انجام میدادم هر روز جارو می‌کشیدم و....
خلاصه عالی بود همه چی هم نرمال بود سنو هفته ۳۲رو ک رفتم دکترم گفت این آخرین سنو هست و همچی هم نرمال بود اینم بگم من قصد داشتم طبیعی زایمان کنم حتی ماما همراه هم گرفته بودم چون نظرم این بود ک هرچیزی روش طبیعی خودش خوبه🫠
ماه های آخر من ماه درد داشتم هر روز هم منتظر بودم زایمان کنم چون خودم ۴۵روز زودتر دنیا اومده بودم میگفتم دخترمم حتما زود دنیا میاد خلاصه ۳۶هفته و چهار روز اینا بود ک من لک دیدم درد هم ک داشتم گفتم دیگه امروز فردا زایمان میکنم دیگه ورزشهای لگنی و پیاده روی رو به طور مرتب انجام میدادم گذشت شد۳۷ ک دیدم نه خبری نیس بخاطر لکی ک دیده بودم و دردی ک داشتم تصمیم گرفتم برم سنو ببینم وضعیت بچه چطوره چون به هیچ عنوان دوست نداشتم برم بیمارستان ک اذیتم کنن رفتم سنو ک گفت وزن بچه ۳۳۰۰هست و تپله🫠،چند روزی گذشت دردم هنوزم درد دارم و زایمان نمیکنم از طرفی میترسیدم بیشتر از بمونه و وزنش زیاد بشه ۳۷هفته ۴روز رفتم مطب دکتر سنو رو نشونش دادم وزن رو ک دید گفت چون تپله معاینه تحریکی میکنم ک کمک بشه زودتر زایمان کنی برامم آزمایش دیابت نوشت گف حتما بگیر ،معاینه تحریکی کرد گفت یه سانت باز شده گف روزش،پیاده روی،رابطه داشته باش ک کمک بشه زودتر زایمان کنی خلاصه من رفتم خونه به امید اینکه فردا پس فردا دردم میگیره و زایمان میکنم🥴