۱ پاسخ

دکترت کی بود؟

سوال های مرتبط

مامان Ⓐℳⓘⓡ Ⓣⓐⓗⓐ👶 مامان Ⓐℳⓘⓡ Ⓣⓐⓗⓐ👶 ۵ ماهگی
پارت ۳..
خلاصه ی شب ای سی یو دور از بچم بودم و حال خانوادم و همسرم همه بهم ریخته ک چرا این شد
نگو خانم دکتر سرحدی جفتم نکشیده بیرون و جفت مونده بوده و بعدا ب من گفتن آره جفت فرعی داشتی درصورتی ک تو هیچ کدوم از سونو گرافی هام نگفته بود جفت فرعی داری یا مشکل دیگه ایی همه چی جفت اوکی بود هربار سونو میرفتم ...
خلاصه فرداش ساعت ۱۰ بخش بردن ی شبم اونجا بودم
همین دکتر فرشچیان ناراضی و از خود راضی اومد گف چرا با من همراهت دعوا کرده اصلا نتونسم ک بیام زایمان هندونه دربسته است و حق نداری از من شکایت کنی و فلان واقعن ناراحت شدم گفتم این همه پول ویزیت دادم پیشت نامه دارم ازت تو تک تک این پرونده اسم تو رو نوشته و ..
بعدن ک اتفاقی پرونده رو میز بود دیدم رفته نامه اش برداشته و خیلی بی مسولیت و بی وجدان بود این زن ..
و من فقط ب این خاطر رفتم امان حسین ک این خانوم میاد زایمانم میکنه ک ایجوری شد ..
من ن از بیمارستان ن از دکتر خودم ن از دکتر ک زایمان کرد راضی نیسم چون موقع تسویه ۲۰ میل گرفتن ک خصوصی میرفتم انقدر بلا سرم نمیومد و رسیدگی و احترام بیشتر داشتم..
این تجربه من سوالی داشتین در خدمتم
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان
پارت اول
باید بگم ک من بارداری فوق‌العاده راحت و خوبی داشتم ماه های اول فقط کمی حالت تهوع بود ک با لواشک اوکی میشد فقط همین نه ویاری نه هیچی تمام کاری خونه رو خودم انجام میدادم هر روز جارو می‌کشیدم و....
خلاصه عالی بود همه چی هم نرمال بود سنو هفته ۳۲رو ک رفتم دکترم گفت این آخرین سنو هست و همچی هم نرمال بود اینم بگم من قصد داشتم طبیعی زایمان کنم حتی ماما همراه هم گرفته بودم چون نظرم این بود ک هرچیزی روش طبیعی خودش خوبه🫠
ماه های آخر من ماه درد داشتم هر روز هم منتظر بودم زایمان کنم چون خودم ۴۵روز زودتر دنیا اومده بودم میگفتم دخترمم حتما زود دنیا میاد خلاصه ۳۶هفته و چهار روز اینا بود ک من لک دیدم درد هم ک داشتم گفتم دیگه امروز فردا زایمان میکنم دیگه ورزشهای لگنی و پیاده روی رو به طور مرتب انجام میدادم گذشت شد۳۷ ک دیدم نه خبری نیس بخاطر لکی ک دیده بودم و دردی ک داشتم تصمیم گرفتم برم سنو ببینم وضعیت بچه چطوره چون به هیچ عنوان دوست نداشتم برم بیمارستان ک اذیتم کنن رفتم سنو ک گفت وزن بچه ۳۳۰۰هست و تپله🫠،چند روزی گذشت دردم هنوزم درد دارم و زایمان نمیکنم از طرفی میترسیدم بیشتر از بمونه و وزنش زیاد بشه ۳۷هفته ۴روز رفتم مطب دکتر سنو رو نشونش دادم وزن رو ک دید گفت چون تپله معاینه تحریکی میکنم ک کمک بشه زودتر زایمان کنی برامم آزمایش دیابت نوشت گف حتما بگیر ،معاینه تحریکی کرد گفت یه سانت باز شده گف روزش،پیاده روی،رابطه داشته باش ک کمک بشه زودتر زایمان کنی خلاصه من رفتم خونه به امید اینکه فردا پس فردا دردم میگیره و زایمان میکنم🥴
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
سلام به همگی
خصوصا مامانایی که نیاز به تجربه بقیه دارن
میخوام درمورد بیمارستان و دکترم و زایمانم صحبت کنم
من ۱۴۰۳/۲/۳۱ زایمان کردم با دکتر شهرزاد شریف زاده که بسیار راضی بودم و مراقبت هامم پیششون میرفتم البته اول یه دکتر دیگه بودم کا ماه ۵ عوضش کردم و چقدر از این تغییر راضی ام. یه دکتر بشدت حرفه ای آرامش بخش دست سبک متین و با وقار و کلا خاص و صبور که حتی توی لحظه زایمان هم با لبخند متانت صحبت می‌کردند و از من زیر میزی هم نگرفتن...به شدت ایشون را پیشنهاد میکنم و اینکه زایمان طبیعی با اپیدورال داشتم که اون هم خیلی راضی ام البته من اتاق ال دی ار و مامای خصوصی داشتم بنظرم قرار نیست که هر سال زایمان کنید پس اگه زایمانتون طبیعیه حتما از همه امکانات در صورتی که براتون مقدور هست استفاده کنید.راسی بیمارستان عسگریه زایمان کردم اتاق وی آی پی هم بودم که به شدت از تمام پرسنل راضی بودم و و خداروشکر میکنم که خدا بهترین هارو سر راهم قرار داد. اگه سوالی توی این حوزه ها داشته باشید جواب میدم چون خودم خیلی تحقیق کردم تو بارداری و میدونم چقدر خوبه کسی که اطلاع داره به بقیه آگاهی بده.
مامان نیلدا مامان نیلدا ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین قسمت اول
اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم، از اول بارداریم دوس داشتم سزارین زایمان کنم و همه فوکوسم رو سزارین بود اما تو اتاق عمل به این نتیجه رسیدم به طبیعی با بی حسیم میشد فکر کنم :) با اینکه خیلی زایمانم خوب بود و راضی هستم اما واصعا من به گزینه دیگه فک نکردم
تاریخ زایمان طبیعی من از رو سونوگرافی ۶ خرداد بود و از رو اخرین پریود ۳۱ اردیبهشت، دکترم برای ۲۸ اردیبهشت تاریخ عمل گذاشت با بی حسی اسپاینال
ساعت ۵:۴۵ صبح گفت بیمارستان باش ساعت ۷:۳۰ وقت عمله و قبلش کارهای آماده سازی دارن
یک هفته قبلشم که رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم و آزمایش خون گرفتن و ریسکهای عمل باهام چک کردن که حساسیت خاصی دارم یا نه
صبح ۲۸ ام بیدار شدیم و آماده شدیم‌رفتیم بیمارستان خداروشکر اصلا استرس نداشتم و خیلی خوشحال بودم که بالاخره قرار دخترم ببینم
اول که فرم رضایت دادن و بعد اتاق تحویل دادن
بعد پرستار اومد لباس اتاق عمل تنم کرد و جوراب واریس پام کرد و بردنم اتاق‌عمل
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
بالاخره بعد ۴۷ روز فرصت کردم بیام تجربه زایمانمو بزارم
هفته های اخر هربار ک میرفتم مطب دکترم هی میپرسید مطمعنی طبیعی میخای زایمان کنی و من سفت وسخت میگفتم اره ، هفته ۳۸ فرستاد سونو وزن و وزن دخترم تو سونو زد ۳۶۲۰،معاینه لگنی انجام داد گفت لگن مناسبی ندارم ولی من همچنان سرحرفم بودم و میگفتم من خودمو برای زایمان طبیعی اماده کردم و اصلا خودمو برای سزارین اماده نکرده بودم . دکترم بااینکه راضی نبود ولی ب تصمیمم احترام گذاشت و گفت اگه نتونستی می‌برمت سزارین ومن همچنان منتظر بودم تا دردم بگیره یا کیسه ابم پاره بشه ،هفته اخر برای آخرین بار ک رفتم مطب دکتر بازم از خودم و همسرم سوال پرسید ک مطمعنی و من گفتم اره طبیعی میخام دیگه نامه بستریمو داد و گفت هروز برو ان اس تی تا روز موعود.
۴۰ هفته شده بود و من نه دردی داشتم نه انقباضی، همه روشاروهم امتحان کرده بودم،پیاده‌روی طولانی،ورزش،رابطه،اسکات،حموم اب گرم ، کلاسای امادگی زایمانم رفته بودم ,دکتر برای ۷ شهریور نامه بستری داده بود ولی من با اصرار بقیه مخصوصا مادر شوهرم ۶ شهریور رفتم ک شاید بستریم کنن، تجربه عجیبی بود بااینکه لحظه شماری میکردم دخترمو بغل بگیرم ولی اون لحظه دوست داشتم ازاون موقعیت فرار کنم ، وقتی از شوهرم و مامانم وجاریم جدا شدم دنیا دور سرم میچرخید ی حس غریبی داشتم ،ازم چند تا سوال پرسیدن و وقتی گفتم نامه بستریم برای فرداس گفتن نباید امروز میومدی ،ب گفته مادرشوهرم الکی گفتم یکم درد داشتم ترسیدم، معاینم کردن گفتن ی فینگر ک هفته قبل رفته بودم مطب دکتر اونم گفته بود ی فینگر
مامان جوجم مامان جوجم ۲ ماهگی
پارت ۱ زایمان ...خب خب بعد مدتها اومدم که تجربه زایمانمو بگم ،امیدوارم ب دردتون بخوره،خب من ۳۹هفته و ۶روز بودم و حسابی از وضعیتی ک‌داشتم خسته شده بودم از طرفی هم مثل سگ از زایمان میترسیدم ،خیلی هم پیگیر بودم برای سز اختیاری ولی هرکاری کردم دیدم نمیتونم هزینشو جور کنم و ازشانس بدم شوهرمم همون موقه اصلا وضعیت مالیش خوب نبود،خواستم طلاهامو بفروشم ولی دلم نیومد ،دلمم ک‌میومد مامانم عمرا میزاشت من همچین غلطی کنم ،خلاصه ک‌ دلو زدم ب دریا و گفتم طبیعی زایمان میکنم ،نمیمیرم ک‌،روز و شب داشتم باخودم حرف میزدمو خودمو دل گرمی میدادم🤣حتی واسه اینک بچه بریچ باشه کلی نذر کردم 🤣۳۷هفته رفتم ی ماما گرفتمو اونم بهم ورزش داد ،منم سفت و سخت ورزشارو انجام میدادم و‌روزی ۱ساعت پیاده روی میکردم ،شب قبل زایمان ۱ساعت پیاده روی تند داشتم قشنگ بدو بدو میکردم😂خلاصه رفتیم خوابیدیمو ی فسخ و فجور ریزی هم با شوهری کردیم ،ساعت ۲ شب بود ک‌من از شدت درد بیدار شدم ،دلم و کمرم درد میکرد عین پریودی ،رفتم دسشویی و یع رگه خونی تو شورتم دیدم
مامان گیلاس مامان مامان گیلاس مامان ۸ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی ‌
بدن با بدن فرق داره ۳ تا زایمان داشتم ولی هیچکدوم مثل هم نبود
ماه آخر بارداری درد داشتم ماه درد، تا رسیدم ب ۳۸و ۳۹ هفته ک دردام بیشتر شده بود هر لحظه احساس میکردم چیزی نبوده ب رایمان ولی خبری نبود، ۳۹ هفته و ۳ روز رفتم پیش دکتر گفت هنوز وقت و موقع معاینه ۱ سانت بودم و با معاینه تحریکی ۱ونیم بود گفت تا فردا حتما زایمان میکنی ولی خبری نشد هر شب نزدیکی داشتم بعضی روزا دوبار، پله بالا پایین میکردم پیاده روی میکردم پتو لگد میکردم نشسته راه میرفتم و کلی دمنوش خوردم چون ماما همراه گفت خوبه ولی باز نشدم دیگه قید ماما رو هم زدم دیگه نرفتم پیشش
تا شد ۳۹ هفته ۶ روز خیلی دردای عجیبی داشتم نزدیک ب ۱۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه همش درد داشتم ی شب کامل درد داشتم تا صبح شد خیلی ترشح ژله ایی داشتم دردام نزدیک ۵ دقیقه بود آماده شدم رفتم بیمارستان
ی خوبیش این بود ی آشنا داشتیم توی زایشگاه ولی شیفتش تمام شد منو سپرد دست ۲ ماما دیگه
ادامه تاپیک بعدی میزارم قشنگا🌹