۵ پاسخ

من برا پسرم داستان تعریف میکنم از خبرچینی از دروغ از اجازه گرفتن همه را در غالب داستان براش تعریف میکنن آخرش بهش میفهمونم ک این انجام دادن این کار بده باعث میشه کسی دوستش نداشته باش گوش میکنه بچها آینه خودمونو هر رفتاری ببینن همون بازتاب میکنن شاید خودت ناخواسته تعریف کردی از اتفاق بیرون پسرت دیده یادگرفته سعی کن تو خلوت خودت و شوهرت از اتفاقای بیرون یا خونه حرف بزنی اینجور خبرچینی یاد نمیگیره من پسرم اگر خبرچینی کنه تنبیه میکنم مثلا بهش بستنی نمیدم چون دوست داره زیاد یا دوچرخه ازش میگیرم.اونم متوجه کارش میشه عذرخواهی میکنه میگ تکرار نمیشه.

پسر متم امروز دیوونه شده اومدم خونه مادرم هی جیغغغغ داد عصبی شده الان رف پارک

۴ تا ۵ سالگی اوج لجبازیه بچه هاست یاد بگیرین

اخه ازش میگیرم جیغ میزنه گریه میکنه نمیشه ارومش کرد تا اون چیزی ک میخاد و نگیره ول کن نیس خیلی لجبازه

عزیزم تسبیحش کن ن بدنیا چیزای ک بهش علاقه داره دوست داره ازش بگیر بهش بفهمون ک چون رفتارت بده حرف زشت میزنی یا خبرچینی میکنی تنبیح شدی باورکن اولش سخته وای درست میش شک نکن

سوال های مرتبط

مامان یاسین جانم،🧿 مامان یاسین جانم،🧿 ۴ سالگی
نمی‌دونم چیکار کنم الان از دهم شهریور ب اینور ک از خونه بابام برگشتم همش بدنم کسله میلرزه خوابم میاد همش افتادم معدمم ک نگو میجوشه فقط از نوک زبونم تا تو معدم مثل زهرمار تلخه هرچی قرص میخورم فایده ندارع
همش سردرد دارم افتادم بدنم جون ندارع
اعصابم ک دیگ نگو صفره صفره این پسره هم یکسره رو اعصاب منه انقد خرابکاره سر میجنبونم ی گندی زده دیگ انقد لباس جمع کردم از زمین قاشق چنگال و ظرف جمع کردم از زمین خسته شدم ادویه ها رو می‌ریزه توسینک اصلا ی کثافت کاری هایی می‌کنه عقل جن نمیرسه منم اصلا اعصاب نمونده برام بخدا یکسره فقط دارم داد میزنم
میشه بگید چی بخورم یکم آروم بشم خیلی وضعیتم خرابه شوهر منم این وضعیت می بینع بیشتر مسخرم می‌کنه ب فکر من نیست اصلا ک بگه ببرم دکتر یا چیزی با بچش می‌ره بیرون میاد منم ک ب پشمش توروخدا بگید چیکار کنم درموندع شدم بقران ،😭😥😔
گلومم ک نگو انگار سنگ گیر کرده مستقیم ب اعصابم زده نمیدونم چیه
دکترم فایده ندارع نمیدونم چیکار کنم ،😥🤕😮‍💨
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
پست موقت
بگید که تواین زمینه تنها نیستم😫😫این روزا عجیییییب احساس درموندگی میکنم تو تربیت هانا،یعنی این ینفر منو خل کرده بخدا،قشنگ احساس میکنم افسرده شدم،عصبی شدم بی دلیل حتی گریه میکنم از بس که مغذم پُر!
انقدررررر لجباز شده
بی ادب شده ( جایی بریم انقدررر حیغ میزنه بهونه میگیره اصن یه وضعی)
واقعا دلم نمیخاد باهاش جایی برم،خستم خیلییی خیلی خسته
دیگه نمیدونم رفتار درست با این بچه چیه،به خودم میگم خاک تو سرت که نتونستی یه بچه رو درست تربیت کنی،دوروز دیگه سوارته!

صبحا ۷ شایدم زودتر بیداره،تا حدود ۹باهم بازی میکنیم نقاشی میکشیم بعد صبحونه،تا ظهر من به کارای خونه میرسم این وسطا باز بازی مبکنیما
خلاصه مشغولیم،دوچرخه بازی میبرمش،هر روز باهم میریم قدم میزنیم
و و و.... میخام بگم وقت میزارم براش اینجور نیست که وقت نزارم و بهونه گیر شده باشه
چیکار کنم واقعا خدایی دیگه اعصابم نمیکشه
مثلا صبح رفتیم خونه بابام انقدر بیخودی حیغ زد لحبازی کرد بهونه گرفت سر درد گرفتم،نه اونجا همه جا همینه