بعد ریکاوری اوردنم ب سمت بخش که پشت در اتاق عمل همسرم و خانوادم اونجا منتظرمون بودن پرستار گفت وایسید خانوادگی ازتون عکس بگیرم
بعد عکسا رفتم بخش اتاق وی ای پی گرفته بودم اونجا اومدن بعد سرم و آمپول و اینا برام زدن من زایمانم شب بود گفتن تا ۱۰صبح چیزی نخورم
تا ده هر چند دقیقه پرستارای مهربونم میومدن بالاسرم چک میکردن وضیتمو
تا میگفتم درد دارم سری شیاف و سرم وصل میکردن صبح هم گفتن میتونی شروع کنی ب مایعات خوردن ک بعدش ی پرستار مهربونم اومد پوشکمو زیرمو عوض کرد سوندمو در آورد گفت کمک میکنم پاشی بریم دسشویی راه بری لحظه بلند شدنم خیلی سخت بود فقط به لحظه حس کردم خالی کردم که پرستار گفت تمام سنگینیت بنداز رومن ب سختی بلند شدم راه رفتم منو برد دسشویی کل پایین تنمو شامپو زد برام شست و شیاف گذاشت برام
بعد اون راه رفتن برام راحتتر شده بود دیگ شروع کردم خوردم مایعات و راه رفتن
تا تایم ملاقات رسید خانواده همسرم خودم اومدن دیدنم همگی
غذاهاشم همش خوب بود تا اینکه شب مرخص شدم
در کل میخام بگم هرکس میگه بیمارستان مریم بده و بد شنیده اشتباهه من خیلی خیلی راضی بودم هم از پرستارا هم رسیدگیشون فوق العاده بود حلالشون اون پولی که گرفتن
تو انتخاب این بیمارستان بنظرم دو دل نشید اوکیه از همه لحاظ

۷ پاسخ

شما کل هزینه بیمارستان سزارین و اتاق وی آی پی شد ۲۵؟

دکترت سودابه سلیمانی بود؟بهش نمیخوره زیرمیزی بگیر باشه شیطون 😜

من رفتم کمالی میگفتن بده ولی خب قشنگ بهم میرسیدن درسته ملاقات نداشت ولی رسیدگیشون خوب بود البته دکترم ب تک تکشون سپرده بود

خداراشکر

بیمارستان مریم دولتی

از دکترت چی راضی بودی؟؟؟؟

عزیزم حالت خوبه؟؟منتظر بودم بیای از تجربه ات بگی

سوال های مرتبط

مامان رونیکا💗محمد مامان رونیکا💗محمد ۱ ماهگی
پارت دوم
توی ریکاوری پسرم اوردن گفتن بهش شیر بده پرستار گذاشتش رو سینه ام شیر خورددیگه ساعت سه منو اوردن بخش حالم خوب بود ولی هنوز بی حس بود پاهام اومدم بخش همه توی اتاقم منتظرم بودن منو بچه را دیدن پرستار بیرونشون کرد مامانم همراه موند حدود ساعت 6 بود بی حسی رفت خیلی درد غیر قابل تحملی نداشتم اومدن زیرم عوض کردن دوتا شیاف گذاشتن برام حالم بهتر شد هر چند ساعت خودشون مسکن میزدن و شیاف میزاشتن ساعت 10 شب بود پرستارم اومد یه مسکن زد گفت نیم ساعت دیگه شروع کن ب خوردن مایعات تا بیایم از تخت بلندت کنیم همه چی خوب بود مایعات خوردم اومد سوند جدا کرد دستمو گرفت خیلی آروم شاید نیم ساعت طول کشید تا تونستم بلند شدم راه رفتم ولی اونقدر سخت نبود قابل تحمل بود تا فردا صبحش همه چیزم خوب بود حدود ساعت 9 بود درد عجیبی پیچید توی شونه هام که فقط داد میزدم و گریه میکردم که پرستار برام کیسه آب گرم اورد مسکن زد بعد ده دیقه آروم شدم کل درد شدید من اون عوارض بی حسی بود که زد به شونه هام دیگه همه چیز خوب بود ساعت 7 غروب هم مرخص شدم
سوالی داشتید در خدمتم
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان دیار مامان دیار ۳ ماهگی
سلام مامانا الان که پسرم خوابه گفتم بیام از تجربه زایمان براتون بگم
تو تاپیک های قبلیم گفتم ک دکترم چیشد دکتر جدیدم زنک زد ساعت ۸شب گفت تا ۱۱خودتو برسون بیمارستان (مریم گلشهر)
خلاصه ما رفتیم بیمارستان من رفتم بلوک زایمان اونجا تا رسیدم ی فرمی پر کردم دوباره پرستار اومد سونو کرد و انژوکت وصل کرد برام و لباس عمل پوشوند و سوند وصل کرد از سوند بخام بگم اصلا نه درد داره نه ترسی فقط باید نفس عمیق کشید ....خلاصه بردنم با ویلچر اتاق عمل پرستارا یکی از یکی مهربونتر اونجا ی آقایی اومد از کمر برام بیحس کرد اصلا امپولش درد ندارع
بعد اون جلو صورتم پرده کشیدن شروع کردند ب عمل حین عمل همه چی آدم متوجه میشه خودش قشنگ معلوم بود دارن میکشم پاره میکنن بعد چند لحظه صدای گریه اومد منم همزمان گریه کردم پسرمو آوردن گذاشتن رو صورتم اونجا انگار دنیا رو بمن دادن خیلی لحظه قشنگی بود من عملم کلا ده دقیقه طول کشید و ۲۰دقیقه بخیه شد
بعد اون اوردنم ریکاوری ی پرستار مهربون داشت فرشته بود یعنی بشارتی گفت ازت فیلم گرفتن گفتم چون شب بود فیلمبردار نداشت گفت صبر کن خودم ازت فیلم میگیرم شروع کرد به فیلمبرداری و عکس انداختن از مانیم تا چهل دقیقه هم تو ریکاوری بودم که اونجا هم بچمو آوردن تو بقلم بهش شیر دادن
ادامه تاپیک بعد....
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان رادین مامان رادین روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین#پارت_۵
پسرمو گذاشتن رو سینم و منو راهی بخش کردن دوتا پرستار اومدن و لباسامو عوض کردن و لباس بخش رو پوشوندن و شکمم فشار دادن که تنها دردی که تو سزارین حس کردم همین بود که تا نیم ساعت بعدش حس اون فشار رو تو شکمم داشتم که اومدن بهم مسکن زدن که آروم شدم
بعد چند ساعت بهم اجازه دادن که مایعات بخورم که من از قبل انجیر خیس کرده بودم و آب اونو خوردم با کمپوت گلابی این شروع تغذیم بود که بعدش نسکافه و چای کم رنگم خوردم
شب پرستار اومد گفت اومدم کمکت کنم از تخت پیاده بشی ک من گفتم میخوام مامانم کمک کنه گفت نمیشه اعتماد کن بهم و آروم آروم رفتم کنار تخت و اومدم پایین ک آسون تر از چیزی بود ک فک میکردم باهاش رفتم سرویس و پاهامو شست و دوتا شیاف برام گذاشت بعدشم پد جدید گذاشت ک من گفتم حس دسشویی بزرگ دارم گفت اشکال نداره بریم تخت اگه ادامه داشت صدام بزن باز که ۵ دقیقه بعد رفتنش شدیدا حس دسشویی داشتم ک مامان کمکم کرد برم پایین و کارمو انجام بدم دیگه بعد اون راحت با کمک بقیه میومدم پایین و تنهایی قدم میزدم ولی تنهایی میترسیدم از تخت بیام پایین 😂😂 ولی شبش دسشویی داشتم هرچقدر مامان و همسرم و صدا کردم نشنیدن خواب بودن 🤦‍♀️😂 مجبور شدم خودم برم پایین
مامان نیل آی مامان نیل آی ۹ ماهگی
پارت چهارم:
ساعت ۹:۲۴دقیقه وارد ریکاوری شدم و پرستار اومد دوبار شکممو فشار داد دردش خیلی کم بود... تخت کناریم بیهوشی بود وحشتناک بیقرار بود اما من هیچی حالیم نبود چون فعلا بی حس بودم... از پرستار میپرسیدم دخترم سالمه ... زردی داره و .... بعد چند دقیقه سردم شد و برایم بخاری اورد. .... بعد نیم ساعت بردنم به سمت اتاق بیرون همسرم بود میخندید ولی ی استرسی تو چشاش بود ...
وارد اتاق که شدم اومدن لباسمو عوض کردن و گفتن تا ۱۱ شب چیزی نباید بخوری ... بعدشم باید راه بزی...
من رفته رفته شکمم درد میکرد جای بخیه ها و مدام سرم و دارو میزدن خیلی خوب بود .بار اول که خواسستم بلندشم سرگیجه شدید داشتم پرستار گفت یکم بشین بعد ... بلند که شدم چند قدم اول سختم بود ولی هر چقدر بیشتتر راه میرفتم خودم بهتر میشدم...
جمعه ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه مرخص شدیم ی دختر ناز و ظریف رو با خودمون به خونه جدیدش آوردیم😍🎂🎈🎉
از روز ۵ ام هم بلند شدم خیلی خوب راه رقتم و کارامو میکنم البته همسرمم کمک میکنه.
در آخر برای خمه مامانا ارزو میکنم به سلامتی بچشونو بغل بگیرن🤲🧿
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۲ ماهگی
ادامه تجربه زايمان🤍
داخل بخش كه رفتم يه مقدار طول كشيد كه پسرمو لباس تنش كنن و بيارن بعد پرستار اومد منو چك كرد و شياف برام گذاشتن و پوشك گذاشتن برام گفتن تا ١٢ ساعت نميتونم چيزي بخورم و از جام بلند بشم،
بعد از اون بازم به پسرم شير دادم و تا ساعت ٥ بعد ازظهر هنوز شير داشتم ولي بعد از اون خيلي كم شد و پسرم دائم گريه ميكرد و نميدونستيم چشه( فرداش فهميديم كه گرسنه ميمونه) ساعت ١٠ شد كه بهم گفتن بايد بلند شم راه برم و اول يه آب سيب خوردم و بعد يه كم نسكافه بعدش با كمك پرستار بلند شدم، اولش يه مقدار سخت بود پايين اومدن از تخت ولي شياف دردو خيلي كم كرده بود حدود ٥ دقيقه كمك كردن بهم كه راه برم بعد از اون بهم گفتن هر نيم ساعت يه بار سعي كن بلند شي راه بري كه خودت راحت تر باشي، بهم يه شربتي دادن كه براي كار كردن شكم بود، من همون شب براي پسرم ترنجبين و شيرخشت دم كردم در حد ٥ ميل كمتر دادم بهش خورد، همون نصف شبم شكمش شروع كرد به كار كردن و دستشويي كرد، فردا صبحش دكتر اومد بخيه هامو چك كرد و گفت ١٠ روز ديگه بيا بكشمش و كارامونو كردن و ساعت ٢ اينا بود كه مرخص شديم…
اين تجربه من بود با اينكه يه عالمه درد كشيدم قبل از زايمانم ولي واقعا سزارين در حدي نبود كه من نتونم باهاش كنار بيام، برام يه غول بزرگ شده بود ولي اصلا اينطوري نبود، من واقعا راضيم از اينكه سزازين شدم، حتي من فردا عملم بعد از مرخص شدنم شياف گذاشتم و٣ طبقه از پله هاي خونمون اومدم بالا و اصلا اونجوري اذيت نشدم و تا ١٠ روز بعد عملمم هر موقع مهمون ميومد و يا خيلي درد داشتم شياف ميذاشتم و راحت بلند ميشدم،
اميدوارم همه مامانا به سلامت زايمان كنن 😍 و با آرامش ني ني هاشونو بغل بگيرن🫶🏻🤍
مامان پارسا💙 مامان پارسا💙 ۵ ماهگی
پارت ۵
من‌ساعت  ۵ بعد از ظهر عمل شدم و گفتن ساعت  ۱۲ میتونی مایعات بخوری که من دولیوان  نسکافه و یک لیوان چایی خوردم 
بعدم اومدن سوند و قطع کردن و گفتن باید  پاشی راه بری
برای اولین راه رفتن پرستار گفت اگه میخوای قبلش برات شیاف بذاریم ک دردت کمتر بشه گفتم‌ باشه
و با کمک مامانمم و پرستار راه رفتم  تا دستشویی
پرستار شورت سرجی فیکس و پد بزرگ داد گذاشتم و یکم دیگ راه رفتم و دراز کشیدم
تا صبح سه بار دیگ اروم‌ پا میشدم و راه میرفتم  و سعی میکردم کمرمو صاف کنم ، چون گفتن هرچی بیشتر راه بری بهتره

تا صبح فقط اجازه داشتم  مایعات بخورم و همون شب دفع داشتم ، فک میکنم ب خاطر سوپی ک ظهر با ناهار خوردم  و نسکافه بود ( نسکافه کلا روی من خیلی تأثیر  داره، تو بارداری اون  چیزی که شکمتون ک شل میکنه و روتون تأثیر داره رو پیدا کنید )‌

فردا صبح دکترا میومدن  حال خودم  و چک میکردن
پزشک اطفال  همه جای بچه رو چک کرد ، تست شنوایی  هم انجام دادن ، زردی هم‌گفتن  نداره ولی چون گروه خونی هاتون مثبت منفیه احتمال ۹۰ درصد میگیره ، پس فردا بیارید  چک بشه ( که همینطور هم شد دو روز بعد  زردی بچه ۱۳ شده بود)
خلاصه ک ساعت ۲ ونیم تز بیمارستان  مرخص شدیم
واقعا بیمارستان عالی بود و راضی  بودم هم از عمل هم از رسیدگی  و امکانات
لباس بچه و مادر ست بود ، برا پسرا آبی دخترا صورتی یه پتو دور پیچ هم دور بچه بود
دمپایی ، لیوان ، پد بزرگ ، دوتا شورت سرجی فیکسچ
دستمال  کاغذی  ، دستمال  توالت
همینا تو ذهنمه که تو ساک بیمارستان بود