۳ پاسخ

عزیزم روبیکا و اینستا گروه زدیم اگه میای آیدی بدید یا به آیدیم پیام بدید bili_crazy1

بی حس شدن خوبیش اینه که تا صبح درد حس نمیکنی

بنظرت خوبه سزارین؟

سوال های مرتبط

مامان آراد💙 مامان آراد💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین قسمت ۴
تختمو که حرکت میدادن روی هر دست اندازی می‌رفت شدیدتر میشد دردم.
اوردنم تو بخش و تخت رو گذاشتن کنار تخت بخش گفتن آروم آروم برو رو تخت بغلی
که حقیقتا کار خیلی سختی بود 🥴
بالاخره یه نفر اومد و برام شیاف گذاشت.شاید اگه زودتر از ریکاوری به بخش منتقل شده بودم و زودتر شیاف می‌گرفتم اینقدر درد نمیکشیدم.
مجددا یه نفر اومد برای ماساژ رحم
ول کن ماجرا نبودن 😩
وسط این داستان ها و درد شدیدی که داشتم
یه نفر اومد گفت بچه رو شیربده
حالا مگه من شیر داشتم...
سینه های منو گرفت تو دست و شروع کرد به ماساژ محکم و جونم اومد بالا خیلی دردم گرفت فقط هرچیزی دم دستم بود رو چنگ میزدم از درد. از طرفی چون خودمو سفت گرفته بودم به خاطر درد سینه هام درد بخیه هام هم بیشتر اذیت میکرد.
حدود ساعت شش عصر دردم آرومتر شده بود
در حد چرت های پنج یا ده دقیقه ای خوابیدم
حسابی گرسنه بودم و تو اون وضعیت درد و گرسنگی مامانم اینا بیخیال سینه های من نمیشدن و هی ماساژ میدادن تا شیر بیاد و خیلی درد می‌گرفت . البته نه به شدت بار اول.
آراد سینمو نمی‌گرفت و با قاشق قطره قطره آغوز جمع میکردن بهش میدادن
حدود ساعت هشت و نیم اجازه دادن مایعات خوردم
و ساعت ده و نیم سوند رو ازم جدا کردن و بهم گفتن پاشو راه برو
از حالت خوابیده که نشستم خیلی سرم سنگین بود و خیلی درد داشتم . یه نفر اومد کمکم کرد راه رفتم .
بهم گفته بودن سخت ترین قسمت سزارین همون قسمت راه رفتن هست
ولی من اینقدر بعد از عمل درد کشیده بودم که این درد در مقابلش هیچ بود .
اینم از تجربه ی سزارین من.
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت هفتم
صدای گریه بچم رو شنیدم و همه پرستارا گفتن وای چه نینی خوشگلی و اسمش رو پرسیدن و گفتم ماهان و از اون موقع میگفتن وای مامان ماهان خوشبختلت چه بچت خوشگله و میفهمیدم که دارن منو مشغول میکنن تا دکتر بخیه بزنه. یهو دیدم یه پرستار اومد پیشم با یه تیکه پارچه سبز که یچی توش وول میخورد و یهو گریه ماهانم بلند شد و منم همراهش گریه کردم و تا پرستار بچه رو گذاشت کنار صورتم ناخوداگاه بچه اروم شد و پرستار گفت هرطور که باهاش در طول حاملگی حرف میزدی الانم حرف بزن که بفهمه اومده پیش مامانش و منم تا صداش زدم بچم خودشو انگاری هی میمالید به صورتم و واقعا حس قشنگی بود. بچه رو بردن بخش نوزادان و منم ده دقیقه بعد مناقلم کردن بخش ریکاوری و اینم بگم موقعی که داشتن از روی تخت عمل منو میذاشتن روی یه تخت دیگه کلا انگار پا نداشتم و بعضی مواقع واقعا پام همراهم کشیده میشد. بردنم ریکاوری و شروع کردم به لرزیدن. انگاری برقم گرفته باشه فقط میلرزیدم که به پرستار گفتم و گفت طبیعیه و الان خوب میشی و واقعا هم بعد یکربع خوب شدم و زنگ بخش زنان زدن که بیان منو ببرن ولی چون دیروزش روز زن بود ظرفیت بخش زنان تکمیل شده بود
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت هشتم
بعد نیم ساعت اومدن منو موقتا بردن بخش زایمان تا یه اتاق تو بخش زنان خالی بشه و منو ببرن. تو این حین تقریبا ساعت ۱ بود که به پرستار گفتم بچم رو بیارید و بچم رو اوردن و مثل یه فرشته خوابیده بود و پرستار گفت میخوای پیش خودت بذارمش گفتم معلومه که میخوام😍 و اونم گذاشت کنارم و خودشم اونجا ایستاد که اگه کاری داشتم بهش بگم
یهو دیدم تلفن کنارم داره زنگ میخوره و پرستار گفت خانم گوشی بردار که مامانت تا الان ۲۰ بار زنگ زده و گوشی رو برداشتم که مامانم با نگرانی گفت حالت خوبه بچت خوبه کجایی چرا نمیارنت تو بخش نکنه مشگلی داری😂 که گفتم مامان ارومتر بخدا هم من هم ماهان خوبیم و فقط بخش جا نداره که بیارنمون و احوال شوهرم پرسیدم که گفت اونم اینجا همش داره خبر میگیره که کِی میارنت و الان بهش میگم خوبی و تلفن رو قطع کردیم. کلا من تو بخش زایمان نیم ساعت بودم تا برم تو بخش زنان که مامانم ۲۰ بار زنگ زد و احوالم پرسید(مامانه دیگه واقعا الان حالش رو درک میکنم که نکران بچش بوده)
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
پارت دوم عمل سزارین


وقتی ب هوش اومدم دیدم دو نفر دارن منو ماساژ رحمی میدن چون حس داشتم درد اش فهمیدم درد داشت اما قابل تحمل بود بد اوردن تو بخش چون بیهوشی رفته بود درد داشتم پمپ درد نداشتم نگرفتم چون دکتر گفت خوب نیست دارو میده کنترل میشه که توی سرم ها مسکن بود شیاف زدن اروم شدم ی یک ساعت بد دوباره کم شروع شد که با تکرار کردن پرستار ها من چون ۱۲ ظهر زایمان کردم بچه چون بند ناف دور گردنش بود بردن گذاشتن تو دستکاه چند ساعتی ۱۱ شب بهم گفتن چیزی بخور اول که میایی فقط تشنه ایی ۱۱ شب اومدن گفتن نسکافه بخور کمپوت بد میام سوند در میاریم کمک ات میکنیم که راه بری اومدن بلندم کردن که قبلش شیاف زدم. اما موقع بلند شدن درد داشتم تا توالت رفتم اومدم بیرون لباس مو عوض کردن کمک ام کردن رو تخت نشستم کمک بهیارم عالی بود مهربون دوست داشتنی. شیاف زد برام مامانم بود بچه مامانم نگه میداشت فیلم برام گذاشتن که از بچه چطور مراقبت اولیه انجام بدم بد که صبح شد دکترم اومد چک کرد منو گفت مرخصی که اماده شدم برای خونه
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۲ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۳)

بعد از ریکاوری منو بردن بخش و دیگه تا فرداش که مرخصی بشم همونجا بودم. خب طبیعتا زخم سزارین دردناکه و خیلی نمیتونی حرکت کنی اما ساعت به ساعت بهتر میشی. هروقت درد داشتم میگفتم که بیان برام شیاف بزارن که خیلی دردم بهتر میشد. اولین راه رفتن هم خیلی دردناکه ولی قابل تحمله (اابته برای من اینجوری بود و آستانه تحملم بالاست) چندین قدم که برداشتی خیلی بهتر میشی برای همین توصیه میشه روز اول رو بیشتر استراحت کرد اما روزهای بعد سعی کنید راه برید تا کم کم بهتر بشید. بدی سزارین همین جای عمل و بخیه است که مدتها راحت نیستی و برای بلند شدن و نشستن یا پهلو به پهلو شدن خیلی اذیت میشی. من متاسفانه پمپ درد نداشتم چون از قبل هماهنگ نشده بود و برای زایمان طبیعی بدون درد (اپیدورال) برنامه ریخته بودم. ولی درخواست شیاف میدادم و مدام برام شیاف میذاشتن و بهتر میشدم.

برای عمل سزارین حتما درنظر بگیرید که باید بعدا تو خونه کمکی داشته باشین. من اگه همسرم و مادرم پیشم نبودن، با این زخم سزارین عمرا میتونستم کارام رو انجام بدم. اوایل انقدر سخته بلند بشی که خیلی طول میکشه. مثلا بچه گریه میکنی تا بیای بلند بشی که بغلش کنی خیلی زمان میبره حتما باید کسی باشه که بهتون کمک کنه. تا مدتها جای بخیه درد داره. در مقایسه با زایمان طبیعی که بعدش راحتی و میتونی همه کارات رو خودت انجام بدی. این شرایط رو حتما درنظر بگیرید.
مامان فندوق ها🩷 مامان فندوق ها🩷 روزهای ابتدایی تولد
دوستای گل من ۱۲هم چهارصبح اورژانسی رفتم اتاق عمل
اول سوند وصل کردن که من خیلی وحشت داشتم ولی اصلا درد نداشت اصلاااا
بعد لباس پوشیدم نشستم ویلچر رفتیم اتاق عمل
نشستم روی تخت .دکتر بیهوشی اومد امپول بی حسی بزنه .اونم خیلی راحت بود.امپول رو زدن سریع خوابیدم رو تخت خیلی زود بی حس شدم.یه پرده کشیدن جلو چشام و شروع شد.....
فقط تکون خوردنو حس میکردم من خیلی استرس داشتم که لرزم گرفت ولی بعدش پشیمون شدم که چرا الکی استرس داشتم چون واقعا استرسم الکی بود
بعد بدنیا اومدن بچه ها و تموم شدن عمل چندنفری منو گزاشتن رو یه تخت دیگه و بردنم بخش.
بخش هم چندنفر اومدن باز گزاشتن رو تخت بخش و تمااااام.درد بعد بی حسی هم بنظرمن غیرقابل تحمل نیس.واسه من که خیلی حساس بودم رو دردام با یه شیاف و امپول مسکن حل شد
.بعدشم اگه درد داشته باشی بهت هر شیش ساعت شیاف میدن.من کلا یبار گزاشتم یبار مسکن تزریق کردن همین.تا الانم حتی یه قرص مسکن هم نخوردم....خداروشکر خیلی خوب بود .الان فقط بلندشدن و نشستنم یکم سخته
مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان پناه جونم💗👶🏻 مامان پناه جونم💗👶🏻 ۱ ماهگی
حین عمل گفت اگه حالت بد شد یا هر مشکلی داشتی سریع به من بگو که من احساس سیاهی دید کردم و تنگی نفس سریع گفتم و آمپول زدن و یواش یواش حالم بهتر شد نگو با وجود اینکه اینهمه سرم تراپی کرده بودن فشارم رفته بود رو شش
خلاصه دخترمو بردن و بخیه و اینارو زدن ولی یه جا رو اون پرده هه یهو خون پخش شد خیلی ترسناک بود😑
حالا وقتش بود منو از تخت جابجا کنن و رفتیم اتاق ریکاوری دخترم زودتر اونجا بود منو بردن بغلش اونجا ماساژ رحمی دادن که درد نداشت چون بی حس بودم و به بچم شیر دادن
ولی چون هی مرد و اینا میرفت و میومد خیلی معذب بودم و سردم بود و میلرزیدم که پتو آوردن برام
بعد حدود نیم ساعت اینا بود که منو به سمت بخش بردن رفتم بیرون همسرم نبود و مامانمو دیدم جابه جا کردنم اونجا خیلی درد داشت🥴
همسرمو صدا زدن که بیاد کمک که یکم دیرتر اومد پرستار میگفت این قسمتو همسرارو صدا میزنم که ببینن خانوماشون چه اذیتیو تحمل میکنن
خلاصه پد اینا گذاشتن و شیاف و لباس بیمارستان تنم کردن همسرم اومد و دیدمش و مامانمم رفته بود لباسای دخترمو بپوشونه که اومد پیشم
و من از ساعت ده و نیم که عمل تموم شد تا ده شب گفت چیزی نخور در حالی که تخت بغلیم که با من عمل شد از ساعت چهار گفتن میتونی بخوری
اون چندساعت خیلی سخت بود چون نمیتونستم حرکت کنم ولی درد نداشتم
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان اِلارا🎀 مامان اِلارا🎀 ۳ ماهگی
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم طبیعی - سزارین
تا دکترم بیاد شد ساعت یک ظهر، و بردنم اتاق عمل، اونجا وقتی میخواستم رو تخت جا به جا بشم، دکترم دید خونریزی دارم و معاینم کرد. مشخص شد با معاینه های طولانی تو زایشگاه جفتم کنده شده و خونریزی کرده، که دیگه دکترم به دکتر بیهوشی گفت اصلا وقتو تلف نکنین و بیهوشش کنین. فورا بیهوشم کردن و دیگه چیزی نفهمیدم.
ساعت یک و نیم زایمان کردم و تا ساعت پنج تو ریکاوری بودم . بعد پرستار اومد چند بار با فاصله شکممو فشار دادن که خیلی دردناک بود چون بی حس نشده بودم. بعد بردنم تو بخش، خیلی درد داشتم. برام شیاف گذاشتن.
مخصوصا که تا چند روز بعد به خاطر بی هوشی همش سرفه خشک و خارشی داشتم که واقعا دردناک بود. تا آخر شب ناشتا بودم و بعد هم تا فردا ظهر فقط اجازه مصرف مایعات داشتم. از صبح سه شنبه بهم گفتن باید راه بری ،واقعا دو سه بار اول راه رفتن خیلی سخت و دردناک بود ولی به همون اندازه هم مفید، یعنی هرچی بیشتر راه برید زودتر خوب میشید. قبل از ظهر سوندم را کشیدن و بهم شربت و شیاف کار کن دادن که چند ساعت بعد یه کمی شکمم کار کرد و مرخصم کردن.