۳ پاسخ

عزیزم روبیکا و اینستا گروه زدیم اگه میای آیدی بدید یا به آیدیم پیام بدید bili_crazy1

بی حس شدن خوبیش اینه که تا صبح درد حس نمیکنی

بنظرت خوبه سزارین؟

سوال های مرتبط

مامان مهنا مامان مهنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان رونیکا💗محمد مامان رونیکا💗محمد ۴ ماهگی
پارت دوم
توی ریکاوری پسرم اوردن گفتن بهش شیر بده پرستار گذاشتش رو سینه ام شیر خورددیگه ساعت سه منو اوردن بخش حالم خوب بود ولی هنوز بی حس بود پاهام اومدم بخش همه توی اتاقم منتظرم بودن منو بچه را دیدن پرستار بیرونشون کرد مامانم همراه موند حدود ساعت 6 بود بی حسی رفت خیلی درد غیر قابل تحملی نداشتم اومدن زیرم عوض کردن دوتا شیاف گذاشتن برام حالم بهتر شد هر چند ساعت خودشون مسکن میزدن و شیاف میزاشتن ساعت 10 شب بود پرستارم اومد یه مسکن زد گفت نیم ساعت دیگه شروع کن ب خوردن مایعات تا بیایم از تخت بلندت کنیم همه چی خوب بود مایعات خوردم اومد سوند جدا کرد دستمو گرفت خیلی آروم شاید نیم ساعت طول کشید تا تونستم بلند شدم راه رفتم ولی اونقدر سخت نبود قابل تحمل بود تا فردا صبحش همه چیزم خوب بود حدود ساعت 9 بود درد عجیبی پیچید توی شونه هام که فقط داد میزدم و گریه میکردم که پرستار برام کیسه آب گرم اورد مسکن زد بعد ده دیقه آروم شدم کل درد شدید من اون عوارض بی حسی بود که زد به شونه هام دیگه همه چیز خوب بود ساعت 7 غروب هم مرخص شدم
سوالی داشتید در خدمتم
مامان امیر مهدی مامان امیر مهدی ۵ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
سریع گفتن به پشت بخواب و خوابیدم و پاهام که کامل بی حس شده بود شروع کردن


جو اتاق عمل برای من که دوبار رفته بود اتاق عمل خیلی خاص نبود

فقط بعد بی حسی حس خفه شدن داشتم
قفسه سینم انگار چیزی داشت فشارش میداد حس تهوع داشتم که برام امپول تهوع زدن و چون تا روز آخر بارداری حالت تهوع داشتم شب قبلش دمیترون خورده بودم

۱۰و۴۰ آمپول بی حسی زدن تا ۱۰و ۵۵ گل پسرم به دنیا اومد
صداش که اومد خیلی خیلی خوب بود
نشونم دادنش و بردنش
بعدش تا ۱۱و ۴۰بخیه زدن و برام سریع دوتا شیاف گذاشتن و رفتم ریکاروری
اونجا کم کم ی حسی مثل درد پریودی کم داشتم که بخاطر نبود بچه بود و این درد برای زایمان طبیعی هم هست
واقعا هم درد خاصی نبود قابل تحمل بود
بچم آوردن بهش شیر دادم
حدود ۱۲و نیم بود رفتم بخش که هنوز یکم سر بودم موقع جا به جایی از این تخت به اون تخت یکم اذیت شدم
داخل بخش ی پرستار اومد تا ماساژ بده که گفتم نکنه ی ذره فشار داد و رفت
من خیلی حرف زدم تو بخش ولی اصلا سرم تکون ندادم که گردن درد و سردرد نگیرم

واقعا خدمه توحید ی خانم جوون بود عالی بود خودش تمیز میکرد و شیاف میزاشت

درد هاش تقریبا مثل درد پریودی بود خب بستگی به آستانه درد هرکسی داره من تا میخاست شروع بشه دوتا شیاف میزاشتم و یک بار تو اتاق عمل یک بار تو بخش دوتا گذاشتم بقیش یکی یکی بود
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
تجربه زایمان #پارت هفتم
صدای گریه بچم رو شنیدم و همه پرستارا گفتن وای چه نینی خوشگلی و اسمش رو پرسیدن و گفتم ماهان و از اون موقع میگفتن وای مامان ماهان خوشبختلت چه بچت خوشگله و میفهمیدم که دارن منو مشغول میکنن تا دکتر بخیه بزنه. یهو دیدم یه پرستار اومد پیشم با یه تیکه پارچه سبز که یچی توش وول میخورد و یهو گریه ماهانم بلند شد و منم همراهش گریه کردم و تا پرستار بچه رو گذاشت کنار صورتم ناخوداگاه بچه اروم شد و پرستار گفت هرطور که باهاش در طول حاملگی حرف میزدی الانم حرف بزن که بفهمه اومده پیش مامانش و منم تا صداش زدم بچم خودشو انگاری هی میمالید به صورتم و واقعا حس قشنگی بود. بچه رو بردن بخش نوزادان و منم ده دقیقه بعد مناقلم کردن بخش ریکاوری و اینم بگم موقعی که داشتن از روی تخت عمل منو میذاشتن روی یه تخت دیگه کلا انگار پا نداشتم و بعضی مواقع واقعا پام همراهم کشیده میشد. بردنم ریکاوری و شروع کردم به لرزیدن. انگاری برقم گرفته باشه فقط میلرزیدم که به پرستار گفتم و گفت طبیعیه و الان خوب میشی و واقعا هم بعد یکربع خوب شدم و زنگ بخش زنان زدن که بیان منو ببرن ولی چون دیروزش روز زن بود ظرفیت بخش زنان تکمیل شده بود
مامان لیانا مامان لیانا ۹ ماهگی
سلام؛اقا من اومدم از تجربه ی عمل سزارینم بگم
من بیهوشی کامل بودم
بیمارستان مهرگان
پنج روز از روز عملم گذشته و دردام تقریبا کمتر شدن و دیگه مسکن مصرف نمیکنم
فقط هنوز چالشی که دارم خوابیدن و بلند شدن از تخته که اونم قابل تحمله
از روز عمل اگه بخوام بگم
سوند وصل کردن برای من خیلی زیاد درد داشت،دلیلشم این بود که میترسیدم و خودمو سفت میکردم.موقع عمل چیزی متوجه نشدم و تو ریکاوری موقع بهوش اومدن فقط خیلی سردم بود و درد خاصی نداشتم.
فقط موقعی که از ریکاوری میخواستن ببرنم بخش اومدن چک کردن گفتن تو خیلی خونریزی داری و رحمت جمع نشده و فشار دادن که خیلیییی درد داشت و تقریبا تا شب هر نیم ساعت میومدن شکممو بخاطر خونریزی زیاد فشار میدادن که تقریبا مردم و‌ زنده شدم هربار و این شد تجربه ی تلخ عمل من.که خب برای هرکسی اتفاق نمی افته.از تخت پایین اومدنم یکم برام سخت بود ولی قابل تحمل بود.دیگه چیز وحشتناکی نداشت تا فردا که مرخص شدم و از بیمارستان و کادرشم خیلیییی راضی بودم
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
تجربه زایمان #پارت هشتم
بعد نیم ساعت اومدن منو موقتا بردن بخش زایمان تا یه اتاق تو بخش زنان خالی بشه و منو ببرن. تو این حین تقریبا ساعت ۱ بود که به پرستار گفتم بچم رو بیارید و بچم رو اوردن و مثل یه فرشته خوابیده بود و پرستار گفت میخوای پیش خودت بذارمش گفتم معلومه که میخوام😍 و اونم گذاشت کنارم و خودشم اونجا ایستاد که اگه کاری داشتم بهش بگم
یهو دیدم تلفن کنارم داره زنگ میخوره و پرستار گفت خانم گوشی بردار که مامانت تا الان ۲۰ بار زنگ زده و گوشی رو برداشتم که مامانم با نگرانی گفت حالت خوبه بچت خوبه کجایی چرا نمیارنت تو بخش نکنه مشگلی داری😂 که گفتم مامان ارومتر بخدا هم من هم ماهان خوبیم و فقط بخش جا نداره که بیارنمون و احوال شوهرم پرسیدم که گفت اونم اینجا همش داره خبر میگیره که کِی میارنت و الان بهش میگم خوبی و تلفن رو قطع کردیم. کلا من تو بخش زایمان نیم ساعت بودم تا برم تو بخش زنان که مامانم ۲۰ بار زنگ زد و احوالم پرسید(مامانه دیگه واقعا الان حالش رو درک میکنم که نکران بچش بوده)
مامان آرین مامان آرین ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم

بعد دیگه روند جراحی شروع شد و من مشغول دعا کردن بودم. سر درد وحشتناکی داشتم انگار با پتک میکوبیدن توسرم که گفتم و سریع مورفین زدن سردردم برطرف شد. ۳، ۴ دقیقه بعد دیگه احساس کردم شکمم خالی شد و بچه رو در آوردن یه ذره گریه کرد دورش بگردم😍 بعد آوردن گذاشتن روی سینم و همونجا خوابید پسرکم بعد دیگه بردن بخش نوزادان. موقعی که بچه رو درمیاوردن سر دلمو خیلی فشار میدادن و این باعث شد معده درد وحشتناکی بگیرم که برای اونم مورفین زدن. کلا ۱۰دیقه طول کشید تا کارم تموم شه همونجا هم ماساژ رحمی دادن واونم هیچی نفهمیدم ۴۰ دقیقه هم ریکاوری بودم بعد بردن بخش منو و ۱ساعت بعد آرین مامانو آوردن. اصلااااااا درد نداشتم تا ساعت ۶ بی حسیم هنوز بود مرتب میومدن شیاف میذاشتن و دارو و سرم های مخصوص میزدن. تا ساعت ۱۱ونیم که اومدن سوندو کشیدن و گفتن باید مابعات بخوریم و راه بریم که راه رفتن اول خیلی برام‌ سخت بود. فرداشم برای اینکه شکمم کار کنه شیاف گذاشتن که کار کرد و مرخص شدم. من تو بیمارستان اصلا درد نداشتم جز برای بلند شدن. اونایی که بیهوش بودن درد داشتن ولی من چون بی حس بودم نداشتم. دوروز بعد مرخصیمم همه چیم خوب بود جز سختی برای بلند شدن ولی متاسفانه از روز سوم معده درد و کمر درد و سر درد و درد پریودیم شروع شده و هرروز ۲تاشیافو کدئین استفاده میکنم برای کم شدن دردام.
خلاصه اینکه این مرحله روهم رد کردیم یجورایی هم خیلی سختی داره هم راحت. ولی جای شیرینش اینجاست بچه تو که میبینی کل دردات یادت میره.
برای همتون زایمان راحتی آرزو میکنم🥰😘